eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.2هزار دنبال‌کننده
886 عکس
524 ویدیو
6 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
(ابوعلى بن سينا) هنوز به سن بيست سال نرسيده بو كه علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبيعى و رياضى و دينى زمان خود سرآمد عصر شد. روزى به مجلس درس (ابو على بن مسكويه )، دانشمند معروف آن زمان ، حاضر شد. با كمال غرور گردويى را به جلو ابن مسكويه افكند و گفت مساحت سطح اين را تعيين كن . ابن مسكويه جزوهايى از يك كتاب كه در علم اخلاق و تربيت نوشته بود (كتاب طهارة الاعراق )، به جلو ابن سينا گذاشت و گفت :(تو نخست اخلاق خود را اصلاح كن تا من مساحت سطح گردو را تعيين كنم ، تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعيين مساحت سطح اين گردو). بوعلى از اين گفتار شرمسار شد و اين جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت (1). داستان راستان جلد 1 و 2 1- تاريخ علوم عقلى در اسلام ، ص 211. 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
✍روباهی در راهی ماهی بزرگی دید‌. با خود اندیشه کرد این ماهی بزرگ در این راه چه می‌کند؟ از خوردن آن ترسید و سراغ گرگ نادانی رفت که در آن صحرا خانه داشت و به او گفت: پسر عمو جان! غذای خوبی یافتم، دلم نیامد بدون شما آن را میل نمایم؛ پس شما را برای آن دعوت می‌کنم. گرگ نادان چون به مقصد رسید روباه گفت: بفرما پسر عمو جان! 🐠گرگ چون پا روی ماهی گذاشت از اطرافش تور صیاد جمع شد و با ماهی به هوا رفت و ماهی از حلقۀ تور لیز خورد و با سر به زمین افتاد.‌ روباه چون ماهی بر زمین دید نزدیک شد و آن را میل نمود. 🏜گرگ گفت: پسر عمو جان! ساعتی پیش که من در خانۀ خود آرمیده بودم تو را میل به غذا نبود، حال چگونه تو را اشتهاء آمده است در حالی که من در تور گرفتار شده‌ام؟! ‼️روباه گفت: پسر عموی‌ عزیزم! کسی که تو را در تور کرده قطعا فکر غذای تو هم هست. این من بدبخت هستم که مشتری و طالبی ندارم، پس ماهی از آن من است. چه کنم که نه تو را می‌توانم پایین بیاورم و از ماهی به تو بدهم و نه قدرت آوردن ماهی به آن بالا را دارم، مرا ببخش!!! 🐕گرگ نادان از کلام روباه در شگفت شد و گفت: من در حیرتم، کنون که مرا گرفتار ساختی و صید خود براحتی از نادانی من به دام انداختی، این همه چاپلوسی تو برای چیست؟! ⛔️روباه گفت: پسر عموی عزیزم، هر عاقلی باید آینده‌نگر باشد. من باید مراقب خودم باشم که شاید روزی تو از آن تور به پایین آمدی و سراغ من گشتی.... این مَثَل بدان آوردم که بدانی هر لقمۀ چرب و نرمی که هدیه شود، از دوست داشتن ما نیست. آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند و اگر با کسی دشمن شدیم برای روزی که شاید او را ببینیم خال سفیدی هم بر خود در روابط دوستی‌مان با او به جای گذاریم و پیش بینی‌کنیم و همۀ درها را بر روی خود نبندیم. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 ‌‌@hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ گاهی کسانی که مقصر نیستند تاوان اشتباهات دیگران را می‌پردازند. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
إِذَا قَامَ قَائِمُ أَهْلِ اَلْبَيْتِ قَسَمَ بِالسَّوِيَّةِ وَ عَدَلَ فِي اَلرَّعِيَّةِ فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اَللَّهَ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ اَلْمَهْدِيُّ مَهْدِيّاً لِأَنَّهُ يُهْدَى إِلَى أَمْرٍ خَفِيٍّ. / امام باقر (ع) 👈 هنگامی که قائم اهل بیت (عجل الله تعالی فرجه) قیام کند اموال را به صورت مساوی تقسیم می‌نماید و عدالت را در بین مردم برقرار می‌سازد. پس هر کس او را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است. و هر کس از او سرپیچی نماید، از خدا سرپیچی کرده است و آن حضرت را مهدی نامیده‌اند، زیرا مردم را به سوی امر پنهانی هدایت می‌نماید. ------------------------- کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam -------------------------
✍ با دیدن هر بدی، دیوار خوبی‌ها را خراب نکن 🔹روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود که ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرورفت. 🔸از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد. 🔹مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید. سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: ▫️درختی که پیوسته بارش خوری ▫️تحمل کن آنگه که خارش خوری 🔸این سوزن منبع درآمد توست. این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد، آن را دور می‌اندازی!؟ 🔹اگر از کسی یا وسیله‌ای رنجشی آمد، به‌یاد آوریم خوبی‌هایی که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان، وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده، آن وقت تحمل آن رنجش، آسان‌تر می‌شود.‌‎‌‌ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
🌸زنبور منو رحمت الله با هم تو جبهه جنوب خط یک بعنوان راننده اعزام شدیم. پس از چهل روز قصد اهواز کردیم و با تویوتایی که تحویل من بود اومدیم شهر. رحمت الله زن داشت و می خواست تلفن به اصفهان زنگ بزند و خبر سلامتی بدهد. به مخابرات اهواز رفتیم تا از باجه های عمومی استفاده کنیم. چشمتون روز بد نبینه، آنقدر شلوغ بود که این پا اون پاکردیم و گفتیم برویم یا بمانیم. بالاخره برای ثبت نام در لیست انتظار جلو رفتیم. مسئول مخابرات از رحمت خواست تا فامیلش رو بگه. اونم گفت زنبور مخابراتیه چند بار سئوال کرد آقا فامیلی تون؟ رحمت هم هر با می گفت "زنبور" طرف که فکر می کرد داریم سربسرش میذاریم ترش کرد و با لهجه خودش گفت،(مگه مو مسخره تونوم! چرا اذیت میکنید خو؟) بعد گفت اگه راست میگید کارت شناسایی نشون بده تا قبول کنم. یه دفعه من پریدم جلو و گفتم اگه راستشو گفته بودیم چی؟ طرفم گفت هر دوی شما رو خارج از نوبت راه می ندازم. همه ی رزمنده ها گوش و چشم تیز کرده بودن تا ببینند کی درست میگه. آره "رحمت الله زنبور" باعث خنده بانشاطی توی مخابرات اهواز شد و هرموقع به مخابرات می رفتیم و اون برادر مخابراتی سرکار بود باخنده بعداز دیدنمون توی بلندگو صدا میزد آقای زنبور..... آقای زنبور کابین ......😂 منصوربابایی یادش بخیر الان فامیلشو عوض کرده گذاشته (رحمت الله جمالیفر) بازنشسته آبفا کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam 💫
پیرمردی می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سخت بود.. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی . دوستدار تو پدر پیرمرد اینچنین تلگرافی را دریافت کرد : پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . صبح فردا 12 نفر از مأموران اف بی ای و ۴ نفر افسران پلیس محلی دیده شدند, و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟ پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی‌ خواهم یافت، یا راهی‌ خواهم ساخت... کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه هنرمند هر جــــــا باشه بهش خوش میــــگذ ره😍👏👏 کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
🔸️تعطیلی ادارات، بانک‌ها، مدارس و دانشگاه‌های استان مرکزی در روز شنبه ۲۲ دی 🔹معاونت توسعه مدیریت و منابع استانداری مرکزی با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: احتراماً، با عنایت به کاهش محسوس دما، برودت و آلودگی هوای استان در روزهای اخیر و استمرار شرایط ناسالم و ماندگاری هوای آلوده ضمن تأکید مجدد بر ضرورت خاموش بودن کلیه تأسیسات حرارتی، مدیریت مصرف انرژی و صرفه‌جویی و با توجه به مصوبات کارگروه مدیریت مصرف انرژی استان کلیه ادارات، مؤسسات عمومی، بانک‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی استان (به استثنای دستگاه‌های خدمات‌رسان و مراکزی که دارای نوبت کاری و کشیک هستند با تشخیص مدیر واحد ذی‌ربط) در روز شنبه مورخ ۱۴۰۳٫۱۰٫۲۲ با استفاده از ظرفیت بخشنامه دورکاری تعطیل می‌باشند. 🔹تعطیلی مزبور شامل عدم برگزاری امتحانات در مراکز آموزشی اعم از مدارس و دانشگاه‌ها و همچنین همایش و سمینارهایی که روز شنبه در استان برگزار می‌شود نیز می گردد. 🔹ضمناً با توجه به تأکید استاندار محترم مبنی بر تداوم ارائه خدمت به مردم، تعدادی از شعب مرکزی و یا منتخب بانک‌ها در سطح استان به صورت کشیک از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ فعال هستند.‌ ‌‌ ──────────────‌‌── اداره اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی اداره‌ کل آموزش و پرورش استان مرکزی کانال شاد و ایتا: @medumarkazi
حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام فرمودند: مردم بر دو دسته‌اند: آن كه با مرگ آسوده شود و آن كه با مرگش ديگران آسوده شوند. 📚معانى الأخبار، صفحه ۲۹٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلس مناظره ای راه انداختند. بزرگ ترین دانشمندشان را دعوت كردند. امام جواد (علیه السلام) را هم همین طور. همه كه جمع شدند، یحی بن اكثم بلند شد. مجلس ساكت شد. پرسید اگر كسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شكاری را بكشد، تكلیفش چیست؟ امام جواب داد این شخص زن است یا مرد؟ بزرگ است یا بچه؟ آزاد است یا بنده؟ كارش عمدی بوده یا نه؟ حالا چی، پشیمان شده؟ حجش عمره بوده است یا واجب؟ شكار پرنده بوده یا نه؟ همه شان ساكت شده بودند. از شنیدن حالت های مسأله، رنگ صورت هایشان مثل گچ سفید شده بود. فهمیدند كه شكست خورده اند. منبع: برگرفته از کتاب وسعت آفتاب از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam