eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
278 ویدیو
108 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به هشتم شوال سالروز تخریب حرم 🔸️ خسی در بقیع بازخوانی یک پرونده فراموش شده تلاش های جلال آل احمد و برادرش برای بازسازی حرم بقیع @hamkhaniketab
4.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 معرفی کتاب «مدیر مدرسه» 🔹راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده‌است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بی‌دردسر به مدیری دبستان رو می‌آورد، بی‌آنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت... 🖋به قلم جلال آل احمد @hamkhaniketab
✳️ راز سربلندی جلال چه بود؟ سه‌چهار روز دیگر درست یکصدمین سالروز میلاد جلال آل احمد نویسنده، مترجم، روشنفکر و اندیشمند بزرگ ایرانی است؛ مردی که اوج و فرودها و به تعبیر بهتر فرودها و اوج‌های بسیاری را در زندگی تجربه کرد. او در گرداب‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی بزرگی در عمر کوتاه ۴۶ساله خود وارد شد و شگفت اینکه از همه آنها سربلند و پیروز بیرون آمد. برای کم کسانی دست می‌دهد که هم وارد میدان‌های خطیر متعدد بشوند و هم از همۀ آنها روسپید بیرون بیایند. و جلال یکی از شاخص‌ترین این آدم‌ها بود. البته هستند بسیاری که از خوفِ خراب‌کردن یا خراب‌شدن اصلاً وارد میدان‌های مهم نمی‌شوند و خطر نمی‌کنند. فرقی هم نمی‌کند که روشنفکر باشند یا مذهبی، سلبریتی باشند یا مدیر و مسئول، روحانی باشند یا دانشجو؛ آنها کنج عافیت می‌گزینند و هیچ دیکته‌ای نمی‌نویسند و بهتر بگویم هیچ غلطی نمی‌کنند و در نتیجه هیچ غلطی هم ندارند! اما جلال این‌گونه نبود. خودش در رمان «نون والقلم» که مانیفست و مرامنامه یک انسان آرمانی و یک روشنفکرِ تراز است، از قول شخصیت اول کتابش میرزا اسدالله می‌نویسد:  - حیف! حیف که این تن بدهکار است. فکر می‌کردم اگر این تن بدهکار نبود؛ بدهکار این همه نعماتی که حرام می‌کند، چه راحت می‌شد کنار نشست و تماشاچی بود و خیال بافت و به شعر و عرفان پناه برد. اما حیف که جبران این‌همه نعمت، به سکون ممکن نیست... جبران هر کدام از این نعمات را باید به عمل کرد نه به سکون؛ سکون و سکوت جبران هیچ چیزی را نمی‌کند... نفرت دارم؛ بد جوری هم دارم. من نفس نفرتم، نفس نفیِ وضعِ موجودم، و ناچار بایست نفس قیام هم باشم... وقتی از جایت تکان نخوردی، کمترین نتیجه‌اش این است که نجیب می‌مانی مثل پیرزن‌ها! جلال، فرزند یک عالم بزرگ و پسرخاله یک مجاهد نستوه [آیت‌الله طالقانی] بود، اما احساس کرد شرایط کشور اقتضای اعتراض و کار سیاسی دارد و پرسروصداترین حزب سیاسی وقت [حزب توده] محمل کنش سیاسی جلال شد. اما در همان حزب هم هیچ‌گاه سرسپرده مرکزیت نشد و به هر خطا و اشتباه آنها انتقاد و اعتراض کرد و کار به انشعاب و بعد کناره‌گیری کشید. او در حوزه دین هم وارد شد و حتی مدتی به نجف و حوزه علمیه نجف رفت و طلبگی کرد و پای درس بزرگان وقت نشست، اما به مرور نسبت به برخی موضوعات مسئله‌دار شد و از آنجا و آنها هم کناره گرفت تا اینکه با بزرگمردی چون «آقا روح‌الله خمینی» آشنا شد و دین را و تعالی را در چهره و مرام او یافت و مریدش شد و دوباره به واجبات شرعی التزام پیدا کرد و به نمازخواندن برگشت و به حج رفت و آن نامۀ نغز سیاسی – عاشقانه را از مکه برای امام نوشت: - آیت‌اللها! وقتی خبرِ خوشِ آزادی آن‌‎حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز(!) بودند به سمت بیت‌الله. این است که فرصت دست‌بوسیِ مجدّد نشد. اما این جا دوسه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی بد نیست... خواستم این دو خبر را داده باشم... دیگر این که [کتاب] «غرب‌زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت. و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق، طرفِ سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتیم تمامش خواهم کرد و به حضرتتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب‌زدگی»ِ ناقص چاپ اول آمده... بدین‌ترتیب است که جلال از وارد شدن به هیچ میدانی نترسید و در تک‌تک آنها درست و هوشمندانه و با بینش عمیق موضع گرفت و اعتراض کرد و مناسبات را به هم زد و بیرون آمد و سر آخر هم به درست‌ترین موضع حق پایبند ماند تا زمان مرگ زودرس و تلخش. *** اول سال هم نوشتم که خیلی دوست داشتم امسال به مناسبت صدمین زادروز جلال، از لحاظ فرهنگی بیشتر به او پرداخته می‌شد. که متأسفانه نشد! اما خیلی دوست دارم در همین ماه‌های باقیمانده از سال خورشیدی جاری، به این وجه از زندگی جلال بیشتر و عمیق‌تر پرداخته شود که در جلال چه بود که در هر میدانی که وارد شد برخلاف بسیاری از دوستان و همراهانش، سربلند بیرون آمد. اگر به این سؤال خوب و دقیق پاسخ دهیم، هم می‌توانیم بفهمیم کسانی که امروز خراب شدند از سوپرانقلابی‌های پشیمان تا روحانیان واداده تا شهره‌های بند به آب‌داده چه چیز یا چیز‌هایی نداشتند که به این فلاکت امروز افتادند و در عین حال، تابلویی است در جلوی روی همه ما تا بدانیم تا با داشتن چه چیز یا چیز‌هایی می‌توان در راه حق، پایدار و ثابت‌قدم باقی ماند و منحرف و پشیمان نشد و روسپید ماند. به نظر شما آیا رسانه‌های ما به این موضوع جالب و مبتلابه خواهند پرداخت؟ @hamkhaniketab
جلال آل احمد را بیشتر بشناسیم ۱ 🌻به مناسبت یکصدمین سالروز تولد جلال🌻 🔹یازدهمین روز آذر، سال‌روز تولد یکی از نویسندگان نامدار و برجستۀ ایرانی است؛ جلال آل احمد. نویسنده‌ای پرکار و جدی که مسیر داستانِ ایرانی را تحت تأثیر قلم خود قرار داد. جا دارد به این مناسبت نگاهی مختصر داشته باشیم به کلیتِ‌ آثار او. نویسنده و روشنفکر معاصر، جلال‌الدین سادات حسینی معروف به جلال آل‌احمد، در 11 آذر 1302 در تهران متولد شد. 🔸 بیست ساله بود که پدرش او را به نجف فرستاد تا به کسوت روحانیت درآید، اما چند ماه بیشتر نماند. به تهران بازگشت و معلم شد. در دانشگاه تهران در دورۀ دکترای ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شد، اما زمانی که باید از رسالۀ دکتری دفاع می‌کرد، دانشگاه را ترک گفت. @hamkhaniketab
جلال آل احمد را بیشتر بشناسیم ۲ 🔸آل‌احمد با ایدئولوژی مارکسیستی به عضویت حزب توده درآمد و بنابراین از روشنفکران جریان چپ سیاسی ایران به شمار می‌‌رفت. او که سوسیالیسم و مارکسیسم را آزموده بود، از آن باورها دست کشید و به روشنفکری بومی بدل شد. وقتی هم که به باورهای مذهبی‌اش بازگشت، این رجعت به معنای پذیرش بی‌چون‌و‌چرا نبود؛ نقد کرد و چشم‌بسته نپذیرفت. 🔹چه آشنا و همنشین جلال، چه بیگانه و مخالفش از صدق و سادگی و صراحت لهجه‌اش گفته‌اند. صداقت او را می توان پس از جدایی‌اش از حزب توده در گفته‌هایش جست. در«خسی در میقات» و «یک چاه و دو چاله» آن‌قدر صادق است که شاید نظیرش را در کودکی ساده و روستایی بتوان یافت. او در «سنگی بر گوری» با صداقتش چنان مخاطب را همراه می‌کند که بارها خجل می‌شود. جلال، صادق است و این بارزترین مشخصۀ اوست. شاید این توصیف خوبی باشد که رضا براهنی درباره‌اش گفته: «جلال این چنین بود: راستش را بگو و خلاص»! @hamkhaniketab
تا چشمم به او افتاد از ترس گریختم». 11- «سنگی بر گوری»: داستانی است برگرفته از زندگی‌‌اش. جلال در این تک‌گویی بلند نوشته است که پدر نمی‌شود. زبان در این اثر نمونه‌ای است از نوشتار آل‌احمد؛ نثری روان با جملات کوتاه، بدون استفاده از آرایه‌های ادبی. کتابی است جنجالی مثل بسیاری از آثار جلال. این کتاب دوازده سال پس از مرگش منتشر شد: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت است؛ اما آیا کار به همین‌جا ختم می‌شود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند». @hamkhaniketab
جلال آل احمد را بیشتر بشناسیم ۴ 🌻مروری بر آثار جلال🌻 ✅📚مشاهدات و سفرنامه‌ها📖 1- «اورازان»: اصالت جلال به این روستا برمی‌گردد. آن‌قدر خوب توصیف می‌کند که تو را به آنجا می‌برد، به اورازان: «اطاقی که تابستان‌ها در آن به سر می‌برند، انبار زمستانی آن‌هاست که خشک است و روزنه بیشتر دارد. سقف خانه‌ها را با تیر می‌پوشانند و کاهگل می‌کنند و دیوراها تا کمر از سنگ و باقی با چینه است». 2- «تات‌نشین‌های بلوک زهرا»: وقایع سفری‌ست در کودکی‌اش به همراه پدر از آن دیار: «دوغ اگر مصرف نشد در دیگ می‌ریزند و زیرش را می‌تابند تا آبش جمع بشود. آن وقت گلوله گلوله‌اش می‌کنند و در پارچه‌ای می‌بندند و آبش که رفت "کشک" به دست آمده است».  3- «جزیرۀ خارک، درّ یتیم خلیج فارس»: آل احمد در این کتاب از وضعیت بومیان جزیره گفته و تحولاتی که پس از اکتشاف نفت روی داده است: «اما امروز بومیان خارک پیشه‌هاى قدیم را رها کرده‌اند؛ یا کارگر نفت شده‌اند و یا راه مهاجرت پیش گرفته‌اند». 4- «خسی در میقات»: سفرنامۀ حج جلال است که ورای پرداخت به ماهیت حج، آن را از جنبه‌های مختلف بررسی و تحلیل کرده است. شاید زمانی که او از دین و باورهای دینی کناره گرفت، کسی باورش نمی‌شد روزی این چنین بنگارد: « دیدم انگار خسی است و به میقات آمده و نه کسی و به میعادی؛ چرا که میعاد جای دیدار توست با دیگری، اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن». 5- «سفر به ولایت عزرائیل»: این کتاب مربوط به زمانی است که جلال همراه سیمین به اسرائیل رفت. پس از بازگشت، تحلیل کرد و نگاشت: «پس از همین اوان است که اختلاف عرب و یهود شروع می‌شود، که هنوز هم تخفیف نیافته. نه تنها انگلیس وفای به عهد خود را به تأخیر می‌انداخت، بلکه روزبه‌روز بیشتر متوجه مخالفت اعراب می‌شد». 6- «سفر روس»: دعوت شده بود برای یک هفته، اما سی و یک روز در آنجا ماند؛ همان ایامی که از حزب توده دست شسته بود. 7- «سفر آمریکا»: آل احمد در این کتاب با قلم گزنده‌اش از اوضاع ایران در زمان پهلوی گفته و با همه سر ستیز دارد: «او آدمی است و من از راه کتابش می‌شناسمش. به همین صورت باقی بماند، بهتر. یعنی ایدون بماند بهتر؟ نه. راستش دیدم مثل هر معلم دیگری، با یک جوانک (که عینکی هم بود) زیبا و بلند، دارد عیش و عشرت معلمانه می‌کند و همین شباهت کافی بود که دیگر جست‌وجویی نکنم... والخ». 8-«سفر فرنگ»: این اثر نیز یادداشت‌های روزانه‌اش از سفر به کشورهای اروپایی‌ست: «با یک ساعت تأخیر راه افتادیم. قرار بود شش و نیم راه بیفتد و حالا هشت و نیم است. شام هم خورده‌ایم. از پذیرایی ظریفشان فهمیدم که ارفرانس است؛ وگرنه T.A.I. رویش نوشته. لابد از شرکت‌های فرعی ارفرانس. به گمانم الآن روی آسمان مرز ترکیه باشیم و سیمین، که در آخرین دقایق، شروع کرد به آب‌غوره‌چکانی». تکلمه: گفته بود می‌خواهد چهار سفرنامه‌اش را در قالب یک مجموعه به نام «سفر به چهار قبله» (مکه، مسکو، نیویورک، اورشلیم) منتشر کند، اما عمر او کفاف نداد. @hamkhaniketab
جلال آل احمد را بیشتر بشناسیم۵ 🌻مروری بر آثار جلال🌻 ✅📚جستارها و مقاله‌ها📖 1- «گزارش‌ها»: سفرنامه‌های کوتاه جلال است. مثلاً به شهر بادگیرها رفته و آورده است: «در یزد، آب، آفتابی نیست. مخفی است. چهل-پنجاه متر زیرزمین است. باید از پلکان تاریک و مرطوب و خنک سرازیر بشوی و مواظب باشی پایت نلغزد و وقتی از تشنگی به جان آمدی، به مجرای قنات برسی و ببینی که زن‌ها نشسته‌اند و در آن تاریکی زیرزمین، رخت یا ظرف می‌شویند». 2- «حزب توده سر دو راه» 3- «غرب‌زدگی»: جلال در این کتاب از تضاد میان سنت و غرب‌گرایی سخن می‌گوید: «آدم غرب‌زده هرهری‌مذهب است؛ به هیچ‌چیز اعتقاد ندارد، اما به هیچ‌چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان‌به‌نرخ‌روزخور است. همه‌چیز برایش علی‌السّویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است». کتابش را این چنین به پایان می‌برد: «...قلم خود را به این آیه تطهیر می‌کنم که فرمود: اقتربتِ السّاعة وانشق القَمَر». 4- «کارنامۀ سه ساله»: در جایی از کتاب ماجرای رفتن به نجف را آورده است: «تابستان 1322 بود، در بحبوحۀ جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت‌وآمد وحشت‌انگیز و قرق کردن که در تمام جاده‌ها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت می‌رفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانی‌ام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف می‌رفتم که سپس به بغداد و الخ.... اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفرۀ برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله‌خورده و کلافه از برادر و پدر». 5- «ارزیابی شتاب‌زده»: از این کتاب به عنوان نماد روشنفکری ایران در دهه چهل یاد کرده‌اند: «آثار سرخوردگی از غرب و تمدن ماشینی قرن بیستم در دیار ما نیز کم‌کم فراوان شده است. کافی است که یک زبان خارجی بدانی و با هرکه از غرب به هر صورتی خود را به ایران رسانده است، درددلی کنی. یا مأموری از هزاران مأمور این چهارصدوخرده‌ای کمپانی فرنگی که در این‌جا مرجع مشاورات و مصدر امور ساختمانی‌اند یا با جهانگردی درشت‌جامه و ریشو که غبار راه‌های شرق را از اسکندریه تا دهلی یک‌باره در وطن خویش از جامه خواهد سترد یا با طبیبی نقاش همچون «وینچنزو بیانکینی» ایتالیایی که هشت سال است در کوره‌دهات این مرزوبوم مأمور معالجۀ تراخم یا اسهال هموطنان ماست». 6- «یک چاه و دو چاله»: جلال، همان جلالِ ‌صادق در این کتاب آشکار است، از اوضاع و احوال خودش گفته و از خبط و خطاهایش: «این قلم از سال 1323 تابه‌حال دارد کار می‌کند؛ گاهی مرتب و گاهی نه به ترتیبی، گاهی به فشاری درونی و الزامی و اغلب بنا به عادت. گاهی گول، ولی بیشتر موظف یا به گمان ادای وظیفه‌ای، اما نه هرگز به قصد نان خوردن. آنکه صاحب این قلم است فکر کرده بود که هرچه پدرش از راه کلام خدا نان خورد، بس است و دیگر نباید از راه کلام نان بخورد؛ چرا که سر و کار او با کلام خلق است و شاید به همین دلیل معلم شد». 7- «در خدمت و خیانت روشنفکران»: آل احمد در این اثر به ذکر مصادیق روشنفکری پرداخته و اول‌روشنفکران را پیامبران می‌داند. در این کتاب دلیل جدایی‌اش از حزب توده را دفاع این حزب از شوروی عنوان کرده: «اما من نمی‌دانم با این تعبیر روشن‌فکر چه باید کرد؟ و بدتر از آن با خود او. با این اسم و مسمایی که از صدر مشروطیت تاکنون بیخ ریش زبان فارسی و ناچار به سرنوشت فارسی‌زبانان بسته است؛ نه حد و حصری دارد و نه مشخصاتی و نه تکلیفش روشن است و نه گذشته‌اش». @hamkhaniketab
جلال آل احمد را بیشتر بشناسیم ۶(پایانی) 🌻مروری بر آثار جلال 🌻 ✅📚ترجمه‌ها📖  1- «تشنگی و گشنگی»: اثر اوژن یونسکو 2- «عبور از خط»: اثر ارنست یونگر (با محمود هومن)  3- «مائده‌های زمینی»: اثر آندره ژید (با پرویز داریوش )  4- «کرگدن»: اثر اوژن یونسکو 5- «بازگشت از شوروی»: اثر آندره ژید  6- «دست‌های آلوده»: اثر ژان پل سارتر  7- «سوء‌تفاهم»: اثر آلبر کامو  8- «بیگانه»: اثر آلبر کامو  9- «قمارباز» (رمان): اثر فئودور داستایفسکی  10- «عزاداری‌های نامشروع»: اثر آیت‌الله محسن امین. جلال آل احمد در مقدمۀ کتاب عزاداری‌های نامشروع می‌نویسد: «به قدرت رسیدن رژیم پهلوی در ایران و ستیز گستردۀ این نظام با مذهب، ارزش‌ها، نهادها، هنجارها و باورهای مذهبی مردم، تاریخ تلخ اما عبرت‌انگیزی دارد. رضاخان پهلوی، در راستای اسلام‌زدایی در ایران – همگام و با الهام از کمال آتاتورک در ترکیه – با کلیۀ مظاهر مذهبی و اسلامی درافتاد و مبارزۀ ژرفی را علیه سنت‌ها، آداب، مراسم و مبانی دینی تودۀ مردم آغازید». ✏️یادداشت محمد حسین موسوی تبار @hamkhaniketab
سید جلال‌الدین سادات آل احمد آخوندزاده بود، پسر آیت الله امام خمینی در ختم پدرش شرکت کرد! از معدود کسانی که امام در ختم او حضور یافت پدر همین جلال بود. به علاقه پدر با طلبگی در نجف آغاز کرد اما جلال آدم حوزه نبود سال ۱۳۲۳ کتاب آیت الله سیدامین را از عربی به فارسی ترجمه کرد عنوان کتاب "عزاداری های نامشروع" بود. از همان زمان جلال منتقد برخی سبک های عزاداری بود. بازاریان متدین تهران کل جلدهای چاپ شده کتاب را خریداری کردند تا مردم مطالعه نکنند! جلال اینجا ناموفق بود. بعدتر علاقمند به جریان چپ و وارد حزب توده شد بقول خودش با یک کراوات و یک دست لباس آمریکایی متجدد شده بود. از حزب توده هم بُرید! با دوست صمیمی ولی بی دین خودش خلیل ملکی نیروی سوم ایجاد کردند! اردیبهشت سال سی و دو چند ماه پیش از کودتا بطور کلی از سیاست زده و آن را کنار گذاشت نون و قلم را نوشت. جلال مرد آرام جامعه ایرانی نبود غرب‌زدگی را نوشت برای عوام هم نوشت ساواک گزارش داد این کتاب برای بدبین ساختن مردم به خدمات اعلیحضرت نوشته شده و ضد امنیت داخلی کشور است! خیلی زود کتاب او ممنوع شد و زندان داشت. دانشجویان معمولا جلد و صفحات اول را پاره میکردند تا کسی متوجه نشود کتاب جلال است! نقطه اوج تغییر جلال، سفر حج بود. خسی در میقات محصول سفر حج اوست. نظریه جلال آنجاست. به امام نامه ای نوشت. توضیح داد در حج مردم کشورهای مختلف پیگیر کشته های ۱۵ خرداد بودند. بعدتر از نجف برای جلال کتاب "حکومت اسلامی" امام را فرستاند. جلال هنوز زنده است نه فقط با غرب زدگی اولین کسی که غرب زدگی را در ایران مطرح کرد او نبود سال ۱۲۷۰، پانزده سال پیش از مشروطه، شیخ حسن کربلایی رساله ای در نقد فرنگی مابی و وادادگی در برابر غرب نوشت بنام"تاریخ دخانیه" عجیب است! آن زمان فهمیده بودند! برخی ساده دل گمان می برند غرب زدگی ابداع علیه پهلوی بود یا پس از انقلاب، نظام جدید بر آن دمید تا دشمن بسازد غرب زدگی اختصاص به جغرافیای ایران نداشت فقط ایران مورد هجوم نبود بحران سایر جوامع نیز بود بسیاری فورا هضم شدند پذیرفتند در برخی جوامع واکنش نشان دادند. جلال اگر امروز زنده بود بجای غرب زدگی در دهه چهل، باید مفهوم جدیدتری می ساخت تا شدت غرب پرستی را توصیف کند! 🖊علیرضا زادبر @hamkhaniketab