eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
205 ویدیو
85 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 مجموعه کتاب‌های الکترونیک مدافعان حرم به مناسبت روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم 🔹نسخه الکترونیکی را از👈🏻 اینجا تهیه کنید. 🔸 ۷۰٪ تخفیف کد تخفیف: mdz 🔺زمان: ۱۸، ۱۹، ۲۰ مرداد |‌ |‌ @faraketabir @hamkhaniketab
🔔 مدتها بود که می خواستم یه کتاب خوب و با ارزش را بهتون معرفی کنم، کتابی که به قهرمانش، خیلی مدیون بودیم و هستیم، مخصوصا این روزها که این بیشتر قدرش را می دونیم 👌 قهرمان کتابمون، کسی نیست جز شهید حسن طهرانی مقدم، حاج حسنی که چند بار توسط منافقین تهدید شده بود به اینکه می کشیمت، در خوندن این کتاب لحظه ای شک نکنید، به نظرم هر ایرانی حداقل یکبار این کتاب را در طول زندگیش باید بخونه ✨ خب موافقید بریم سراغ معرفی کتاب 📖 خط مقدم ✍️ به قلم: خانم فائضه غفار حدادی 🖨️ انتشارات: شهید کاظمی ✅ روایتی جذاب از زندگی شهید حاج حسن طهرانی مقدم و تلاش های ایشون و یارانشون برای رسیدن به فناوری موشک در ایران. 💯 این کتاب، یکی از بهترین کتاب هایی هست که خوندم، فعل خواستن و ما می‌توانیم، خیلی قشنگ صرف شده در ماجراهای این اثر ناب 📄 برشی از کتاب: جلسه با محسن رضایی با حضور حسن‌آقا و حاجی‌زاده و سیدمجید و سیدمهدی و سیوندیان و چند نفر دیگر، فردای همان روز تشکیل شد. آقامحسن چند بار سؤال خود را تکرار کرد: «شما مطمئنین که خودتون می‌تونین موشک‌و پرتاب کنین؟» و هربار حسن‌آقا مطمئن‌تر از بار قبل پاسخ مثبت داد... @hamkhaniketab
خاطره شهید تهرانی مقدم از شیوه موشک گرفتن از سرهنگ قذافی کتاب صفحه ۳۷۳ - حاجی هیچ وقت نگفتی توی اون سفر پارسال، چطوری قذافی رو راضی کردی که بهمون موشک بده؟ حاج محسن (رفیق‌دوست) این بار بلند بلند خندید. - واقعا می‌خوای بدونی؟ - آره. واقعاً برام سواله. این قذافی هیچ کارش رو منطق درست و حسابی نیست. چطوری راضیش کردی آخه؟ - من از روز قبل از دیدار که با جلود جلسه داشتیم، شروع کردم. می‌دونی که این جلود خیلی با من رفیقه. - آره شنیدم. ولی از کجا با هم رفیق شدین؟ - تو جریان اون سفری که اول انقلاب اومده بود ایران و نذاشته بودند حتی از هواپیما پیاده بشه، من رفتم صحبت کردم، راهش دادند. حتی تونستم واسطه بشم با امام هم ملاقات کنه. خودش میگه که تا آخر عمر تحت تاثیر اون ملاقاتش با امامه. خلاصه، جلود مثل دیشب شروع کرد به تعریف کردن از انقلاب اسلامی و اینکه ما از شما حمایت می‌کنیم که یک دفعه دستم رو کوبیدم روی میز و بلند گفتم: «دروغ میگید!» خیلی جا خورد. ادامه دادم: «شما میگین که خط مقدم جبهه اسلام الان ایرانه. شما میگین صدام دشمن همه اسلامه. اون وقت شما موشک دارین و نمی‌دین ما به دشمن همه کشورهای اسلامی بزنیم.» جلود هنوز به حالت عادی برنگشته بود. زبونش گرفته بود بنده خدا! بعد از چند جمله که ربطی به بحث نداشت، گفت که «موشک‌ها دست خود رهبره و باید با اون حرف بزنی.» فردا که ما برای دیدن قذافی رفتیم سرت؛ به رحیم صفوی گفتم لباس فرم سپاه بپوش. خودم هم لباس پوشیدم. با رحیم هماهنگ شدیم و همین که وارد چادر شدیم، هر دو احترام نظامی کردیم و تا آزاد باش نداد همان جا ایستادیم. بعد من با همون لحن نظامی به عربی گفتم که دو تا سرباز اسلام اومدن به سرهنگ قذافی فرمانده کل نیروهای انقلابی دنیا گزارش بدن. - نه بابا! باور کرد؟ - آره. بعد یه سری نقشه اینا باز کردم بعد از توضیحات مختصر درباره وضعیت جنگ و پیشرفت خودمان، گفتم که حالا ما از شما موشک می‌خوایم که آخرین ضربه رو به دشمن وارد کنیم. قذافی هم سرش رو تکون داد و گفت: «آره جلود یه چیزایی می‌گفت. باشه من بهتون موشک می‌دم. فقط به شرطی که گاهی لابه‌لای عراق، عربستان رو هم بزنید.» @hamkhaniketab