eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
209 ویدیو
88 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 ده رمضان، سالروز رحلت حضرت خدیجه « س » مادر حضرت فاطمه (س) و اولین زنیه که اسلام آورد. این بانو در طول زندگی خود، کمک‌ها و فداکاری‌های بسیاری در راه اسلام و ترویج آن انجام داد 📚 کودک: 📖 حضرت خدیجه « س‌ » همسر فداکار پیامبر 🖋️ به قلم: آزاده مهروش 🖨️ انتشارات: ضریح آفتاب داستانی کوتاه درباره حضرت خدیجه « س » 📖 حضرت خدیجه مادر حضرت فاطمه « س‌» 🖋️ به قلم: ابوالفضل هادی منش 🖨️ انتشارات: حدیث نینوا داستان زندگی حضرت خدیجه « س » 📚 بزرگسال: 📖 یوما 🖋️ به قلم: مریم راهی 🖨️ انتشارات: کتاب نیستان رمانی جذاب که به فرازهایی از زندگی حضرت خدیجه کبری « س » می پردازه 📖 بانوی چشمه 🖋️ به قلم: مهدی خدامیان آرانی 🖨️ انتشارات: بهار دلها زندگی حضرت خدیجه « س » 📖 مادرتر از مادر 🖋️ به قلم: رویا موسوی گرمارودی 🖨️ انتشارات: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی روایتی از چهره عرفانی حضرت خدیجه « س‌ » 📖 بانوی عاشق 🖋️ به قلم: اعظم بروجردی 🖨️ انتشارات: کتاب جمکران رمانی خواندنی از ماجراهای جذاب ازدواج و زندگی حضرت خدیجه (س) @hamkhaniketab
🤔 شاهرخ ضرغام، حتما نامش برایتان آشناست، مگه میشه کسی این اسم را نشنیده باشه، اصلا بیایید با همدیگر زندگیش را مرور کنیم در روزی که سالروز زمینی شدنش هست. 📍شهید شاهرخ، انسانی که توانست «شدن» را معنا کنه، «شاهرخ ضرغامی» که تبدیل به «حر انقلاب» شد. او که در زندگی خود هرگونه «معصیتی» را چشیده‌ بود، با چشیدن ولایت امام خمینی، آن چنان تغییر می‌کنه که خودش می‌گه: اگر رگ‌های بدنم را ببرید، نام حضرت روح‌الله را روی زمین می‌نویسه. 🔔 اگر دوست دارید که با این انسان آزاده، بیشتر شوید پیشنهاد میدم که کتاب 📖 شاهرخ نامه 🖋️ به قلم: دانیال قاسمی پور 🖨️ انتشارات: شهید کاظمی بخونید. در این اثر دوست داشتنی، زندگی شاهرخ ضرغام در نوجوانی سال‌های قبل از انقلاب و حضورش در جبهه روایت شده و حتی در قسمتی از این کتاب، نگاهی به او از امروز و زمان حاضر هم ارائه میشه 📄 برشی از کتاب: «همه می‌خندند. شاهرخ بدجوری شرمنده شده. نه که برایش خیط شدن در جمع مهم باد، این نه. با همه رفیق است و اگر هم کسی زیادی بلند بخندد، هیکلش برای ساکت کردنش کافی است. از برخورد مربی شرمنده شده. از اینکه او را آن قدر آدم دیده که از خودش بپرسد کجا بودی و چرا دیر آمدی. که فرض نکرده و حکم خودش را تنهایی نبریده. مثل تمام معلم‌هایش. مثل همانی که بین همه فرق می‌گذاشت و آخر یک روز دیوانه‌اش کرد. اینکه دیر کرده و حالا تنبیه درراهش است؛ اما باز این قدر حالش خوب است و حس می‌کند کسی است، اسم دارد، حرمت دارد، این شرمنده اش کرده و چشم‌هایش را کمی، کمی اشکین.» @hamkhaniketab
بسم الله الرحمن الرحیم ✅طبق اعلام قبلی، ان شالله از پنج فروردین ماه همخوانی کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند رو شروع خواهیم کرد. و همزمان با شروع لیالی قدر کتاب رو به پایان خواهیم برد. 🔸کتابی کم حجم ولی ارزشمند 🔹با این کتاب بیشتر عاشق امیرالمومنین خواهید شد. 📖از طریق لینک زیر، به گروه اختصاصی همخوانی این کتاب بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/3923772144Ce036fecff9 @hamkhaniketab
🌷 امروز، سوم فروردین سالروز شهادت شهید علی خلیلی هست، شهیدی که قدم بر جای قدم‌های مردانگی علی (ع) نهاد 📖 زخمی لبخند 🖋️ به قلم: زهرا یوسفان 🖨️ انتشارات: شهید کاظمی روایت‌هایی از زندگی شهید علی خلیلی 📖 تنها برای لبخند 🖋️ به قلم: بهنام حشمدار 🖨️ انتشارات: شهید کاظمی روایتی از حیات جهادی و عروج عارفانه شهید علی خلیلی 📖 نای سوخته 🖋️ به قلم: هانیه ناصری 🖨️ انتشارات: تقدیر خاطرات و زندگی شهید علی خلیلی @hamkhaniketab
😔 سال‏هاست که فلسطین، این بهشت زمینی، در اسارت خدعه ابلیسه. بشر، بازیچه کبر و پستی شیاطین بزرگ و کوچک قرار گرفته. طوفان ظلم، آرام و قرار را حتی از کوه جودی ربوده . نمرودیان، لحظه به لحظه، بت هزارچهره می‏سازن؛ هر چهره، رنگین به خون هزاران اسماعیل گل‏چهره. نژاد پرستی، فرعون زمانه و سلاحش، افعی‏هایی از جنس آتش؛ بی‏رحم و آدمخوار. امروز، طور سینا، داغ غربت موسای غایب را در سینه دارد.... 📚 شاید کتابها بیشتر بتونند این روزها حال و هوای غزه را برای ماهایی که اونجا نیستیم، معرفی کنند، مثل کتاب 📖 خاکستر گنجشگ ها 🖋️ به قلم: آقای حامد عسگری 🖨️ انتشارات: معارف 📍 که راوی ماجراهای دردناک شده و قلب ما را به کوچه پس کوچه‌های غزه می‌بره. آقای نویسنده در این کتاب با یک نگاه متفاوت، داستان شهدای مظلوم بیمارستان المعمدانی غزه را روایت می کنه 📄 برشی از کتاب: جرعه آخر قهوه اش را گذاشت روی کاپوت ماشین. بعد روی زمین دراز کشید مشتی خاک برداشت و روی جلیقه اش مالید موهایش را پریشان کرد و نفسش را حبس که صدایش بریده بریده شود. تصویر بردار داخل گوشی گفت: ارتباط برقرار شده روی خطی، گزارشش را رفت. حس موشک باران را به خوبی القا کرد و گفت حماس دارد شخم می‌زند اینجا را گفت در خبرها شنیده که نیروهای نظامی حماس چهل کودک اسرائیلی را سر بریده‌اند. گفت و گفت و جهان را با خبر کرد. گزارش زنده‌اش تمام شد بلند شد لباس‌هایش را تکاند و چشمش افتاد به کارت خبرنگاری‌اش... @hamkhaniketab
حَول حَالِنَا بِظُهُورِ اَلْحُجَّة .. ✨️ ان‌شاءالله ۱۴۰۳ سال آمدنت باشه آقاجان .. 🌸🌿 🕊 📚 @hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊 حضرت آقا ❤️ : وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرموده‌اند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم. 📚 @hamkhaniketab
‌'' مذهبی نیستم ولی ده بار به روح القدس و مریم مقدس قسم میخورم که اگه این ماهی رو بگیرم به زیارت بارگاه مریم مقدس برم. '' 🔹کتاب ، درمورد پیرمردی ماهیگیر به نام سانتیاگو است که بیش از هشتاد روز نتوانسته ماهی در خوری صید کند و هر بار با امید راهی دریا شده و دست خالی به ساحل بازگشته است. 🔸در آخرین تلاش، ماهی بزرگی به قلابش گیر می‌کند و این ماهی به قدری بزرگ است که قایق پیرمرد را به دنیال خود می‌کشد و از این جا شاهد تقلای پیرمرد برای شکار ماهی و تلاش ماهی برای فرار از چنگ پیرمرد هستیم. جدالی که نهایتا پیرمرد پیروز می‌شود اما از ساحل بسیار فاصله گرفته است. 🔹از یک جایی به بعد پیرمرد، ماهی را برادر خطاب می‌کند و گویی برایش سوگواری به راه می‌اندازد. کتاب محل کارزار تلاش و امید با ترس و یأس است. نویسنده به خوبی توانسته در این رمان نیمه بلند، ارزش تداوم و پشتکار را به تصویر بکشد. 📖سانتیاگو که ابتدا برای اثبات خودش راهی دریا شده بود، پس از صید ماهی به فکر فروش ماهی و عایدی حاصل از فروش آن می افتد. داستان به قدری هنرمندانه نگاشته شده که اگر مثل من نسخه الکترونیکی را با گوشی مطالعه کنید، همچنان که پیرمرد طناب را محکم نگه می‌دارد که مبادا ماهی فرار کند، شما هم گوشی را محکم میگیرید که مبادا ماهی از قاب گوشی بیرون بجهد. 🌻همینگوی استادانه طعم تلخ شکست را در لابلای حس امید به آینده و تلاش مداوم پنهان کرده است. ❇️پیرمرد و دریا کتابی ست که می‌توان به جای کتاب های زرد روانشناسی و توسعه فردی به دست گرفت و مطالعه کرد و مهمترین درس زندگی را آموخت. 🔹امید و تلاش است که انسان را می‌سازد و انسان موفق، در اوج درماندگی، خستگی و تنهایی دست از تلاش بر نمی‌دارد. اشاره های گاه و بیگاه به خدا و دعا نذر و مذهب و مریم مقدس نمکی ست که نویسنده به اندازه از آن استفاده کرده است. بعد از مطالعه کتاب شاید شما هم مثل پیرمرد با ماهی ها صحبت کنید، خواهر و برادر خطابش کنید و یا به این فکر کنید که کاش دستان زمخت صیاد این ماهی را در دست بگیرید. 🔸با وجود اینکه کتاب پس از انتشار جوایز پولیتزر و نوبل را برای نویسنده به ارمغان آورد، اگر یکی از دوستان همینگوی با دقت بیشتری کتاب را مطالعه میکرد شاید می‌توانست حدس بزند که همینگوی سرخورده شده و تصمیم دارد به زندگی اش خاتمه دهد. اتفاقی که در سال ١٩۶١ رخ داد. پیرمرد و دریا رمانی ست که به بیش از یک بار خواندنش می‌ارزد. @hqmkhaniketab
🔹بخشی از نظرات کسانی که کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند را مطالعه کردند فقط دو روز دیگر تا شروع همخوانی کتاب از پنج فروردین ماه در گروه همخوانی ذیل : https://eitaa.com/joinchat/3923772144Ce036fecff9 @hamkhaniketab
🍃🌸🍃شهید آوینی: « نوروز رستاخیز خاک است و عید صیام، رستاخیز جان. خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به اعتدال ربیع واصل شود، تا خورشید عشق از افق جان طلوع كند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شكوفه بنشیند و این بهار درون است!» (نشریه رستاخیز جان، انتشارات واحه، ص ۵۷) @hamkhaniketab
🧐 چرا خدا بعضی از دعاهای من رو نمی پذیره؟! شما مادرا و پدرای عزیز، تا الان صدبار با این پرسش از طرف بچه هایتان، روبه رو شده اید، چه جوابی داده اید بهشان؟ از جوابی که دادید، قانع شدند یا نه؟! 🖋️ آقای غلامرضا حیدری ابهری که کتابهای زیادی در موضوع خداشناسی نوشته اند، این بار در کتاب 📖 خدایا! خروس کن مرا! 🖨️ انتشارات: جمال ✅ پاسخ دادند به این سوال بچه ها که چرا خدای مهربون، بعضی از دعاهامون را برآورده نمی کنه! خب بفرمایید اینم یه کتاب خوب دیگه برای بچه ها که خوندنش باعث میشه به ارتباط بیشتر بچه هایتان با خدا. 📄 برشی از کتاب: « جناب گاو! سلام. آیا دوست داشتی که تو هم مثل ما کبوترها می توانستی پرواز کنی؟ » دُم سیاه گفت: « بله. » کبوتر خندید و گفت: « خب فعلا که نمی تونی. » دُم سیاه گفت: « اگر بخواهم می توانم. » کبوتر گفت: « مجبوری دروغ بگویی؟! » دُم سیاه ناراحت شد و از لَجِ کبوتر، هفتمین دعایش را با خدا درمیان گذاشت... @hamkhaniketab