eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه وقتایی ... دلت باید با خدا خلوت کنه ! وقتایی که ... خسته ای و کم آوردی ! باید از ته دل بگی، خدایا جز تو کسی رو ندارم ... بگذار که خدا خدایی کند ! باورش کن که خدا قدرت مطلق است ! به خدا بگو: برایم خدایی کن، خودت درستش کن ! و به روح و جسمم آرامش بده ..🌺 💚 ✨✨
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت28 . احمد بعد از سربازی یه شغل موقت پیدا کرده بود که فایده ای نداش
🤝♥️ . حدود ده روز من خونه عنایت بودم و هرروز عصر با احمد تا آخر شب تو خیابون ها بودیم و کلی بهمون خوش گذشت البته من اصلا نمیخواستم خرج روی دستش بزارم و نمیزاشتم جلوم شرمنده بشه و تا میخواست چیزی بخره میگفتم نه نه نمیخوام یا نمی‌خورم و از این حرفا که البته احمد هم سخاوتمند بود و گهگاه بدون توجه به اصرار من خرید میکرد و حسابی بهمون خوش می‌گذشت! ما عاشق بودیم و با یه دونه چای یا یه بستنی قیفی و یا یه کنار هم توی پارک نشستن هم بهمون خوش می‌گذشت. البته نازیلا زن عنایت همیشه توی تیم من بود و مثل اینکه چند باری عنایت میخواسته گیر بده که دیر وقت چرا میام خونه اما نازیلا دمش رو قیچی کرده بود و گفته بود زنشه چیکارش داری! خلاصه آخر اون ده روز هم خانواده احمد اومدن و طبق رسم ما رو بردن روستا و با پایکوبی و جشن عجیب بهمون خوش گذشت و من بیش از پیش از انتخابم لذت می‌بردم تا اینکه یکسالی هم از عقد گذشت و دیگه باید عروسی میکردیم ولی بازم مشکل همون مشکل سابق پول بود و از قضا هیچ کس هم حاضر نمیشد پا پیش بزاره و کمک کنه. تمام درآمد احمد این مدت هم کفاف نمی‌داد ولی چاره ای نبود.خلاصه یه شب پدر و مادر و دوتا خواهر مجرد احمد به همراه خودش شام اومدن خونه ما و از بابا اجازه خواستن مراسم عروسی رو بگیریم! بابا استقبال کرد و من سعی کردم واکنشی نشون ندم اما توی دلم جشنی به پا بود! ما رسم شیربها داشتیم که باید حتما خانواده داماد به خانواده عروس میدادن. محمود آقا، بابای احمد گفت تا چند روز دیگه شیربها رو میارن تحویل میدن و بابا هم کمی تعارف کرد اما خوب رسم بود و باید میگرفتش!خانواده احمد بعد از صرف شام بلند شدن که برن اما مادرم دست احمد رو گرفت و گفت پسرم تو امشب بمون کارت دارم احمد هم ذوق زده و با نیش باز قبول کرد و بعد از خداحافظی اونها، توی حیاط منو هم صدا کرد و حالا شدیم سه تا و مادر اروم رو به دوتامون گفت خدا شاهده به دوتاتون قدر چشمم اعتماد دارم اما یه سری چیزا رسمه دیگه بهتره انجام بشه که بعدا حرفی توش نباشه چون به قول معروف میشه در دروازه رو بست اما دهن مردم رو نه! من و احمد منتظر چشممون به دهن مادر بود که پشت سر هم کلمه ردیف میکرد و منظور اصلی رو نمیگفت که دیگه آخرش نگاه پرسشگر ما رو که دید گفت تا احمد نرفته تهران فردا برید شهر و ... بیارید! من و احمد نیم نگاهی به هم کردیم و دیدم احمد از خجالت سرخ شده اما سرشو پایین انداخت و اخماش توی هم رفت منم خدایی خیلی بهم برخورد که مادر اینطور حرف زد .
⭕️ خصایص دو جنس زن و مرد 🔸مرد می خواهد تنها باشد و مشکلش را خودش حل کند. 🔸زن همدرد می خواهد و نمی خواهد تنها باشد. 🔸مرد می خواهد از نظر همسرش قهرمان باشد. 🔸زن می خواهد شوهرش بداند که به او تکیه کرده است. 🔸مرد از وقت گذراندن بیش از حد همسرش با فرزندان حسودی می کند. 🔸زن از وقت گذرانی همسرش با بچه ها لذت میبرد. 🔸مرد گمان می کند اگر یک بار گفت "دوستت دارم" این برای همیشه در خاطر زن میماند. 🔸زن نیاز دارد که "دوستت دارم" به هر دلیلی تکرار شود. 🔸مرد نیاز به دادن عشق دارد. 🔸زن نیاز به دریافت کردن عشق دارد. 🔸مرد عاشق دیدن خوشحالی زن است. 🔸زن با دیدن خوشحالی زیاد مرد به تفّکر فرو میرود. 🔸مرد دوست دارد تشویق بشود و زن دوست دارد حمایت بشود. 🔸ناراحتی مرد به زن احساس دوست نداشته شدن میدهد. 🔸مرد در سکوت فکر می کند و فقط جملات ضروری را بیان می کند. 🔸زن با صدای بلند تمامی افکارش را بیان می کند ‌‌‌
⛔️مدام به او زنگ نزنید ⛔️ ❌مردانی هستند که می‌گویند از اینکه همسرشان هر 10 دقیقه یک‌بار تلفن می‌زند و مدام پیامک‌های بی‌معنی می‌فرستد کلافه شده‌اند؛ از اینکه باید برای هر چیز کوچکی جواب پس بدهند احساس ناامنی می‌کنند.  قبل از اینکه بخواهید برای چندمین بار در طول روز به همسرتان زنگ بزنید کمی فکر کنید! ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
💫 شب داستان زندگی ماست ✨ گاهی پرنور ✨ گاهی کم نور 💫 اما بخاطر بسپار 💫 هر آفتابی غروبی دارد و 💫 هر غروبی طلوعی دیگر ✨به امید طلوع آرزوهایتان! 🌠شبتون سرشار از آرامش
تقویم نجومی اسلامی ✴️ چهارشنبه 👈14 اذر/ قوس 1403 👈2 جمادی الثانی 1446 👈4 دسامبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است. ✅امور مقدماتی ازدواج. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید و فروش. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅خرید سلف. ✅معاملات. ✅قرض و وام دادن و گرفتن. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅و عقد قرارداد خوب است. 👶 برای زایمان مناسب و نوزاد مبارک و خوش یمن است. 🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️کاشت و برداشت محصول. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️انواع جراحی ها. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️نو پوشیدن. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️و شکار و صید و ماهیگیری‌نیک است. ✳️برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید. 💑مباشرت امشب: مباشرت امشب : فرزند عالمی از عالمان یا حاکمی از حاکمان شود. 💉💉 حجامت. خون دادن و فصد خوب نیست. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث حاجت روایی می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 3 سوره مبارکه"آل عمران " است. نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه... و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله. ✴️️ وقت استخاره. در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله...🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امـیدوارم امـروز خوشبختی🕊🌸 همچون پرنده ای سبکبال بـر باغ امید و آرزویتان 🕊🌸 به پرواز درآید و نغمه های خوش سعادت را بـرایتـان بسراید ...🕊🌸 الهی که دلتان از شادی لبریز و وجودتان🕊🌸 غرق در سلامتی باشد صبحتون زیـبـا و دل انگیز🕊🌸 امـروزتـان پــر از امـیـد و مـهـر 🕊🌸
من می‌گویم باید دوست داشتن را کشید باید آن را در هوا نقاشی کرد وقتی می‌گویی "دوستت دارم " انگار پرنده‌ای را از دست‌هایت پر داده‌ای بعد باید بنشینی و پروازش را با حسرت نظاره کنی! گاهی باید واژه‌ها را آنقدر حبس نکرد حسرت پرواز دلتنگی می‌آورد اما آدمیزاد همین است دیگر گاهی دلش به هوایی خوش می‌شود... 🌸🍃
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 مستقل باش... ونوسی هایی که در نبود همسرشان حتی یک بستنی هم نمی‌توانند برا خودشان بخرند کم کم از چشم همسر میفتند یک ونوسی جذاب در عین طناز بودن و ونوسی بودن، مستقل بودن را فراموش نمیکند. اگر برای کارهای خیلی کوچک هم به شوهرتان وابسته باشید ممکن است که فکر کند که خانمش بی‌عرضه است و هیچی بلد نیست. البته حواستان باشد کارهای مردانه به خصوص در حضور همسر به هیچ وجه بر عهده شما نیست
🌸✨ شک نکنید ✍🏻 به همسرتان شک نکنید و بدون وجود شواهد کافی او را گناهکار ندانید •● زود قضاوت کردن و عجولانه نتیجه گیری کردن می تواند در روابط یک زوج مشکل و آشفتگی ایجاد کند. ❤️
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت29 . حدود ده روز من خونه عنایت بودم و هرروز عصر با احمد تا آخر شب
🤝♥️ . اما مادر تا نگاه خجول ما رو دید سریع رو به احمد گفت پسرم میدونم تو پسر خوبی هستی و بهت اعتماد دارم ولی سارا بچگی هاش شیطون بوده از دیوار زیاد می‌پریده میترسم مشکلی باشه بهتره همین الان مطمن بشیم...احمد نفسی عمیق کشید و با لبخند گفت خدا خیرتون بده مادر از اول همینو میگفتید ..سه تایی خندیدم و روز بعد همراه احمد رفتیم دکتر و نامه گرفتیم و اومدیم و طبق قرار اون شب عروسی باید سه هفته دیگه برگزار می‌شد و من دل تو دلم نبود تا اینکه یه شب علیرضا مغموم و ناراحت اومد خونه و کنار گوش بابا پچ پچی کرد و بابا هم رفت توی خودش و شور به دلم افتاد که دیدم مادر هم به جمعشون پیوست و یواش یواش صداشون بالاتر رفت و اعتراض های مادر آغاز شد و متوجه شدم برادر بزرگ احمد یواشکی به علیرضا گفته پول شیربها رو نداریم اگه بشه عروسی عقب تر بیافته و علیرضا هم خیلی دلخور شده بود چون اونها به من قول داده بودن و در ضمن اون اندازه ای که ما انتظار داشتیم خرجی نکرده بودن! تا اینو شنیدم هیچی نگفتم و اونها داشتن بحث میکردن و من میدونستم اگه کلامی حرف بزنم اشکم سرازیر میشه به همین خاطر سکوت کردم و چند دقیقه بعد به بهونه خستگی رفتم اتاق و بی قرار گوشی رو ورداشتم و زنگ زدم تهران به احمد که دیدم اونم با صدای بغض آلود جوابم رو داد و خلاصه دوتایی پشت گوشی حسابی اشک ریختیم که سرنوشت ما گره خورده به دست مردم! گوشی رو قطع کردم و به خواب پناه بردم و روز بعد در حالی بیدار شدم که مادرم داشت توی خونه شال گردنی برای سعادت می بافت تا منو دید اخماش کمی باز شد و گفت برم بشینم و دلداریم داد و گفت طوری نیست و درست میشه اما من شب قبل شنیدم که مدام به بابا و علیرضا خرده میگرفت و میگفت من گفتم دختر بهشون ندیم شما گوش ندادید و از این حرفا و اتفاقا سعادت و مصطفی برادرهای دیگه ام که تازه به دوره نوجوانی رسیده بودن و ادعای مردی شون میشد هم حرفش رو تایید میکردن در عوض باباو علیرضا مغموم و شرمنده سکوت کرده بودن و گهگاهی نامطمئن میگفتن نه اینطور نیست و ...مادر بهم گفت نگران نباش و من دلخور گفتم مادر پس اون حرف هایی دیشب میزدی چی بود؟! که با صراحت گفت میخواستم از کمال و علیرضا زهر چشم بگیرم چون من کلی مخالفت کردم و اونها قبول نکردند ولی الان میگم الان زن اون پسر هستی دیگه هر طور هم باشه باید زندگیت رو بچرخونی و این مشکلات اول زندگی طبیعی هست به خدا توکل کن! سعی کردم به خودم مسلط باشم و توکل بر خدا کنم به همین خاطر چند دقیقه بعد طبق قرار هرروزمون زنگ زدم به احمد و با دل خوش گفتم عزیزم اشکال نداره و خدا بزرگه جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli