eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🟣 با شوهر شکاک چه کنم : ➖ تلافی نکنید! ← اگر از همسرتان رنجیده‌اید، ‌برای تلافی کردن موقعیتی را به وجود نیاورید که احساس شک بیشتری کند. ← زندگی مشترک میدان جنگ و مقابله به مثل نیست و راه‌حل آرام کردن همسر شکاک‌تان، بیشتر کردن تردیدهایش نیست. ← مقابله به مثل یا متهم کردن همسر بدترین راهی است که می‌توانید برای آرام کردن زندگی‌تان انتخاب کنید. ← مدام انگشت اتهام را به سمت همسرتان نشانه نگیرید و با از بین بردن اعتماد به نفسش برای برنده شدن تلاش نکنید. ← گاهی به او بگویید که شاید در برخی موارد حق داشته و سوءتفاهمی ‌میان شما چنین مشکلی را ایجاد کرده است. ← در تمام طول بحث به او بگویید که «برداشت‌های اشتباه» در ایجاد این مشکل دخیل بوده و «هر دوی شما» باید برای از بین بردن سوءتفاهم‌ها تلاش کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیادی خوب بودن، خوب نیست🍃 زیادی که خوب باشی، دیده نمیشوی می شوی مثل شیشه ای تمیز کسی شیشه ی تمیز را نمی بیند همه به جای شیشه، منظره ی بیرون را میبینند ولی وقتی شیشه کمی بخار بگیرد وقتی کمی منظره ی بیرون را بد نشان دهد همه آن را می بینند وهمه سعی می کنند تمیزش کنند! 🖌
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت154 . حدود یکساعتی توی ماشین بودیم که احمد یه جا نگه داشت باز برا
🤝♥️ . امنم دیدم اینجا جای من نیست و من با این دل خراب نمیتونستم باز برگردم توی اون خونه پیش دشمنم توی یه سنگر بخوابم بنابراین این بار پیاده شدم که امید با گریه گفت مامان؟! با خشم داد زدم خفه شو پیش همون بابا جونت بمون و اون طفلک هم چیزی نگفت و اروم اشک ریخت ولی آتوسا با من پیاده شد و مانتوم رو رها نمیکرد؛ با حرص در جلو رو باز کردم و حلما رو از پروانه گرفتم و پروانه هم از ترسش سکوت کرده بود. بچه رو به خودم چسبوندم و زدم به بیابون! من و یه طفل معصوم شیرخوار و یه دختر دو ساله که با اشک دنبالم گریه میکرد و می اومد. چند قدمی رفتم که دیدم احمد داره صدام میکنه و میگه وایسا! کجا میری دیوونه؟! محلش ندادم اما آتوسا وایساد و احمد بغلش کرد و به سرعت خودش رو بهم رسوند و با خشم شونه ام رو طوری چرخوند سمت خودش که نزدیک بود بیافتم! اما خودم رو کنترل کردم و احمد با نفس نفس توی صورتم عربده زد کجا می رفتی دیوونه؟! اینجا خونه داداشاته که اینطور سرتو پایین میندازی میری؟! با بغض و اشک گفتم خفه شو که محکم دست کرد سمت پیراهنم که منو بکشه ببره ولی ضرب دستش اونقدر زیاد بود که گردنبندم توی گردنم سه تیکه شد و منم دیگه زدم به سیم آخر و دست بردم سمت گردنش و گردنبندی عنتر براش خریده بود رو پاره کردم و احمد تا حال منو دید گفت ببخش ببخش! قربونت برم! منو ببخش! دوستت دارم! عزیزم! و منی که هق هق هاهم باند شد و احمد هم حسابی نوازشم میکرد تا اینکه دیگه احساس کرد اروم شدم،تا رسیدیم به ماشین و من سوار شدم ! دیگه اشک و توانی برام نمونده بود و مثل مرده ای متحرک فقط چشمام رو روی هم گذاشتم. پروانه هم که خدای سیاست بود دیگه چیزی نگفت چون میدونست اگه اونجا چیزی بگه احمد برای دل من هم که شده باهاش کج خلقی میکنه.خلاصه رسیدیم تهران و احمد شب اومد پیش من و تا صبح توی گوشم نجوا های عاشقانه کرد و من سکوت کرده بودم، اونم فکر می‌کرد خوشم اومده و دارم خام میشم اما من فقط به فکر فردا بودم که مدارک طلاق رو راست و ریست کنم و بعدش زنگ بزنم مصطفی(برادر چهارمم) که اومده بود تهران بیاد و منو بچه ها رو ببره روستا تا رسما اقدام کنم برای طلاق.صبح روز بعد خیلی زود بیدار شدم چون دیگه تصمیمم برای طلاق قطعی شده بود که احمد هم چشم باز کرد و با مهربونی گفت کجا با این عجله خانم خوشگله؟! یعنی پیش من بودن اینقدر سخته؟! با سردی گفتم دارم مدارک مورد نیاز طلاق رو ردیف میکنم که زودتر اقدام کنیم! .
💞 نامزدی، تنها دوره شناخت است نه بخشی از دوران متاهل شدن شما ❣اجازه ندهید تعهدی که در این دوره ایجاد می‌شود، بر تفاهم میان شما مقدم شود و حق تصمیم گیری درست و منطقی را از شما بگیرد. ❣چشم های‌تان را باز کنید. چه تفاوت‌ها و چه مشابهت‌هایی دارید؟ این تفاوت‌ها تا چه اندازه می‌توانند باعث زیر پا گذاشته شدن خطوط قرمز شما شوند؟ در برابر کدام‌شان می‌توانید چشم‌های‌تان را ببندید و کدام‌شان اگر یک عمر در زندگی‌تان تکرار شوند، می‌توانند آرامش شما را بگیرند؟ ❣نباید به خاطر ترس از حرف دیگران یا نگرانی در مورد احساسات فرد مقابل تان خود را موظف به نشستن پای سفره عقد بدانید. شاید اگر نامزد بودن‌تان را فریاد نزنید و آن را تنها به اطلاع آشنایان نزدیک برسانید، برهم زدن این قرارداد در صورت نبود تفاهم برای‌تان آسان‌تر باشد.
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 قلب ها و «هدایت» به دست شُماست! 🌹یکی از علما از علامه سید مرتضی عسکری رضوان الله تعالی علیه نقل می نمایند: 🌹هنگام گرفتاری‌ها، ابتدا یک سوره حمد هدیه به امام هادی علیه السلام بفرستید، سپس با حال توسل به ایشان «۷۰ مرتبه» ذکر «یا امام هادی اَدرِکنی» امام را بخوانید و از ایشان کمک و امداد الهی‌شان را بخواهید. 🌹در امر ازدواج به امام هادی علیه السلام متوسل شويد که توسل به ايشان در اين امر راهگشاست. 🌹قطعا یکی از کارهای موثر برای هدایت افراد به مسیر درست، توسل به امام هادی علیه السلام است‌. اگر جوان نابابی دارید، به طور خاص برای هدایتش به آستان حضرت هادی علیه السلام متوسل شوید. 🌹برای خوب تربیت شدن و هدایت شدن فرزندان توسل به امام هادی علیه السلام بسیار نافع است. 🌹برای بهره مندی از فضل و طاعت خداوند به امام هادی(علیه السلام) توسل کنیم؛ بزرگان ما از راه توسل به حضرت هادی(علیه السلام) به هدایت خاص رسیدند. ✋نکته:نام گویندگان سخنان فوق محفوظ است. 🍃🌸🍃
خــــ🌸ـــداونـدا 🤲 فردایمان را همانطور که می خـواهـی نقـاشی کـن ... ما به قلم رحمتت ایمان داریم شبتون قشنگـــــــ و رویــایـی لحظه هاتون لبریز از آرامش
تقویم نجومی اسلامی ✴️ سه شنبه 👈 11 دی / جدی 1403 👈29 جمادی الثانی 1446👈31 دسامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام " 61 هجری قمری " 🏴 وفات امامزاده حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام در سامرا" 252 ه .ق 🏴 شهادت ابراهیم بن مالک اشتر در سامرا "71 ه.ق ". 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است. ✅عقد و خواستگاری و عروسی. ✅خرید کردن. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅بردن جهاز عروس. ✅حرکت و مهاجرت. ✅تعمیر شهر و روستا. ✅تاسیس امور خیریه. ✅خرید حیوان و احشام. ✅و دیدار دوستان و بزرگان خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید. 🚖سفر : مسافرت همراه صدقه باشد. 👶مناسب زایمان و نوزاد صالح و شایسته است. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر خوب است: ✳️انواع عمل جراحی. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️تشکیل تعاونی ها و امور شراکتی. ✳️برداشت محصولات کشاورزی. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن‌. ✳️و شکار و صید و ماهیگیری نیک است. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است. 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : فرزند چنین شبی ممکن است سقط شود. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث گوشه گیری و انزوا می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ،باعث نجات از بیماری است. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 30 سوره مبارکه "روم" است. فاقم وجهک للدین حنیفا... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را امری پیش آید و عده ای می خواهند او را از آن کار منع کنند و او سخنان آن ها را گوش نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
گویند "سلام صبح " طلایی ترین کلید برای ورود به قلبهاست 🍂🌸 پس قیمتی ترین سلام تقدیم به شما مهربانان . امید که غروب دیشب پایان مشکلاتتون باشه . و طلوع امروز آغاز زیبایی هاتون بامدادتون به نیکی ...🍂🌸 💖 🌸🍃
🌸🍃 وقتی ازت ناراحته اینارو بهش بگو : 🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🍃 وقتی ازت ناراحته اینارو بهش بگو : 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 وقتی ازت ناراحته اینارو بهش بگو : ۱- تو برای من مهمی و من هرکاری از دستم برمیاد برات انجام میدم. ۲- چیزی که درگیرش هستی باید خیلی سخت باشه. ۳- اشکالی نداره اگه حالت خوب نیست. ۴- کاری هست که من بتونم برات انجام بدم؟ ۵- دوستت دارم (بدون اینکه بعدش از کلمه “اما و اگر” استفاده کنید). ۶- میتونیم کنارهم تو سکوت بشینیم اگر دلت میخواد. ۷- ممکنه الان حرفم برات غیر قابل باور باشه ولی بهت قول میدم حس تو تغییر میکنه. ۸- شاید نتونم درکت کنم که دقیقاً چه حسی داری ولی من مراقبتم و میخوام کمکت کنم.
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت155 . امنم دیدم اینجا جای من نیست و من با این دل خراب نمیتونستم ب
🤝♥️ . احمد با تعجب خودش رو به لبه تخت رسوند و گفت چطور؟! مگه آشتی نکرده بودیم؟! تحقیر امیز نگاش کردم و گفتم فکر کردی من احمقم؟! فکر کردی نمیدونم همش بازی بود برای اروم کردن من؟!‌ احمد بهت زده اومد پایین پیشم و گفت نه به جون خودم! من دوستت دارم..پریدم تو حرفش و گفتم آره داری اما به عنوان کلفت و در اصل میخوای ح...رمسرا راه بندازی اما من نیستم!احمد هم با لب و لوچه آویزون و متفکرانه رفت بیرون و احتمالا فکر می‌کرد چطور باز منو خام کنه. اون روز مگر به ناچار، دیگه اصلا از اتاق بیرون نیومدم و زنگ زدم به مصطفی که سریع جواب داد و بعد از کلی خوش و بش از حال خانواده بعد از دعوای روز گذشته پرسیدم که گفت که بعد اینکه من با احمد اومدم تهران مادر حالش بد شده و بابا هم که کسی اشکش رو نمی‌دید کلی گریه کرد!تا مصطفی اینو گفت دلم هوری ریخت! اگه برای خانواده ام اتفاقی می افتاد چیکار میتونستم بکنم؟! به مصطفی گفتم برنامه ام چیه و ازش خواهش کردم بیاد و منو ببره که گفت برای نزدیکای ظهر میاد و اومد و پروانه هم تا فهمید باز ترسید و مثل همیشه توی اتاق خودش رو حبس کرد.مصطفی هم با صورتی در هم وارد شد و مستقیم بردمش توی اتاق خودم و امید و آتوسا از سر و کولش بالا میرفتن. روز قبل که توی خونه بابا، داداشام، احمد رو به باد کتک گرفته بودن فقط مصطفی بود که یه گوشه نشسته بود و نظاره میکرد صحنه روبه رو رو و من میدونستم هزاران فکر و نقشه توی ذهنشه. رفتم آشپزخونه میوه و چایی بیارم که وقتی وارد اتاق شدم دیدم امید داره با شیرین زبونی برای مصطفی گزارش دیشب و میده و چون پشتش به من بود منو نمی‌دید و اروم بهش میگفت دایی، لطفا به مامان نگو من گفتم بهت اما تو رو خدا نزار مامانم بره! من دوستش دارم! اگه مامان بره من خیلی غصه میخورم و روزایی مامان و بابا دعواشون میشه من کلی زیر پتو گریه میکنم! دلم میخواد دوتاشون خوب باشن! وای خودم حالم خراب بود و حرف های معصومانه امید خراب ترش کرد اما بازم نمیتونستم از تصمیمم صرف نظر کنم! به ناچار سرفه کوچیکی کروم که امید متوجه شد و دیگه چیزی نگفت ولی مصطفی حسابی رنگش پریده بود. خیلی پسر دلسوز و البته فهمــیده ای بود و امید رو هم بینهایت دوست داشت به همین خاطر مطمن بودم از درون داغونه.بی حرف نشستم و میوه تعارف کردم و امید هم رفت توی سالن بازی کنه که مصطفی سر حرف رو درآورد و گفت خوب بگو آبجی! بگو فدات شم! چی شده؟! .