eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد فریدون با اصرار زیاد آقا اسماعیل رو راضی کرد که تو اتاق خ
📜 🩷 کاری نکردم. میدونی من به خاطر رفت و آمدم به شهر و کارم خیلی آدم دیدم. اینقدری بین مردم گشتم که تو همون چند تا برخورد اول میفهمم کی چکارس! من ندونسته میگم تو اهل چیزایی که بهت بستن نیستی. از شنیدم حرفای آقا اسماعیل از خوشحالی گریم گرفت. اینقدر آدمای نزدیک زندگیم باورم نکرده بودن که شنیدن این حرفا برام نعمت بود. خلاصه شروع کردیم با همدیگه به تمیز کردن در و دیوارای اون اتاق نه متری. با اینکه خیلی کثیف بود ولی چون کوچیک بود زیاد زمان نبرد و در عرض دو سه ساعت تونستیم کاملا تمیزش کنیم و وسایله هام اینقدر کم بودن که همون اتاق کوچیکم پر نشد و کلی جا اضاف آوردم. کارمون که تموم شد هرچی به آقا اسماعیل اصرار کردم بمونه تا یه چیزی درست کنم قبول نکرد و گفت دیگه باید برگردم. چون یخچال نداشتم یه مقدار مواد اولیه غذا مثل سیب زمینی و پیازو برنجم با خرج خودش برام گرفت و هرچی اصرار کردم پولشونو نگرفت و گفت پولاتو جمع کن که شاید حالا حالاها نتونی درامدی داشته باشی تا ببینم میتونم یه کار خوب برات پیدا کنم یا نه! چند جا میسپارم و اگر خبری شد سری بعد که اومدم شهر بهت میگم. موقعی که میخواست بره دلم خیلی گرفت. واقعا من تو اون شهر غریب تک و تنها چکار میتونستم بکنم؟ بعد رفتنش با چشمای پر از اشک برگشتم تو اتاقم و خواستم یه چیزی درست کنم ولی دست و دلم به هیچی نمیرفت. دراز کشیدم و همونطور که تو افکار خودم غرق بودم یکی در زد. روسریمو سرم کردم و درو باز کردم. یه خانم خوشگل با سر و وضعی که من تو زندگیم زیاد ندیده بودم و آرایش آنچنانی و موهای مرتب و مدل داده پشت در بود. لبخند به لب بهم سلام کرد و گفت: عزیزم اومدم هم یه سلام و علیکی کنم هم دو لقمه غذا آوردم امشب بی غذا نمونی اسباب کشی داشتی. _ خیلی ممنون چرا زحمت کشیدین؟ تو خونه یه چیزایی دارم. + کدوم زحمت؟ چیز خاصی نیست، نوش جان. ظرف غذا رو داد دستم و گفت: راستی اسم من فائزه هست. به سمت یکی از درا اشاره کرد و گفت تو اون اتاق زندگی میکنم. اسمت چیه؟ _ سوری. + چه اسم قشنگی، اون آقایی که باهات اومده بود بابات بود؟ _ نه من تنهام. ایشون یکی از آشناهام بود که اینجا رو برام پیدا کرد. + واجب شد یه روز بشینیم با هم دیگه از زندگیامون بگیم. فعلا بیشتر از این مزاحمت نمیشم.
🌸🍃 📗داستان پندآموز 🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🍃 📗داستان پندآموز 🍃
📗داستان پندآموز ▪️فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. ▫️شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. ▪️استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. ▫️استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 7 جمله دردسر ساز در دعواهای زناشویی ⚠️برای آنکه یک بحث لفظی بین زوجین، تبدیل یک مبارزه بوکس نشود، برخی جملات و رفتارها را هرگز نباید به کار برد. ❶ تو شغلت را به خانواده ترجیح می‌دهی! ❷ در خانه هیج کاری نمی‌کنی! ❸ مادرت غیرقابل تحمله! ❹ تو به من گوش نمی‌کنی! ❺ دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم! ❻ تو یک احمق هستی! 7️⃣در پیغام متنی: "تو هیچ وقت هیچی نمی‌فهمی!" ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌸🍃🍃🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #قشنگه_بخونید 🌸🍃🍃🍃
🌿🌺﷽🌿🌺 🌿من به خودم قول میدهم … 🌿آنقدر روی رشد خود وقت بگذارم که دیگر وقتی برای انتقاد از دیگران نداشته باشم. 🌿آنقدر آزاده باشم که فرصتی به نگرانی، 🌿 آنقدر بلند نظر که فرصتی به خشم، 🌿 آنقدر قوی که فرصتی به ترس و 🌿آنقدر خوشبخت که فرصتی به بدبختی ندهم. 🌿 تصورم از خود نیک باشد و این را به جهان اعلام کنم؛ نه با صدای بلند، بلکه با انتخابها،رفتارها،ارتباطات،و افکار نیک خود. 🌿 با این اعتقاد زندگی کنم که خداوند  حامی من  است؛ مادامی‌ که به آن وفادار بمانم .
*جملاتی برای كاهش خشم و عصبانيت* ١- من نيازی ندارم در اين موقعيت خودم را اثبات كنم. من می توانم آرام باشم. ٢- تا زمانی كه آرام باشم روی خودم كنترل دارم. ٣- نيازی نيست به خودم شك داشته باشم. آن چه ديگران در مورد من می گويند اهميتی ندارد. ٤- خشم من يك نشانه است. الان وقت آرام كردن خودم است. ٥- مجبور نيستم همواره و در هر شرايطی رقابت كنم. ٦- احساس ناامنی گذرا خواهد بود. ٧- غير ممكن است ديگران و شرايط را بتوانم كنترل كنم. ٨- تنها چيزب كه می توانم كنترل كنم خودم و احساسم است. ٩- اشكالی ندارد برخی مواقع احساس ناامنی و بی پناهی داشته باشم. ١٠- نيازی نيست تحت كنترل ديگران و شرايط باشم. ١١- اگر ديگران انتقاد می كنند من می توانم آن را بشنوم. ١٢- نيازی نيست كامل باشم. ١٣- نيازی نيست به خشم و نگرانی ديگران پاسخ دهم. ١٤- خوب است از جنگ دور شوم. ١٥- دوست داشته شدن توسط ديگران حس خوبی است، ولی بدون آن هم من خوب و دوست داشتنی هستم. ١٦- اشكالی ندارد كه اشتباه كنم. ١٧- ديگران به روش خود عمل مي كنند و ممكن است برخی مواقع خلاف خواسته من عمل كنند.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد کاری نکردم. میدونی من به خاطر رفت و آمدم به شهر و کارم خیل
📜 🩷 خواستم ازش خداحافظی کنم ولی فکر تنهایی و بدبختیام مانع شد و گفتم: اگه کاری نداری بیا تو فائزه خانم. منم تنهام حوصلم سر رفته بود. + آخه کلی کار کردی خسته ای. _ نه خوبم بفرمایید. انگار اونم از خدا خواسته بود. سریع قبول کرد و اومد داخل. تنها بالشتی که داشتم رو گذاشتم کنار دیوار و تعارف کردم تکیه بده. فائزه یکم دور تا دور اتاقو نگاه کرد و گفت: معلومه دختر زرنگی هستی. فکر نمیکردم این اتاق بتونه اینجوری تمیز و مرتب بشه ولی وسیله هات کافی نیست. رخت خوابم که نداری. _ ایشالا میخرم. + نیازی نیست، من یکی اضافه دارم بهت میدم. خلاصه سر صحبتمون کم کم باز شد و منم که انگار منتظر یه گوش شنوا بودم که دردامو بریزم وسط همه ی زندگیمو براش تعریف کردم. فائزه با ناراحتی به حرفام گوش میداد. حرفام که تموم شد گفت: فکر میکردم خودم خیلی بدختی کشیدم ولی تو روی منو هم کم کردی. _ چی بگم! خودمم هنوز باورم نمیشه اینقدر الکی همه ی زندگیم به هم ریخت. تازه داشتم ازدواجمو هضم میکردم که این اتفاقا افتاد. + اشکال نداره دیگه بهش فکر نکن. اینجا یه دنیای جدیده. نگاه به این دخمه ای که خونمونه نکن بیرون از اینجا کلی تجربه ی جدیده. بهت قول میدم خیلی زود همه چیزو فراموش کنی. با حسرت نفسمو بیرون دادم و گفتم: نمیدونم. احساس میکنم هیچوقت دیگه چیزی درست نمیشه. آدمی که خانواده نداشته باشه تو این دنیا میخواد چکار کنه!؟ + خانواده خوبه ولی خانواده ی خوب. کسایی که باورت ندارن نباشن بهتر زندگی میکنی. _ آخه مگه میشه بتونم فراموششون کنم؟ دلم داره پر میکشه که یه بار دیگه با خواهرام دور هم جمع بشیم و بگیم و بخندیم. برای غر زدنای ننم ، شاید باورت نشه ولی حتی دلم برای زن بابامم تنگ میشه. فائزه لبخندی زد و گفت: اولشه میگذره. من این روزا رو گذروندم. خوب میفهمم چی میگی. _ مگه چه اتفاقی برات افتاده؟ فائزه سرشو پایین انداخت و کمی فکر کرد و گفت: ولش کن بیا حرفای ناراحت کننده نزنیم. فقط اینو بدون که اگه کار یا مشکلی داشتی، حوصلت سر رفت یا هر چیز دیگه من هستم. هر موقع خواستی بیا پیشم. البته بعضی وقتا سر کارم ولی وقتایی که خونه هستم بیا پیشم خوشحالم میشم. الانم دیگه مزاحمت نمیشم بشین راحت غذاتو بخور، الانم میرم برات رخت خواب میارم.
♥️❄️💫 💠؟ روح خودمان را با عبادت و ذکر پروردگار تغذیه کنیم زندگیمان سرشار از نشاط، شادی و انرژی می شود و با حداقل نعمت ها و مواهب نیز شیرین خواهد شد ما آدم ها به خود خداوند است، نه اینکه نیاز اصلی ما به نعماتی باشد که می خواهیم از او بگیریم ما نیاز به خود او داریم و باید مستقیما از خود او انرژی و حیات بگیریم؛ وگرنه باطری روحمان ضعیف می شود و کم کم می میریم؛ یعنی دل مرده می شویم. 🌿راه اینکه مستقیما از انرژی بگیریم عبادت است. عبادت، وصل شدن روح به منبع قدرت حیات است. عبادت ما درست نباشد، هر چقدر هم که در مان لذت وجود داشته باشد باز هم سرخورده و دمغ زندگی خواهیم کرد، چون خودمان آنچنان که باید سرحال و متعادل نیستیم، هیچ لذتی آنچنان که باید نمی تواند ما را سیراب و سرزنده کند.
حتی پول خرید یه روسری و نداشتم❗️ از نداری و بی پولی خسته بودم که با تکنیک سوره حمد آشنا شدم..💎 این ماشین و خونه و درآمدی هم که میبینی همش با این تکنیک سوره حمد به دست آوردم🔥الان ثروتمند ترین دختری هستم که تو سن کم درآمد بالا دارم💪 https://eitaa.com/joinchat/2714042636Cd49e671628 تا کی میخای دستتو جلو دیگران دراز کنی؟😭 از حسرت خوردن خسته نشدی؟💔