eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.3هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی♥️. #قسمت121_122 نازنین آهی کشید و گفت: کاش میشد فرشته کوچولو برای منم داداش کوچول
♥️. عصبی بودم از دست خیره سری های نازنین خیلی عصبی بودم... رو به فرهاد گفتم: چرا بهش هیچی نمیگی دیگه پررویی رو از حد گذرونده... فرهاد اخمی کرد و گفت: به وقتش میفهمم داره چیکار میکنه... یکروز تصمیم گرفتم دنبالش برم ببینم کجا میره... همینکه خواست بره بدون مخالفت بهش گفتم: میری فقط زود برگرد دخترم... نازنین باشه ای گفت و دوید سمت در خروجی... چادرم رو سر کردم و آروم از در خارج شدم... با فاصله ازش راه افتاده بودم و با دیدن چیزی که روبروم بود شاخام زد بیرون... نازنین تو ماشین یک مرد سن دار نشست و بعد از روبوسی حرکت کردن... فشارم داشت میفتاد و سریع یه تاکسی گرفتم و دنبالش رفتم... با اون ماشین مدل بالای مشکی پیچیون داخل کوچه ای و مقابل ساختمون گرون قیمتی نگه داشتن... نازنین پیاده شد و پیرمرد از دست نازنین گرفته بود برن داخل خونه... خودمو پرت کردم بیرون و داد زدم: نازنین... نازنین که صدای منو شنیده بود خشکش زده بود و حرکت نمیکرد... خودمو بهش رسوندم و کشیده محکمی دم گوشش زدم... دستش روی صورتش بود و به من نگاه میکرد... به مرد اشاره کردم و گفتم: این کیه؟ نازنین نگاهی به پیرمرد انداخت و سرش رو زطر انداخت... داد زدم: این کیه ورپریده؟ بازهم جواب نداد... رفتم سمت پیرمرد و زدم تخت سینش: با دختری که همسن نوه اته چیکار داری حروم زاده؟ پیدمرد گستاخانه جواب داد: من دیگه کارم باهاش تموم شده اما دخترت ول کنم نیست... دنیا رو سرم خراب شد یعنی چی کارم باهاش تموم شده... مات و در سکوت داشتم نگاهشون میکردم که نازنین سر به زیر اشک میریخت... رفتم و محکم تکونش دادم: بگو چه غلطی کردی عوضی؟ این بود جواب محبتای من بیحیا؟ نازنین آروم گفت: آقا بیژن آقا بیژن... قرار بود منو بگیره... داد زدم: مگه تو چند سالته عاشق یه پیر چروکیده شدی میمون؟ .جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli