❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 📚#داستانک (برگرفته از داستان واقعی) 🍃
❤️الهی خدا به عشق دچارت کنه
یه عشق واقعی...
همه ی دانشکده خبر داشتند، بدجور عاشق بود! همدانشگاهی بودیم، هم اتاقیِ خوابگاه هم؛ خودم دیده بودم یک وقت ها، یواشکی از روی صفحه ی
گوشی، عکسِ کسی را می بوسد و میگذارد سرِ دلش، یا کنجی پیدا میکند و شماره ای میگیرد و با لبخند می ایستد به زمزمه کردن های عاشقانه...
من کنجکاو بودم و پیگیر، او ساکت و تودار! دلم میخواست سر دربیاورم از رازِ مگویش، از نگفتههاش! آنقدر پاپی شدم تا یک شب از آن شب های خوابگاه، که هیچ رازی توی دلِ هیچکسی نمیماند، سفره ی دل وا کرد برایم...
گفت:
- سنتی ازدواج کردم...
بعد خندید
- نه زوری مثلِ رُمانا، ولی از سرِ عشق و علاقه هم نبود؛ انتخابِ بابام بود! با من خیلی فرق داشت، خیلی. نمیدونم چرا هیچ وقت نخواستم درست و حسابی بشناسمش، از همون اول باهاش لج داشتم انگار...
الانمو نبین، نفهم بودم، بچه بودم! تحقیر میکردم، خودشو، نماز خوندنشو، اعتقادشو، لباس پوشیدنشو، حرف زدنشو حتی! نمیدونم چرا ولی دلم میخواست آبروشو ببرم، هر کاری که خلافِ مرامش بود میکردم که بچزونمش، اذیتش کنم، زجرش بدم...
اونم میدید و دم نمیزد، میدید و تلافی نمیکرد، میدید و صبوری می کرد...
تا اون جایی ادامه دادم بچه بازیامو که جونش رسید به لبش، قصد کرد طلاقم بده، نه بخاطر خودش و آبروش، بخاطر من! میترسید سر این لج و لجبازیا کار دست خودم بدم...
کلی جون کنده بودم تا برسم به جایی که بالاخره خودش خسته بشه و بیخیالم بشه، اما حالا که رسیده بودم بهش، نمیدونستم چه حسی دارم، خوشحالم یا ناراحت؟
داشت کم کم تموم میشد و من هر روز بی دلیل حالم بد و بدتر میشد. زود خسته میشدم، تمرکز نداشتم، همه چیزو فراموش میکردم، جون نداشتم هیچ کاری کنم، چشمام درست نمیدید، ناچار کارم کشید به این دکتر و اون دکتر و عکس و آزمایش و...
آخرین جلسه ی دادگاهمون بود که فهمیدم اِم اِس دارم، بابام که فهمید، اونم فهمید...
زد زیر همه چی، گفت زنمه! گفت دوسِش دارم حتی اگه اون نداشته باشه! گفت طلاقش نمیدم...
اون موقع بود که چشمای کورم بینا شد انگار، دیدم! خودشو، احساسشو، باورشو، خوبیشو...
با اینکه معلوم نبود بیماریم توی چه سطحیه، معلوم نبود چقدر ممکنه پیشرفت کنه علائمش، معلوم نبود چقدر زنده بمونم، موند و ورِ دلش نگهم داشت.
الانم هیشکی خبر نداره از حالم، غیر خودش و خداش و بابام، دلش نمیخواست از کسی طعنه و زخم زبون بشنوم...
نگاهِ متعجبم را که دید، خندید
- حق داری! باور کردنش سخته.
خودمم یه وقتا تعجبم میگیره از این آدم، از بزرگیِ عشقش. گاهی بهش میگم خب برو پیِ زندگیت، چرا موندی وقتی میتونستی بری؟ میخنده! میگه هنر همینه که وقتی میتونی بری و خراب کنی، بمونی و بسازی...
میدونی؟
تازه فهمیدم اصلا عشق یعنی همین! اگه راستکی باشه، شفاست، درمونه، نجات میده آدمو!
توام از این به بعد اگه خواستی کسی رو دعا کنی، بگو الهی خدا به عشق دچارت کنه، یه عشق واقعی!
✍طاهره_اباذری_هریس
عاشقانههاییکهوشبر
@actorsgallery💖
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . راستش هم حرفهای سکینه درست بود ودلم میخواست برم پی زندگ
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
چند روزی از ماجرای اومدن خواستگار گذشته بود با وجود تموم غر غر های اقام وطعنه های سکینه باز هم به زندگی ادامه میدادم .تا اینکه از تو کوچمون صدای خاموش کردن یه موتور رو شنیدم سریع رفتم اتاقی که روبه کوچه پنجره داشت وتو کوچه رو نگاه کردم دوتا مرد بودن یکی سیاه وچاق وقد کوتاه .اون یکی هم کوتاه قد بود وچاق ولی نه به اندازه اون یکی کمی هم سبزه بود .اومدن به طرف درخونه ما در زدن .قلبم از جا کند شده دستام شروع به لرزیدن کرد وپاهام یخ کرده بود .زانو هام میلرزید تو همین حین سکینه صدا کرد مریم مریم باز کدوم گوری رفتی در میزنن مگه کری .بیا برو باز کن دیگه مریم .
معلوم نیست این دختره سربه هوا کجا باز داری چه غلطی میکنه اومدم بابا درو ازجا کندی .
مریم راستش شنیده بودم در میزنن غر غر های سکینه هم شنیده بودم ولی نمیتونستم راه برم انگار خشک شده بودم .مات ومبهوت کوچه رو نگاه میکردم .که سکینه از دراومد وگفت تو اینجایی کری اینهمه صدات میکنم بیا برو لباستو عوض کن یه دست به سر وروت بکش مهمون داریم .مریم:کین اینا از دوستای آقامن؟سکینه:نه بابا از طرف اون خواستگار اومدن میخوان تورو ببینن وشرایط رو بگن به نظر ادمای خوبی میان انگاری شانست زده دختر .بدو بریم یه چایی تمیز وخوش رنگم بریز بیار بریم آقات منتظر دیر بریم باز عصبانی میشه ودادوهوار راه میندازه .
مریم:سکینه نمیشه من نیام تو چایی هارو ببر من روم نمیشه .دستامم میلرزه میترسم سینی رو چپه کنم روشون ابروم بره توروخدا تو ببر .
سکینه:نمیشه دختر چایی بهونه است اونا اومدن توروببینن اگه نیای آقات بیچارمون میکنه بیا یه توکه پا خودتو نشون بده من زود بهت میگم مریم برو به غدا سر بزن که مجبور نباشی زیاد بمونی بیا .
مریم:باشه پس تو برو من یکم دیگه میام .لباس هامو عوض کردم تو سرم هزارن فکر وصدا میچرخید .خدایا چیکار کنم خدایا به امید خودت اگه صلاحم دراینه خودت جور کن اگه نیست خودت به هم بزن میدونی که من نمیتونم رو حرف آقام حرف بزنم .لباسهامو مرتب کردم ونفسمو بیرون دادم ویه چندتا چایی ریختم ورفتم تو اتاق .باصدای که از ته چاه درمیومد سلام دادم وچایی هارو تعارف کردم .مرد سبزه که بعدا فهمیدم اسمش حسین هست سرش پایین بود ولی مرد که عیسی اسمش بود ودوست حسین بود خیره منو نگاه میکرد وبا صغلمه به حسین میزد تا سرشو بالا بیاره .با پاهای لرزون رفتم نشستم کنار سکینه .عیسی شروع کرد به حرف زدن .این دوست من اسمش حسین هست بیست وهفت سالشه ولی شش تا بچه داره .چهار ماه پیش زنش سر زا مرد .چون بچه هاش کوچیک هستن میخوایم براش زن بگیریم بعد از مرد.
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 اذکار معجزه آسا 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
#اذکار_معجزهآسا🌸
دل ارام گیرد با ذکر و یاد خدا.
#پیداشدن_گمشده
✔️ برای پیداشدن گمشده حتی اگر انسان هم باشد این ذکر را زیاد بگویید:
«أصْبَحْتُ في أمانِ اللهِ. أمْسَيْتُ في جِوارِ اللهِ»
#موفقیت_در_زندگی
✔️در زندگیت موفق نیستی؟ بگو:
وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ سوره هود ایه ۸۸
#شادی_و_فرح
✔️خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» سوره ال عمران ایه ۱۷۳
#خستگی_از_دنیا
✔️ازدنیاخستهای؟ بگو:
َاَللّهم اجْعَل هَمّی الآخِرَة
#نماز_اول_وقت
✔️نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء
سوره ابراهیم ایه ۴۰
#ازدواج
✔️میخواهی ازدواج کنی؟ بگو:
«رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» سوره انبیا ایه ۸۹
#تنهایی
✔️تنهایی؟ همیشه بگو:
وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا سوره اسرا ایه ۸۰
#شاد_بودن
✔️خوشحالی؟ همیشه بگو:
الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً كَثيراً
#سختی_در_کار
✔️درکارهایت سختی میبینی؟ بگو:
َ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي سوره طه ایه ۲۵ و۲۶
#براورهشده_آرزو
✔️دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو:
اَستَغْفِراللّه و اَتوبُ اِلَیه
#ناراحتی_از_دیگران
✔️تو دلت ازدست کسی ناراحتی؟بگو:
اللّهم اجْعَلنی مِن َالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ
سوره ال عمران ایه ۱۳۴
#تلاوت_قرآن
✔️میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو:
اللّهم اجْعَل القُرانَ رَبیعَ قَلبی و نورَ صَدْری
#خانه_بهشتی
✔️خانهای دربهشت میخواهی؟ بگو:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولد وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ
#غیبت_نکردن
✔️میخواهی غیبت نکنی؟بگو:
اللّهم اجْعَل کِتابی فی عِلیّین وَاحْفِظ لِسانی عَنِ العالَمین
#ثروت
می خواهی خانهات پر از گنج شود؟ بگو :
سُبحانَ اللّه و بِحَمْدِه و سُبحانَ اللّه العَظیم
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💞 گویند مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست!
پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است!
پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!»
پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد.
✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🍃🍃🍃 🍃🍃🍃
💕ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ "ﻣﻐﺰ"ﻧﺪﺍﺭﺩ...
ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ، ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ "ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ" ﺑﺎﺷﺪ.
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﻣﻐﺰ" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ "ﻭﺍﮐﻨﺶ" نشان ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ...
بهترین جواب بدگویی: سکوت
بهترین جواب خشم: صبر
بهترین جواب درد: تحمل
بهترین جواب تنهایی: تلاش
بهترین جواب سختی: توکل
بهترین جواب خوبی: تشکر
بهترین جواب زندگی: قناعت
بهترین جواب شکست: امیدواری..
برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . چند روزی از ماجرای اومدن خواستگار گذشته بود با وجود تموم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
اسمش حسین سی ویکی دوسالشه ولی شش تا بچه داره چهارماه پیش زنش سر زا مرد و بچهاش هم کوچیک هستن وخونه زندگیش بهم ریخته وکسی نیست از بچه ها مراقبت کنه برای همین دنبال یه ادم مورد اعتماد وبا حجب وحیا میگشتیم که زندگی حسین هم سروسامون بگیره که یکی از فامیلا دختر شما رو معرفی کرد ما اومدیم که همدیگه رو ببینن اگه خوششون اومد وشما هم موافق بودید خواهر ومادر حسین بیان برای باقی مراسمات .حالا هم ما درخدمتیم حاجی ریش وقیچی دست خودت .
اقام گفت صاحب اختیارید هرچی شما بگید ماهم قبول داریم .نگاهی به سکینه انداختم هاج وواج مونده بود .با دهن باز نگاه میکرد بعد نیم ساعتی حسین وعیسی سوار موتور شدن ورفتن .
من داشتم استکانهارو با اب دبه میشستم که زد به پشتمو گفت بگو ببینم از کجا میدونستی میاد تورو میگیره که اون روز گفتی؟ببینم راستشو بگو ورپریده نکنه خودت بهشون گفته بودی ؟
مریم :چرت وپرت نگو سکینه اونروز من همینجوری یه چیزی گفتم از کجا میدونستم که اتفاق میوفته هنوز اینقدر بدبخت نشدم که به مرد زن مرده بگم بیا منو بگیر .ببین سکینه تو از من بدت میاد میدونم ولی یه بارم که شده طرف من باش ببین این شش تا بچه داره من نمیخوام باهاش عروسی کنم .نمیتونمم به اقام بگم نمیخوام اگه بفهمه قیامت به پا میکنه پس تو یه جوری آقامو راضی کن من الان نمیخوام برم ازاین خونه لطفا کمک کن جون بچهات .سکینه سری تکون داد وگفت تو دیوونه شدی دختر مرده خونه وزندگی داره همه چی حاضر وآمادست تو خوشت میاد که خودت خرکاری کنی اره از زندگی راحت وبی دردسر فراری هستی بدبخت .مرد بدی هم که به نظر نمیرسید خالنم خیلی تعریف کرد ازشون .از فامیلهای دور ننت هم که هستن .تو ده ننت زندگی میکنی واونجا پر از فک وفامیل ننت هستن وهواتو دارن .چرا میخوای لگد به بختت بزنی.مگه چه عیبی داشت مرد بدبخت .؟
بعد هم سکینه کمی خندید وگفت به جز اینکه طرف عجله داشته انگاری هفته ای یکی زاییده آخه جوون بود ولی شش تا بچه داره حالا خدا رحم کرده اون یکی مرده وگرنه اونم داشتی .به جز این عیب دیگه ای نداشت پس اصلا نمیشه آقاتو راضی کرد بیخیال شو ومنم تو دردسر ننداز .
مریم:ترسیده بودم خیلی حال بدی داشتم دلم آشوب بود انگار تو دلم رخت میشستن .انگار خدا از وقتی منو افریده گفته این باید مادر باشه از بچگی برای خواهر برادرم مادر بودم الانم برای بچه های یکی دیگه باید مادر باشم .
🌸🍃
میخوای معشوق همسرت باشی؟ پس بخون. ⬇️⬇️⬇️
خانم عزیز
راه درخواست از مردا غر زدن نیست. برای رسیدن به خواسته تون دور ترییین راه دعوا و غر زدنه. .
با دعوا شاید به خواسته تون برسین ولی عشق و جایگاهتون رو توی قلب شوهرتون از دست میدین.
ولی راه درست اینه که .
🌹🌹 با خنده و شوخی و پایکوبی ازش درخواست کنین🌹🌹
وقتایی که توی بغلش هستین و مهربونه بهش بگین.
در قالب قصه و داستان و درد دل حرف بزنین. .
این راه مطمنا زمان می بره و صبر می طلبه ولی در عوض شوهرتون شما رو ❤️ یه زن با سیاست میدونه❤️
و معشوقش میشین👱♀️😒
بالاتر هم گفتم دیگه، سعی کنی به جای غُری بودن، قِری باشین 😅
خیلی خوبه که یک خانم، در مورد موارد زیر آموزش ببینه و بلد باشه :
- انرژی زنانه
- لوندی
- عشوه گری
- سیاست زنانه
- جذابیت درونی و اعتماد به نفس👌
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #قشنگه_بخونید 🌸🍃🍃🍃
🤍به خدا اعتماد کن، به زمانبندی هاش به حکمتش، نمیگم کار آسونیه
ممکنه صبرت رو از دست بدی
و ناامید بشی
اما این و بِدون، یه روز به حکمت و معنای سختی که الان میکشی، پی میبری
💚یادمه زمانی که مادرم به سرطان سختی مبتلا شده بود، خیلی تحت فشار بودم. شرایط سختی بود.
اما بعد از اون ماجرای سخت، نگرشم نسبت به خیلی مسائل تغییر کرد و به وضوح دیدم که اون شرایط سخت از من آدم قویتری ساخت.
💌نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی میگه:
"وقتی طوفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی اما یک چیز مسلم است، وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون آن گذاشت."
در شرایط سخت
گریه کن
اما ناامید نشو
زانو بزن اما پیش خدا نه پیش مشکلاتت
این و به خاطر بسپار
خدا جز خیر برای بندههاش نمیخواد 💌
💚یقیناً پروردگارت [پاداشِ] اعمال همه آنان را [در قیامت] کامل و تمام پرداخت خواهد کرد؛ زیرا او به آنچه انجام می دهند، آگاه است. (۱۱۱)
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ
پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli