eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوت‌ها در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو! اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمی‌ست باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت ✨✨✨
رنگ‌ها رو به زندگی‌تون اضافه کن: 🎨 "زندگی مشترک، مثل یه نقاشیه. هرچی بیشتر رنگ بهش اضافه کنی، قشنگ‌تر می‌شه. یادت نره که گاهی وقتا یه غافلگیری کوچولو یا یه کار رمانتیک می‌تونه معجزه کنه!"
✍🏻 هر مردي که شما را دوست دارد براي زندگي كردن مناسب نيست ➖بزرگترین اشتباهی که یک دختر مرتکب میشود این است که بگوید، چون یک مردی من را خیلی خیلی دوست دارد پس او مردِ مناسبِ من است و به دردِ من میخورد و به خاطرِ علاقه اش به من چنین یا چنان خواهد کرد. •● ابدا این موارد ارتباطی با هم ندارند و قرار است که شما هم او را دوست داشته باشید، نه اینکه چون او شما را دوست دارد به او علاقمند شوید. ❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 آيا چک کردن گوشي همسر خوب است يا بد در صورتي که احساس خيانت کنيم؟ 🌸🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 آيا چک کردن گوشي همسر خوب است يا بد در صورتي که احساس خيانت کنيم؟ 🌺پاسخ: چک کردن گوشی همسر گرچه ابتدائا کار بدی نیست ولی زمانی که موجب از بین رفتن اعتمادها و حریم خصوصی شود شکاکیت است. شكاكيت در حد كم نشان‌دهنده تعصب، ‌دوست داشتن و غيرت است و باعث حفظ خانواده از برخي آسيب‌ها مي‌شود ولي حساسيت و بدبيني بيش از اندازه مثل يك بيماري عفوني است كه اگر به موقع درمان نشود، عفونت ناشي از آن، سراسر بدن را فرا مي‌گيرد، اعضاي او را از كار مي‌اندازد و به نابودي مي‌كشاند. بنابراين فرد بدگمان و بدبين كسي است كه برداشت‌هاي ذهني خود را از ديگران بر وجه زشت و نادرست حمل مي‌كند، در حالي كه مي‌تواند آن افكار خود را بر وجه شايسته‌تري نيز تعبير كرد. ☘️در نسبت دادن يك كار به ديگري بايد به آن يقين داشت و ما تا يقين نداشته باشيم كه فردي عمل بدي انجام داده, نمي توانيم با قطع و يقين اظهار نظر كنيم. به صرف احتمال چيزي نمي‌توان آن را مسلم انگاشت و بر اساس آن اقدام كرد. قران كريم و احاديث اهل بيت ما را از گمان‌هاي بي جا باز مي‌دارند. قرآن كريم مي‌فرمايد: يأيُّهَا الّذِينَ ءامَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثمٌ» اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمان‏ها بپرهيزيد؛ چرا كه بعضى از گمان‏ها گناه است. (سوره حجرات، آيه12). جهت برخورد صحيح با اين شک ها و افزايش اعتماد بيشتر راهکارهايي را تقديم مي‌نماييم. - 📌توجه به حساسيت‌هاي طبيعي: برخي واكنش‌هاي محبتي در ارتباط با ديگران از طرف يك خانم جوان به خاطر طبيعت روحيات زنانه و حالات شديد عاطفي اوست. در اين راستا شهيد مطهري (ره) مي‌فرمايند: «خوشبختي براي يك زن يعني به دست آوردن قلب يك مرد و نگاهداري او براي تمام عمر.» مقداري از اين حساسيت‌ها در زنان طبيعي است؛ چون همواره ترس از دست دادن همسرشان را دارند؛ اما مهم پيدا کردن مرز حساسيت طبيعي و افراطي است که در فقط در صورت شناخت بيشتر و اعتماد بيشتر محقق خواهد شد. -📌 گفتگوي صميمانه: براي اينكه بتوانيد بر او تأثير مثبت بگذاريد اعتماد و محبت بين شما دو چندان شود، اوقاتي را تعيين كنيد كه با صداقت با هم به گفتگو و تفاهم بپردازيد. - 📌تبادل عاطفي: دوام و استحكام پايه‌هاي زندگي مشترك، نياز مستمر به ايثار عواطف صادقانه و صميمانه دارد. سعي كنيد در قلب، كلام و رفتار، همسر خود را بيشتر از گذشته مورد مهر و محبت قرار دهيد. - 📌 از بين بردن زمينه‌هاي بدبيني: سعي کنيد زمينه‌هايي که موجب بدبيني مي‌شود، خودداري کنيد. روي روابط ايشان با نامحرمان حساسيت نشان ندهيد و همواره به اين موضوع توجه کنيد که خود ايشان هم مراقب اين موضوع است. - 📌همسرتان را درک کنيد: شما ذهنيت‌هاي منفي نسبت به همسرتان داريد که لازم است ضمن بررسي اين ذهنيت‌ها آنها را از بين ببريد. اين کار را در زمان آرامش و ارتباط کلامي بيشتر انجام مي‌شود تا تأثير بيشتري داشته باشد. -📌کنترل افکار بدبينانه: سعي کنيد افکار بدبينانه خود را در مورد همسرتان کنترل کنيد و اين افکار را همواره با دلايل عاقل‌پسند همراه سازيد. مثلا اگر نامزتان با فروشنده‌اي صحبت کرد اين دليل را براي خودتان در جواب افکار صادر کنيد که به لحاظ شرعي صحبت‌هاي عادي و کاري بين محرم و نامحرم بدون اشکال است. با اقامه اين دلايل مي‌توانيد بر افکارتان غلبه کنيد.
📖 داستان بخشش زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد . در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟” مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!... زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت. وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده . تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود    
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #ادامه_دارد چرا مگه چکار کرده؟ + اوایلی که من اومده بودم اینجا هر روز ب
📜 🩷 اونجا که رسیدیم و وارد کارگاه شدیم ده دوازده تا زن در حال کار کردن بودن. رییس کارگاه یه آقایی به نام مرتضی کلاهی بود. تمام مدت من ساکت بودم و آقا اسماعیل به جای من باهاش صحبت میکرد. خدا رو شکر آقای کلاهی مرد خیلی خوبی بود و با اینکه اونقدرا کار بلد نبودم وقتی فهمید به این کار نیاز دارم قبول کرد از اول هفته شروع کنم. کارمون که تموم شد آقا اسماعیل منو گذاشت در خونه و گفت: دیگه من برمیگردم روستا. هرچی بهش تعارف کردم بیاد داخل حداقل غذا بخوره قبول نکرد و گفت: خیلی کار دارم همین چند ساعتم چون نگران بودم که کار و بارت جور بشه اومدم و باید سریع برگردم. ازش تشکر کردم و برگشتم داخل. وجود آدمایی مثل آقا اسماعیل مطمئنم میکرد که هنوز خدا فراموشم نکرده و هوامو داره. * از اول هفته ی بعد کارمو شروع کردم. روزای اول خیلی بهم سخت میگذشت. کار دو شیفت بود و از صبح تا شب باید پای چرخ مینشستیم. گاهی شبا که میومدم خونه از درد گردنم خوابم نمیبرد ولی بازم خدا روشکر میکردم که میتونم کار کنم. خیلی زود هم به کمک خانمای کارگاه کارو یاد گرفتم. تو هفته هر روز میرفتم سر کار و جمعه ها هم اکثر اوقات با فائزه با هم غذا میخوردیم و وقت میگذروندیم. یه روز جمعه که طبق روال معمول داشتیم با هم غذا میخوردیم همونطور که مشغول بودم دیدم فائزه داره ریز ریز میخنده. همونطور که دهنم پر بود با تعجب نگاهش کردم و گفتم: به چی میخندی؟ _ ماشالا جدیدا یه جوری با اشتها غذا میخوری که چوب خشکم جلوت باشه گشنش میشه. خندیدم و گفتم وای فائزه آی گفتی. همش گشنمه. فکر کنم چون زیاد کار میکنم اینجوری شدم وگرنه من آدم پرخوری نبودم. میبینی که چقدرم چاق شدم تو همین مدت کم؟ + بهتر. بذار یکم جون بگیری. کم کم همه چیز بهترم میشه و میفهمی که گاهی اتفاقات بدی که برامون میوفته یه حکمتی توشون هست. _ گرچه خیلی دلم تنگ خانوادمه ولی خدارو شکر که یه دوست خوب مثل تو پیدا کردم وگرنه حتما از تنهایی دق میکردم. + منم خوشحالم که باهات آشنا شدم، بخور که از دهن میوفته. روزها به همین منوال میگذشتن و چون دیگه درگیر کار بودم کمتر فرصت میکردم فکرو خیال کنم تا یه روز که بازم با فائزه پیش هم بودیم دیدم ساکته و با یه حالت متفکری داره نگام میکنه.
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌸🍃🍃🍃
چه زمانی به بالا نگاه می کنید؟ روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰند. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمیشود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین می اندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمی دارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ می گذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش می شود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش می گذارد. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا می اندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد می کند. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ می کند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ می کند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او می گوید. ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ می فرستد ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺳﭙﺎﺱﮔزﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺮ ﺳﺮمان می افتد ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﻧﺪ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﯾﻢ. بنابراین هر ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺱگزاﺭ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺑﯿﻔﺘﺪ.