#پویش_عاشورانویسی
🖌شیما سهرابیان
آیا این کوچهها رو همه دارن؟!
گاهی گم میشم....
و حیران...
تو کوچه پس کوچه های خودم
خوب که گوش می کنم قاطی فریاد و هیاهوی کوچه ها ، سر هر کوچه صدایی و تهش یه صدای دیگه.
خدای من چه غوغاییه.
ته هر کوچه که خودمو می رسونم،صدای فریاد و اعتراض از یکی دیگه ش بلند میشه.
این صداها با خودشون فکر نمیکنن که من بنده خدا،همه ش یک نفرم.
خسته میشم از این همه دویدن .
حتی یه فرصت نمیدن نفس تازه کنم.
گاهی به سرم می زنه کلا گوشامو ببندم و بیخیال همه چی.
البته یواشکی بگم،گاهی این کارو می کنم.
میدونی ، گاهی فکر می کنم آیا این کوچه ها رو همه دارن؟
راستی یه تجربه یواشکی دیگه هم دارم.
یه وقتایی میرم یه صداهای دیگه ای هم گوش می کنم.
خیلی باحاله.
آخه قاطی اون هیاهو که بهت گفتم ، بعضی صداهای متفاوتم هست.
خستگی در کُنه .
الان خیلی دلم ازون صداها میخواد.
چشامو بستم و گوشامو تیز کردم که لابلای همه صداها فقط اون یکی بیاد تو گوشم.
اون صدا که میاد ، ریتم قلبم منظم و آرومه.
نمی خوام بره ، بهش نیاز دارم.
وقتی میاد مث یه آب خنک ، همه تشنگیامو میبره با خودش ، و البته خستگیامو .
مث یه نسیم فوق العاده دلمو خنک میکنه،نفسم از تنگی در میاد، جون می گیرم.
کمی که بیشتر بمونه هیاهوها خاموش میشن و من آروم و سبک ، حال پرواز می گیرم.
جالبه ، انگار حتی صداها هم گوش میدن ، ساکت میشن.
نمیدونم از بیرون میاد تو گوشم یا از همون کوچه هاس،
یا شایدم صدای قلبمه...
یا هر سه؟...
تو هم گوش کن،خیلی خوبه....
گوش کن ، دقیق...
جانم حسین....
#پویش_عاشورانویسی
🖌مهتا صانعی
هیاهو برای حسین علیهالسلام
امام المسلمین و فرزند بلافصل امیرالمومنین را چُنان دچار مصیبتی میکنند که تا دنیا دنیاست هُرمِ این مصیبت خاموش نمیشود. عالم پر از هیاهوی حسین میشود و کائنات دست از سرِ این ارادت پر جنب و جوش بر نمیدارند.
باید هم همین باشد. باید هیاهو کرد و در طبلِ رسوایی اشقیاء به وسعت تاریخ کوبید.
و کوفتن همانا و پژواک این رسواییِ لَعینابنِلَعین همانا....
باید هیاهو کرد تا بدانیم و بدانند مصیبت عظمای حسین را، تا تکرار نشود آنچه بر امامی گذشته است.
بشریت به این هیاهو محتاج است تا دیگر بار به درستی بر سرِ خوان کریمان بنشینند و صلای عام دردهند.
پویایی حرکت حسینی همان برکت اتصال به هیاهوی اربعین است.
صف دارالسلام و هنگامهی وصل به سرزمین موعود و تشنگانی که با دم مسیحایی امام، اهمیت این هیاهو را به وضوح و ظهور درک کردهاند.
آری....
ما به این هیاهوی عُظمی برای التیام به مصیبت عُظمی محتاجیم....
تا در دایرهای پویا حقیقت ظهور منجی را دریابیم.
در نعره خیز طوفان
عالم کر از هیاهو...
#پویش_عاشورانویسی
🖌محبوبه حقیقت
🚩 دعای مستجاب این شبها
▫️ اگر جایی باید از عمق دل برای فرج مولا دعا کرد، روضههای دهه محرم است.
▪️تحمل شنیدن این همه جسارت برای دل هر شیعه، مسلمان و آزادمردی سنگینتر از کوه است.
▫️ اگر هر آنچه فریاد در گلو داریم، هر آنچه آه در سینه و هر آنچه اشک در چشمها را نثار حسین بن علی(ع) کنیم، باز هم تسلای غم عظیمش نخواهد شد.
▪️تنها فریاد صاحب الزمانی بر لب و طلب فرجی از سوایدی دل، مرهمی است بر این همه مصیبت.
▫️ اگر نبود امیدی برای انتقام، چگونه شیعه و چگونه هر جنبندهای تاب میآورد این همه غم را.
▪️الهی، تنها به این امید زندهایم که پرچم خونخواهی حسینت را در رکاب مولا و صاحب عزای این روزها بر سر دست گیریم و انتقام خون بناحق ریخته اشرف مخلوقات جهان را از ظالمترین و شقیترین اولادان بشر بستانیم که برای این قافله، از همان آغاز، در جرگه بشریت نام و نشان آدمیت، زیاده بوده.
▫️و این دعاست که آمینگوی بسیار دارد
از آدم تا خاتم
از حوا تا فاطمه و اولاد فاطمه (س)
#پویش_عاشورانویسی
🖌فاطمه میری
🏴 سادات من را ببخشند؛
نمیدانم این جمله از کجا آمد و یا چه کسی این را اولین بار گفت؟ شاید مداح وقتی داشته روضه عمو را میخوانده، سیمش وصل میشود و پردهها کنار میرود. آن گوشهی مجلس امام زمان(عج) را میبیند و از حال ایشان منقلب میشود. مداح هم نمیتواند راز دل بگوید چون شنیدهاست:
هرکه را اسرار حق آموختند
مهر کردن و دهانش دوختند.
دهانش دوخته شد و با جمله سادات من را ببخشند عرض ارادت و شرمندگیاش را بیان کردهاست. خودشان فرمودند در مجلسی که روضه عمو خوانده شود، میآیند.
راستی امشب شهادتنامه عشاق امضا میشود.
امام مهدی علیه السلام در فرازی از زیارت ناحیه مقدسه عرضه میدارند:
السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ
سلام بر عباس (علیه السلام) فرزند امیرمومنان (علیه السلام) که جان خویش را در راه برادرش داد از دیروزش برای فردایش توشه برگرفت، در راه برادر جانبازی کرد و خود را فدایش کرد، از او حفاظت و خود را سپر بلایش کرد، برای او آب آورد، دست هایش قطع شد. خداوند قاتلانش یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طایی را لعنت کند.
بحارالانوار، ج 45، ص 64 و ج 101 ص 269
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌علیرضا مکتبدار
🏴 آب و آبرو
اندر مصاف عقل و جنون، با دلی بزرگ
از آب درگذشت و طلب کرد آبرو
او از عطش نمرد به صحرای تشنهگی
مشکش تهی شده بود از آبِ آبرو
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌احمد اولیایی
«امتداد عشق»؛ گزارشی مختصر از مشاهدات حال و هوای تاسوعا و عاشورای حسینی در مشهد،۱۴۰۲
🔹توفیق داشتم به لطف امام رضا علیهالسلام، تاسوعا و عاشورا را در مشهد و در جوار بارگاه ملکوتیشان سپری کنم.
🔸این روزها از جامعه شناس تا روحانی و از مبلغ تا مسئول، تعداد بیشماری نگران وضعیت دینداری مردم هستند و حال آنکه «مردم» که از نظر ما «ابژه» و متعلق اندیشیدنهای ما هستند، در وسط میدان سوژه (فاعل شناسا)های جامعهاند. کنشگرند و در بزنگاهها، از راهپیمایی گرفته تا عزاداری حضور دارند.
▪️یک روضه صبح شرکت کردم؛ زیارت عاشورا و منبر و مداحی. بسیار باشکوه در یکی از حسینههای مشهد با منبر معارفی بسیار مناسب و در نهایت صبحانه نسبتا مفصل. یک عزاداری استاندارد.
▪️روضه ظهر عاشورا در یک هیأت خانگی در محله نسبتا مرفه مشهد، توفیق دیگری بود. مجلسی بسیار معنوی که حتیالامکان شأن ظهر عاشورا را توانست رعایت کند. با مردمی که حین قرائت آیات «یا أیتها النفس المطمئنه» توسط قاری در همان ابتدای جلسه اشک میریختند. نکته جالب این جلسه بانوانی بدحجاب و یکی دو مورد بیحجاب بود که به نقل اقوام، بسیار گریه میکردند و حتی بعضی از آنها میاندار مجلس بودند.
▪️مراسم خیمهسوزان عصر عاشورا در میدان احمدآباد مشهد، مراسم باشکوه دیگری بود که تنوع افراد در جامعه کاملا در آن اجتماع دیده می شد؛ از خانمهای چادری و با پوشیه تا خانمهایی که گاهی روسری از سرشان میافتاد و از مردهایی با تیشرت و تتو تا روحانی معمم. عمدتا گریه میکردند و سینه میزدند. میشد حس کرد برای دیدن یک آتشبازی نیامدهاند، بلکه آمدهاند عزاداری و با اهل بیت امام حسین علیهالسلام همدردی کنند.
▪️مراسمات عزاداری حرم امام رضا علیهالسلام هم که توفیق دیگر ما بود، سنگین و وزین. جالب آنکه مردمی که شاید همان شب کنار هم قرار گرفتهبودند، به مانند بچه هیأتیهای حرفهای در صحن پیامبر اعظم صلوات الله علیه سینه میزدند.
▪️شب عاشورا هم در مسجدی نزدیکی میدان توحید حضور داشتم. سخنران اما راضی کننده نبود. موضوع سخنرانیاش امربهمعروف بود اما ارائهاش مدل تدریس بود تا منبر. نکته خیلی منفی آن سخنرانی، شوخیهای متعدد سخنران بود که تناسبی با شب عاشورا نداشت. اما حضور مردم هم پیر و هم جوان در یک مسجد محلی قابل تقدیر بود.
▪️و اما ایستگاههای صلواتی و نذری بیداد میکرد. تعداد بالا و کیفیت بالاتر. شربت و چای و شلهمشهدی. به طور کل، فضای شهری بسیار حرفهای متبرک به بنرها و پرچمهای محرم شده بود. گویی یک هماهنگی کامل در فضاسازی شهری محرم وجود داشت. صدای مداحی از ماشینها و مواکب به وفور شنیده میشد. حتی ماشینهایی را دیدم که خانم درون آن حجاب نداشت اما صدای مداحیاش بلند بود.
🔸در کل میتوان گفت، حرارت عشق سیدالشهدا علیهالسلام حقیقتا سرد نشده و نمی شود.
با وجود تبلیغات و تهاجم فرهنگی دشمن، شبهات و اساسا زیست مخرب مجازی، وضعیت اقتصادی و دهها زمینه ی دیگر، این بعد از دینداری را پرشورتر از قبل دیدم. بنظر میرسد در میان اندیشمندان هم باید امید به وضعیت اجتماعی از حیث دینداری تقویت شود. و یک پرسش همیشه در ذهن من وجود دارد که برای بهبود وضع فرهنگی از دستگاه امام حسین علیهالسلام به مثابه کشتی نجات چقدر بهره میبریم؟!
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌نعیمه وافی ( باران )
🏴 "محال است، محال"
شب عاشوراست...
بعد از اتمام مراسم عزاداری و یک دل سیر گریه برای ارباب بی کفن به خانه برگشته و گوشی به دست می شوم و چرخی در فضای ایتا می زنم و به پیام های از صبح جواب ندادهء مخاطبینم پاسخ می دهم.
سخت مشغول جواب دادنم که یکی از دوستان پیام می دهد : "سلام، خوبی؟"
پیامی عادی و تکراری !
ولی من
با پیامش ناگهان حس می کنم ضربه ای مانند پتک، محکم بر سرم می خورد !
به پیامش دقت می کنم؛
"خوبی؟"
ناگاه به خود می آیم !
من !؟
خوب باشم !؟
امشب !؟
شب عاشورا !؟
مگر می شود !؟
شب عزا و ماتم...
شب بی پناه شدن عالم و آدم...
شب نوحه و گریه و ضجه...
شب فقدان "حسین"...
مگر می شود !؟
چگونه در این شب جانسوز و دردناک، می توان خوب بود !؟
شب عاشورا و خوب بودن حال !؟
محال است، محال
تا دنیا دنیاست، مدیون حسین و خانواده اش هستیم...
مدیون مهربانی ها و دلسوزی های امام نازنین مان
مدیون خون پاکش که مظلومانه و به ناحق ریخته شد
تا ما بمانیم
تا دین بماند
تا عالم و آدم بهانه ای برای گریستن حقیقی بیابد...
آری
امشب و فردا در عالم، غوغائی ست نگفتنی و وصف نشدنی...
پس من
خوب نیستم
دلم دارد در دریای اشک هایم بر مصیبت جانکاه مولایم غرق می شود...
آتش گرفته ام...
کاش خاکستر شوم و بر باد روم...
دنیای بدون "حسین" را نمی خواهم...
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌مریم اختریان
🏴 نذر خدمت
پسرک کنار دیوار ایستاده بود و منتظر بود.
همین که یکی کفشهایش را از پایش بیرون میآورد تا وارد شبستان مسجد بشود، بلافاصله میگرفت و با دستمال نمداری که سفیدیش به خاکستری میرفت تمیز میکرد و روی قفسه میگذاشت .
کتاب فارسی چهارم دبستان کنار قفسه کفشها بود و پسرک هر از گاهی که بیکار میشد به دیوار تکیه میکرد و نیم نگاهی به صفحات کتاب میانداخت.
بعد هم با دست پشت کمرش میزدتا خاک دیوار که روی پیراهن سفیدش نشسته بود بریزد.
حاج علی خادم مسجد دم در آبدارخانه صدا زد: مهدی بابا، یه چائی بیارم بخوری؟ خسته شدی.
بعد روبه مردی که روی تک صندلی فلزی سیاه کنار آبدارخانه نشسته بود و چائی داغش را هورت میکشید گفت: پارسال مادرش نذر میکنه تا وقتی آقادکتر بشه، دهه اول بیاد کفشای عزادارا رو جفت کنه.
دوتا کیک از سینی روحی که تا سرش پر کیک یزدی بود برداشت و با یک استکان از گل چایی گذاشت تو یک بشقاب استیل کوچک ، در آبدارخانه راباز کرد:
-پارسال خیلی چموشی میکرد و زیر کار در میرفت، اما امسال خداراشکر آقاشده؛
آقا.
آخرین مهمانهای قفسه، کفشهای محمد آقا پدر مهدی و شیخ مرتضی روحانی مسجد بود. محمد آقا کفشهایش را که گرفت دستی روی موهای شانه زدهی مهدی کشید و گفت: مهدی جان، من تو ماشین منتظرتم.
وقتی داشت دستمالش را زیر شیر حوض سنگی وسط حیاط میشست مسجد دیگر خالی شده بود.
مسیر تا خانه را چرت زد. ماشین روبروی در بزرگ دوتکهی قهوهای ایستاد.
از ماشین پیادهشد.
-بیا پسرم ،کلید یادت نره!
کلید را توی قفل چرخاند، لولای در کناری را بسختی بالا کشید و همراه قیژ قیژ لولای نیمه باز در که به زمین میکشید آن را تا آخر باز کرد.
-بابا برو کنار دیوار ماشین رو پات نره...
چراغ اتاق را روشن کرد و
ظرف یک بار مصرف غذا را کنار قاب عکس روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت ،
- بیا مامان، اینم نذری امشب...
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌سید عبدالله هاشمی
🏴 من و زمانه عزادار است
«من» اشکبار داغ امام غریبم
و «زمانه» دوباره مرا به ماه عزایش رسانده است.
اکنون هر دو عزاداریم.
«زمانه» مو پریشان ساخته و «من» سینه چاک کردهام.
کاش روزی موی پریشان او و قلب غمبار من در کنار خیمهگاه حسین آرام گیرد و چون حر آزاده دست نوباوگان حسین باشیم.
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌شیما سهرابیان
🏴 مباهله شنیده ای...
جشن می گیریم وتهنیت می گوییم.
پیامبرمان با همه عزیزانش حقانیت راه و رسالتش را در گوش جهانیان فریاد کرد.
با همه داشته هایش ، پاره های تنش و حتی جانش...
سخن از حرف آخر بود.
و در آن وادی ، و در آن زمان با این مباهله ، آنها که باید می فهمیدند، فهمیدند و آنها که نه،طلب نگه داشتند تا کربلا....
این بار باید فریادی باشد تا هفت آسمان افلاکیان و جان خاکیان از ازل تا ابد را بیدار کند.
ترجمان حق رسالت باید از حلقوم سربداران کربلا به گوش برسد.
باید با خونشان تحریر شود.
باید تمام حق دوباره در مقابل همه باطل پرده جهل و نفاق و دنیا طلبی را فرو بیاندازد .
گویی گرد فراموشی بر ذهن های خاموش و مرده کار خود را کرده و حسین برای زنده کردن این مردگان ، باید دوباره الواح مقدس را فریاد بزند و بر صلیب ، تشنه و گرسنه و خسته و داغدار بیرق خدا را بر دوش بکشد.
و با لب های خشکیده و سری از قفا جدا شده آیات قرآن را بر بد فهمان امت جدش دوباره بخواند.
ندانستیم در همان مباهله ،پیامبر همه داشته هایش را فدا کرد ، اما ما درگذر زمان فهمیدیم و دیدیم.
نَدعُ اَبناءَنا....
نِساءَنا....
اَنفُسَنا....
وتا بلندای تاریخ و ابد ، همچنان این فرزندان پاک، مادران پاک و جان های پاکند که مباهله را به تصویر می کشند....
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌محبوبه حقیقت
🏴 اثر ظلم محال است به ظالم نرسد
📌 در واپسین لحظات شهادت است که به خلف شایستهاش علیبنحسین(ع) وصیت میکند "پسرم بترس از ظلم به کسی که در برابر تو یاوری جز خدا ندارد."
انگار تمام قیام ابیعبدالله الحسین در امر به معروف و نهی از منکر خلاصه شده است. نهی از منکری همچون ظلم، که در برابر عدالت قد علم میکند و زندگی بشر را تحت الشعاع خویش قرار میدهد.
📌 اگر حق ولایت امیرالمومنین (ع) به ظلم ستانده نمیشد نه تنها حسین به مسلخ نمیرفت بلکه تمام بشریت شاهد عدالت علیوار او میشدند و تا دنیا دنیا بود زندگی بر مدار حق و حقیقت میچرخید اما دریغ و درد که بعد از علی (ع) روی خوش زندگی در محاق شد و اوج این ناخوشی کربلایی شد که هنوز که هنوز است دلها را همچون آهن گداخته میسوزاند.
امام آخرین وصیت خود را حذر از ظلم میداند؛ چون میفهمد در پس پرده آفرینش تنها خود خداست که برای آه مظلوم برگ عدالتش را رو خواهد کرد.
📌 نمیدانم اثر این وصیت بر من و توی انسان چقدر است ولی کسی این را میگوید که خود در اوج مظلومیت جانش را تقدیم معبود کرده و طعم تلخ ظلم را با ذره ذره وجود خویش چشیده است. در مدینه، مکه و در آخر کرب و بلا.
پس دور باد منکری چون ظلم از من و تو که عضو کوچکی از جامعه بزرگ انسانی هستیم و به طریق اولی از حاکمان حکومت؛ که قرآن میفرماید: "و سیعلم الذین ظلمو ای منقلب ینقلبون."
پایان
#پویش_عاشورانویسی
🖌مهتا صانعی
🏴 آفتابگردان دلم متحیر نگاه دو خورشید است.
روز بعد از شام غریبان است. سکوتی سرد صحرای محشر حسین علیه السلام را فراگرفته است. آنچه بالفعلِ ظلم بود اتفاق افتاده و مهر محتوم خورده است. چیزی به عقب بر نمیگردد. آسمان خونی و ملائکه و هفت آسمان در سکوتی که همهی ملک را بوی عدم است، به سر میبرند.
اشقیاء به دیروزشان فکر میکنند. به اینکه چیزی جا نگذاشتهاند، سری را بریدهاند، لباسی را پاره کردهاند، انگشتری را دزدیدهاند، سم اسبان دویدهاند، حرمتی را خوب شکستهاند، خیمهها را آتش زدهاند؟!
آه...نعل اسبان را تازه کردهاند و تاختهاند؟!!!!
حرمله به تیرهای سه شعبهاش که تمام کرده، شمر صدر الحسین را یادآوری میکند، به لحظه لحظهی اربا اربای مطهرات حسین، به طعنه و کنایهی زینب بر مقتل الحسین، به سیلیهای پی در پی بر خواهر حسین..... به التماس حسین که خواهر را برگرداند.....
همه فکر میکنند...به دیروز......
سُکینه به آخرین آغوش و مرحمت بابایش، زینب به آخرین لباسی که به برادر پوشاند تا غارت نشود، آه از دل رباب....به چه باید فکر کند! رقیه به دستهای کوچکش فکر میکند و چهل منزل دستهای بزرگ ساربان... به این فکر میکند که شاید یزید در راه برگشت ساربان را عوض کند.
سرها روی نیزهها به درازای آفتاب بلندند.
و سرهای اسرا پایین...مباد بلند کنند و ببینند، خدا کند که نباشد سرِ برادر زینب.
قرنها گذشته است و «ابد والله ما ننسی حسینا»
به پاره پارهی تنت سوگند، روزی منتقم خون تو خواهد آمد.
من از این همه دردِ روز بعد از عاشورا به این نگاه عاشقانهی #قیصر_امین_پور دلخوش میکنم:
به روی نيزه و شيرين زبانی
عجب نبود ز نی شکر فشانی
اگر نی پرده ای ديگر بخواند
نيستان را به آتش می کشاند
سزد گر چشمها در خون نشينند
چو دريا را به روی نيزه بينند
شگفتا بی سرو سامانی عشق
به روی نيزه سرگردانی عشق
ز دست عشق در عالم هياهوست
تمام فتنه ها زير سر اوست
پایان