eitaa logo
همراهان اجتماعی ری
172 دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
202 فایل
hamrahan rey ارتباط با مدیر: @Ejtemaerey1 ارتباط با ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
😅😁😄😴😂 🌹طنز جبهه😁👇 🌿... تو پدافندي شلمچه👈 سه راه شهادت, که همیشه زیر آتیش توپ و خمپاره بود😍 يك هم سنگري داشتیم به نام "آقا فریبرز"😄 كه بالای سرش روی یه مقوا نوشته بود😵 هرگونه نماز با تضرع و خشوع ممنوع😵 نمازهای مستحبی, نافله, غفيله, جعفر طیار و... ممنوع😀دعا همراه با گریه ممنوع😍 خواندن زیارت عاشورا و خصوصا نماز شب در سنگر اکیدا ممنوع 😳 و مقوا را چسبانده بود بالای سرش😇 وراحت و بی خیال 👈 می خوابید زیر این نوشته اش....😄 🌿... يك روز با مسئول گردان رفتيم بهشون سر بزنيم،✌رسیدیم و رفتیم داخل سنگرشان 😁فرمانده گردان گفت نماز عصرم را نخوندم و شروع كرد به نمازخوندن🙌اون هم با چه حال خوبی... 😵 يك دفعه چند تا خمپاره خورد كنار سنگر😬 فریبرز, سریع رو به فرمانده گردان کرد و گفت👈 پدر صلواتي😄دیدی معنویت رفت بالا و خمپاره آمد😇فریبرز در یک حرکت سریع😟 و غافلگیرانه😵 تا ديد معنويت سنگر زياد شده يه  قابلمه برداشت و شروع كردن به خواندن شعرهای فکاهی و خنده دار...😄در كمال تعجب ديدیم خیلی سریع آتش خمپاره ها قطع شد...😰 برگشت رو به فرمانده گردان گفت👈 عزیز دلم, من تمام زحمتم اینجا این است که, داخل این سنگر معنویت شکل نگیرد 😚و شما آمدید داخل سنگر, معنویت ترزیق می کنید😝 حالا ديديد من حق دارم تمام مستحبات را اینحا ممنوع اعلام کرده ام😎 🌿...تا یادم نرفته بگم موقع شروع عملیاتها ودر زیر آتش دشمن همه یکصدا فریاد می زدند👈 "حسین جان, کربلا ولی فریبرز بر خلاف همه می گفت, یا "امام رضا (ع) غریب" میشه یه بار دیگه زیارت مشهد را نصیب ما کنی, وکار بدین جا هم ختم نمی شد👈اگر شدت آتیش دشمن زیاد میشد😞 تمام امامزاده ها را از حضرت معصومه (س) و شاهچراغ و شاه عبدالعظیم و... همه رو یکی یکی ردیف می کردبرای خدا😍 و در مناجات هائی بی نظیر روبه خدا 🙌 می گفت شما ما را نجات بده از دست این بعثی ها👈 بهت قول میدم هرچی امامزاده تو ایران است, زیارت کنم😉 و بعد عملیات هم به بچه ها می گفت👈 دیدید "شهادت, لیاقت منو نداشت"...😄 (رفقا دعا کنید شهادت روزیمون بشه:) 🌱 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت ری قبله تهران به ما بپیوندید - همراهان اجتماعی بسیج شهرری @hamrahan_rey
😁😂😅😴 خيلي از شبہا آدم تو منطقه خوابش نميبرد...😢 وقتے هم خودݦون خوابمون نميبرد دݪمۅن نمے اومد ديگران بخوابݧ...😜🙊 يڪے از همين شبہا يڪے از بچہ ها سردرد 🤕عجيبے داشت و خوابيده😴 بود تو همين اوضاع يڪے از بچہ ها رفت بالا سرشو گفت: 🗣رسووول!رسووول! رسووول! رسول با ترښ😧 بلند شد و گفت: چيہ؟؟؟چي شده؟؟😥 گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنہ من نذاشتمـ !😐😁😂 رسول و مےبيني داغ ڪرد افتاد دنبال اون بسيجے و دور پادگاݩ اون رو مے دواند🤣 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت
کمان 🏹 سیداﺣﻤﺪ ﺣﺴﻴﻨﻲ، ﻧﻘﺶ ﻳﻚ ﭘﻬﻠﻮان را داﺷﺖ و ﻗﺮار ﺑﻮد ﺑﺎ ﻛﻤﺎن ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺣـﺮﻳﻔﺶ ﺗﻴـﺮ ﺑﻴﺎﻧـﺪازد . ﻛﻤﺎن را ﻛﻪ ﻛﺸﻴﺪ ،ﺗﻴﺮ اﻓﺘﺎد ﺟﻠـﻮي ﭘـﺎي ﺧـﻮدش ، ﻛﺎرﮔﺮدان ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﻛﻪ او ﭼﻪ ﻃﻮر ﺧﺮاﺑﻜـﺎرﻳﺶ را ﺟﻤﻊوﺟﻮر ﻣﻲﻛﻨهـ. ﺳﻴﺪاﺣﻤﺪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻤﺎﺷـﺎﭼﻲ ﻫـﺎ و ﺑـﺎ آراﻣــﺶ ﺧــﺎﻃﺮ ﮔﻔــﺖ °°ﺑﺒﺨــﺸﻴﻦ، ﮔﻤــﻮﻧﻢ ﺑــﺎﻃﺮي ﻛﻤﻮﻧﻢ ﺿﻌﻴﻒ ﺷﺪه ، ﺗﻴﺮ رو ﭘﺮت ﻧﻜﺮد °° ☺️ اﻳﻦ را ﻛـﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺔ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﻠﻨـﺪ ﺑﻠﻨـﺪ ﺧﻨﺪﻳﺪﻧـﺪ 😄 ﻫﻤـﻪ ﻓﻜـﺮ ﻛﺮدﻧﺪ اﻳﻦ ﻫﻢ ﺟﺰء ﺗﺌﺎﺗﺮ ﺑﻮد . 🌱 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت
😜😉 که آن را بعنوان یکی از خاطراتشون یاد کردند😂حتما بخوانید👇😂👇 دریکی از سفرهای مقام معظم رهبری به جنوب کشور و بازدید از مناطق جنگی ، بعد از ورود ماشین به جاده‌ء خاکی حضرت آقا به راننده فرمودند : اجازه بدهید من پشت رول بشینم ! بعداز چند دقیقه به یک ایست بازرسی رسیدند آقا توقف کردند تا زنجیر را بندازند ، سربازی که آنجا بود و ظاهرا تازه کار هم بود ، آمد جلو و عرض ادب و احترامی خدمت آقا کرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی کنم 😱 و رفت و به دژبان گفت: قربان؛ آدم مهمی تشریف آوردند! دژبان گفت : کیه؟ سرباز دستپاچه گفت : نمیدونم کیه؟ 🤔 ولی میدونم که خیلی خیلی مهمه ! دژبان گفت : اگه نمیشناسیش از کجا میدونی که خیلی مهمه ؟ سرباز گفت : نمی دونم کیه ولی هرکی هست آیت الله خامنه ای رانندشه!😂😂 🌱 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت
اینطوری لو رفت دو تا از بچه‌های گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و ‌های های می‌خندیدند.😂😂 گفتم: «این کیه؟» گفتند: «عراقی»👨🏿 گفتم: «چطوری اسیرش کردید؟» می‌خندیدند.😂 گفتند: «از شب عملیات پنهان شده بود. تشنگی فشار آوردهبنده با لباس بسیجی‌ها آمده ایستگاه صلواتی شربت 🍹گرفته بود. پول داده بود!»💷 اینطوری لو رفته بود. بچه‌ها هنوز می‌خندیدند.😂😂 🌱 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت
😅😉 🌀خُر و پُف شهید! 💥صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. 🔺هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. 🔻یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 🎐نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست.» 😂 🌱 معاونت اجتماعی حوزه ۳۶۲بشارت