eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 شهید سید میثم حسینی هنزا در سال۱۳۶۲/۶/۲۰ در زادگاهش هنزا متولد شدند. در یک خانواده مذهبی زندگی میکردند .فرزند بزرگ خانواده و دارای یک برادر و یک خواهر از خودش کوچکتر بودند 💐 دوران ابتدایی در مدرسه امام سجاد (ع) و دوران راهنمایی در مدرسه شهید ابراهیم امیری به پایان بردند تا اینکه دوران راهنمایی تمام شد پا به عرصه دبیرستان نهادند. یکی دو سالی در ساردوئیه به تحصیل پرداختند و بعد پا به عرصه دانشگاه نهادند . دردانشگاه آزاد جیرفت ،در رشته های علوم دینی و زبان عربی تا مقطع کاردانی مشغول به تحصیل شدند. پس از فارغ التحصیلی به شغل مقدس معلمی پرداختند عاشق معلمی بودند و به دانش‌آموزان با عشق تدریس میکردند.همیشه حواسش به دانش آموزان خود بود و به هر نحوی که می‌توانست به آنها کمک می‌کرد 💐سیدمیثم در سالگرد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در حمله تروریستی گلزار شهدا کرمان چهارترکش خوردند دو ترکش به مغز و دو ترکش به پهلو اصابت کرده بود 💐شهید حسینی مرگ مغزی شدند و مدت هفت روز در بیمارستان پیامبر اعظم بستری بودند . پزشکان مرگ مغزی شهید را اعلام کردند و بعد برای اهدا عضو به بیمارستان افضلی پور کرمان منتقل شدند و کبد سید میثم به شیراز و دو کلیه به دونفر دیگر اهدا شد 🌹شادی روحش صلوات @Hamrahe_Shohada
👇 راوی مادر🌿🌷 شهید سید میثم حسینی 💐صاحب ۷ فرزند شدم چهارتا ی قبلی بیمار شدند و فوت کردند . بعداز چهارمین فرزند خدا سیدمیثم را به من داد. میثم از اول به رنج و سختی و دعا و دکتر برایم ماند 💐 میثم از آغاز تولد هر روز بیمار بود و پزشکان می‌گفتند که پسرت عمرش به دنیا نیست یک روز در یک سالگی حالش بسیار بد شد ، پزشکان گفتند که فرزندت فوت کرده حتی برایش کفن آماده کردند . من آن روز اینقدر گریه وزاری کردم و میثم را از خدا خواستم . ناگهان معجزه ای رخ داد و پسرم دوباره به این دنیا برگشت خواهرسید میثم در رابطه با برادرش می‌گوید:میثم بسیار مهربان و سربه زیر بود ، به نماز خیلی اهمیت می‌داد از بچگی همیشه احترام پدر و مادرم را نگه می‌داشت «اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج @Hamrahe_Shohada
💢 راوی مهسا قاسم پور همسر شهید حسینی 💐 سیدمیثم زندگی سعادتمندی داشت. در ۱۴ سال زندگی مشترک با او شاهد این موضوع بودم و اگر به جز شهادت، از دنیا می‌رفت تعجب می‌کردم. 💐 تمام زندگی شهید وقف کمک به ایتام و نیازمندان بود، سیدمیثم یک خیریه تشکیل داده و به نیازمندان به ویژه دانش‌آموزان نیازمند کمک می‌کرد. 💐 سیدمیثم همیشه آرزوی شهادت داشت و در سفری که به راهیان نور رفته بود، گفت "رفتم شربت شهادت خوردم". سیدمیثم لایق شهادت بود. ✍ نحوه شهادت 🥀 💐 سید صبح ۱۳ دی ساعت هشت صبح در راهپیمایی راهیان مقاومت شرکت کرد، به گلزار شهدا رفت، زیارت کرده و ساعت ۱۲ به منزل آمد، موقع نهار فقط با غذایش بازی می‌کرد. یکدفعه به من گفت آماده شو باهم به گلزار برویم، تو و بچه‌ها را هم میبرم. 💐 ساعت یک و نیم ظهر با هم رفتیم، محل زیرگذر(چهارراه جبلیه) جمعیت زیاد بود و همسرم فقط حسرت می‌خورد که حاج قاسم سلیمانی نیست و اینکه چطور سردار دلها عزیز شد و چه سعادتی نصیبش شد. همه این صحبت های همسرم ۱۰ دقیقه قبل از شهادتش بود و انگار حاج قاسم حرفهایش را شنید. 💐 ما فاصله کمی از محل انفجار داشتیم و وقتی صدای شدید را شنیدم، برگشتم به سمت همسرم که سئوال کنم چه اتفاقی افتاد، یکدفعه با صورت افتاد روی زمین جلوی من، وقتی بلندش کردم، دیدم چیزی به سرش خورده و خونریزی شدید داشت. 💐 با اینکه دو فرزند پسر ۱۳ و ۷ ساله داریم، تمام زندگی سیدمیثم وقف رسیدگی به محرومان بود و در رفتنش هم با اهدای اعضای بدنش، به نیازمندان کمک کرد. 💐خطاب به کسانی که جنایت تروریستی را در کرمان رقم زدند، میگویم: ما مردم را به خاک و خون کشیدید اما کسانی که انتخاب شدند، لیاقت داشتند؛ همسر من طرفدار مقام معظم رهبری و شهید سلیمانی بود و سعادت این را داشت که خدا، حاج قاسم و اهلبیت او را پذیرفتند. 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @Hamrahe_Shohada
😔دݪ نوشته تڪان دهنده از شهید نوجوان "مهدے زاده" میخواسٺم بزرگ بشم درس بخونم و مهندس بشم خاڪو آباد ڪنم زن بگیرم مادر و پدر مو ببرم ڪربݪا دخترمو بزرگ ڪنم ببرمش پارڪ ، ٺو راه مدرسہ با هم حرف بزنیم... خیݪے ڪارا دوسٺ داشٺم انجام بدم خب نشد باید میرفتم از مادرم ، پدرم ، خاڪم، ناموسم، دخترم، دفاع ڪنم !! رفتم ڪہ دروغ نباشہ احترام ڪم نشہ همدیگر رو درڪ ڪنیم ریا از بین بره دیگہ توهین نباشہ محتاج ڪسے نباشیم الان اوضاع چطوره؟؟؟ ٺخریب چی نوجوان 🌹🌹🌹🌹🌹 شهادٺ: عملیاٺ ڪربلاے ۱ ـ مهران @Hamrahe_Shohada
435_58730738388145.mp3
4.33M
🎧 ادبیات عرب دقت داره واژه هاش زیر و بمش علت داره متعاصبون ریشه‌اش عَ صَ بَ‌ ست یعنی شیعه یه رگ غیرت داره رگ غیرتی که به جوش بیاد هر نفر حریف چند تا لشکره چرا عبرت نمیشه برا یهود این روزا خیلی شبیه قبل جنگ خیبره 🎤 حاج @Hamrahe_Shohada
🍃رهبر انقلاب: روز ۹ دی برخاسته از است از دشمن شناسی ، وقت شناسی و از حضور در عرصه مجاهدانه است. 🇮🇷 سالروز حماسه ۹ دی و روز بصیرت و میثاق امت با ولایت گرامی باد.🇮🇷
10.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختران کشف حجاب در پارک دانشجو زن زندگی آزادی رو لگد مال کردند کیش و مات زن زندگی آزادی در پارک دانشجوی تهران @Hamrahe_shohada
خداوندا مرا ببخش كه نتوانستم برايت بنده‌ای و باشم،خدايا را از پاهايم باز كن تا بهتر بتوانم تو را بشناسم...🌷 @Hamrahe_shohada
169.7K
🎤قرائت وصیتنامه شهید حمید رضا نهاوندی با صدای گرم علیرضا کریمی مجری سابق صدا و سیما دهه ۶۰ برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
همراه شهدا🇮🇷
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت 6⃣2⃣ #دعوت_ش
°•|🌿🌸 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا 📌خاطرات شهید سید قسمت 7⃣2⃣ 🍃آقا سید مجتبی علمدار را اتفاقی از طریق خریدن نوار مداحی هایش شناختم. بعد برنامه روایت فتح را که مربوط به شهید علمدار بود را دیدم. فهمیدم که نوار از چه کسی است. اما از آن روز نوار و نام شهید علمدار در گوشه بایگانی ذهنم خاک می خورد. دلم با خدا بود. ولی نمی دانم کدام قدرت شیطانی مرا از رفتن به سوی خدا باز می داشت. در خواندن نماز کاهل بودم. یک روز می خواندم و دو روز قضا میشد. سرطانی دلم را احاطه کرده بود. سعی می کردم با گوش کردن نوارهای مذهبی و رفتن به مجالس دعا، هر طوری که می شد دلم را شفا بدهم، اما نشد. 🍃در تصادفی پایم شکست. درمانش طولانی شد. همان سال در کنکور هم قبول نشدم. و این ضربه روحی شدیدی بر من وارد کرد. ایمان ضعیفی داشتم و ضعیف تر شد. کاهل بودن در نمازم تبدیل شد به بی نمازی کامل. ماه رمضان آمد و من تنها دهانم را بستم. یک بار هم مسجد نرفتم حتی در شب های قدر. 🍃شبی در خوای دیدم مجله ای در مقابل من هست. تیتر روی آن نوشته بود: «آخرین وسایل به جا مانده از شهید علمدار به کسی که محتاج آن است به قید قرعه اهدا می شود.» مجله را خریدم و با تعجب دیدم، وسایل سید مجتبی به من رسیده است. شیشه عطر، تکه ای گوشت مرغ که نوشته بودند ته مانده ی آخرین غذای آقا سید است. به همراه چند قطعه عکس و دست نوشته. تکه گوشت را خوردم و کمی عطر به لباس هایم زدم. با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. وقت نماز صبح بود. ولی من که به بی نمازی عادت کرده بودم به اتاق دیگری رفتم تا بخوابم. حال عجیبی پیدا کرده بودم. اما هر طور بود خوابیدم. دوباره خواب دیدم، درست زیر عکس آقا سید نوشته بودند: «تو خواب نیستی، تو بیداری، این بیداری است.» از خواب پریدم و مشغول نماز شدم. 🍃نزدیک محرم بود. انگار نیرویی از درونم مرا به سمت خدا هل می داد. دلم عاشق نماز شد و نماز برایم طعم دیگری داشت. ایام فاطمیه دلم غریب شد. انگار تمام صحنه های مصیبت بی بی دو عالم جلوی چشمانم پدیدار می شد. گریه هایم برای اهل بیت (ع) به خصوص خانم حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) حال و هوای عجیبی گرفته بود. تا اون روز اصلا نمی دانستم روزی به نام عرفه وجود دارد. به واسطه نوار آقا سید، روز عرفه و قداستش را شناختم. خدا سید را رسول دل من کرد و به واسطه او مرا از منجلاب گناه بیرون کشید. 📙کتاب علمدار، صفحه 214 الی 216 ‎‎‌‌‎‎‎‎‎‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت | می‌گویند 00:00 ساعت عاشقیست ؛ من مردی را میشناسم که عاشقانه ترین صحنه زندگی اش را 1:20 بازی کرد @Hamrahe_shohada