همسر شهید:🍃🥀🍃
حسین بہ خوابم اومد، تا دیدمش شروع ڪردم سؤال ڪردن
گفتم: کجایی؟؟
در محضر سیدالشهدا
یہ ڪم ساڪت شد و گفت:
جز شهادت هیچے بہ دردم نخورد.
پرسیدم: نماز شب؟
براے رضاے خدا نبود... میدونے فقط چیزے پذیرفتہ میشہ ڪہ فقط و فقط براے رضاے_خدا باشہ
گفتم: هیئت رفتن هات؟
ڪامل براے رضاے خدا نبود.
دیگہ نگذاشت چیزے بپرسم، خودش ادامہ داد ڪه، شهادت من رو برد بالا اگہ شهید نمیشدم، دست خالے بودم خیلے ڪار دارم، اگہ میمردم بدبخت میشدم، نفس ڪشیدن هم باید براے رضاے خدا باشہ
بہ سختے صحبت میڪرد، انگار اجازہ صحبت ڪردن نداشت، دوبارہ تأڪید ڪرد: جز شهادتم هیچے بہ دردم نخورد، اعمال دیگم براے دل خودم بود، آخرش هم گفت: خیلے زود دیر میشہ.
بهش گفتم حسین جان سفارش منم بڪن، خندید، هیچے نگفت و رفت ..
شهیدحسین محرابی🌷
🌹🍃🌹🍃
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
👆این چهره را بقصد زیارت تماشا کنید.
🥀محمد حسین یوسف الهی شهیدی که حاج قاسم وصیت کرده بود کنارش دفن بشه و همسایه همیشگی اش بشود.
🔹خاطره ای کوتاه از شهید:بخاطر بارندگی زیاد،ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل میدادند،نمیتونستن آن را بیرون بیاورند . شاید حدود ۱۰ نفر از بچه ها با هم تلاش کردند اما موفق نشدند،حسین از راه رسید و گفت: این کار منه ، زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از اونهمه آب و گل بیرون کشید.یکی از بچه ها گفت: تو دعا خوندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاد گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمیداد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را نمایان میکرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی بنظر میرسید، اونو حل میکرد، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت.
🔹کارهایی که باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد:از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود، نماز شب خوان بود و دائما ذکر خدا میگفت
🥀شهیدمحمدحسین یوسف اللهی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🤲حاجت مؤمن به شما
رحمت الهی است
🌷قال الإمام الكاظم (عليه السلام): من أتاه أخوه المؤمن في حاجة فإنما هي رحمة من الله تبارك وتعالى ساقها إليه، فإن فعل ذلك فقد وصله بولايتنا، وهو موصول بولاية الله.
هرکس برادر مومنش برای حاجتی نزد اوبیاید، پس بداند رحمت الهی به سوی او فرستاده شده ، اگر قبول کند وحاجتش را بر آورد، به ولایت ما اهل بیت پیوسته و هرکس ولایت ما را داشته باشد ، درتحت ولایت خداست
🏴 ۲۵رجب سالروز شهادت هفتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت تسلیت باد
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
453_60716727473482.mp3
4.47M
🎧 #شور فوق زیبا🖤
پدر حضرت سلطانی
نور همیشه در جریانی
پدر امام زاده های ما
صاحب کشور ایرانی
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
🏴 #شهادت_امام_کاظم (ع)◼️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
932_60714723884955.mp3
12.37M
🎧 #نماهنگ #عربی #جدید
خادم یبلغ خادم
علمو الجیل القادم
شیخ الوجود الکاظم
🎤 #علی_سعید_الوائلی
🏴 #شهادت_امام_کاظم (ع)◼️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همزمان با هفتم بهمنماه سال جاری، سالروز شهادت امام موسیکاظم(ع) پیکر ۴۰ شهید تازه تفحصشده از طریق مرز بینالمللی شلمچه به کشور وارد میشود.
این شهدا که در جنوب عراق و بخشی از جنوب کشور تفحص شدهاند مربوط به عملیاتهای والفجر مقدماتی، والفجر یک، خیبر، بدر، کربلای ۴ و کربلای ۵ و تکدشمن در سالهای ۶۵ و ۶۷ و عملیات فتحالمبین هستند. 🏴
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
421_60723751269508.mp3
6.81M
🎧 #استودیویی #نماهنگ
🎵 پسرت امام رضا شاه و سلطانه
🎵 دخترت معصومه جان ایرانه
🎤 کربلایی #محمدحسین_پویانفر
🏴 #شهادت_امام_کاظم (ع)◼️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🔴 فرازی از وصیتنامه شهید عمر ملازهی، شهید اهل سنت مدافعان حرم: خدایا! مرا به ولایت مولایم علی بمیران
🔻خدایا! من نه بهشت میخواهم نه شهادت، من ولایت میخواهم؛ ولایت مولایم علی. مرا به ولایت مولایم علی بمیران و آن جناب را در شب اول قبر به فریادم برسان
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
215.9K
🎤قرائت قسمتی از وصیتنامه شهید عمر ملازهی
با صدای گرم علیرضا کریمی
مجری سابق صدا و سیما
دهه ۶۰ برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#همراه_شهدا
همراه شهدا🇮🇷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_بیستم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کرد
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_بیست_یکم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
بالاخره صبح شد و به سمت شلمچه راه افتادیم
قلبم داشت از جا کنده میشد
انگار شهدا منو میدیدن
کفشامو در آوردم و پا برهنه روی خاک شلمچه راه میرفتم
اشکام با هم مسابقه داشتن
روی خاک شلمچه نشستم و زانوهامو بغل کردم
شهدا من شرمندتونم
حنانه نبودم
مست و غرق گناه بودم قول میدم زینبی بشم و بمونم
تمام اون سه چهار روز همش گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم
سفر تمام شد و من برگشتم تهران البته با چادر
وای مصیبت شروع شد
با چادر که وارد خونه شدم
بابا: اون چیه سرت مثل کلاغ سیاه شدی
یهو تو همین حین تیام وارد پذیرایی شد
تیام : اون چیه سرت شبیه این زنای پشت کوهی شدی
فقط سکوت کردم
یک هفته بود منو خانواده ام مثل هم خوابگاهیا بودیم
فرداشب قراره یه مهمونی تو خونمون برگزار بشه
البته مهمونی که غرق گناهه
پدرم بهم هشدار داد مثل همیشه تو جشن حاضر بشم
خیلی سریعتر از همیشه ۲۴ساعت گذشت
وارد پذیرایی شدم که ......
#ادامه_دارد..
#همراه_شهدا