🥀🍃 🥀🍃🥀🍃🥀🍃
🌹 بسیجی شهیدحمید شریف الحسینی
🌹نام پدر : علی آقا
🌹تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۱۱/۱۲
🌹تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۸/۲
🌹عروج شهید:والفجر ۴/مریوان
🌹مزار شهید: گلزار شهدای دارالسلام
👇فرازی از وصیتنامه شهید:🥀
هر گاه به یاد من افتادید، به یاد حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) و شهدای اسلام، قرآن بخوانید
اللهم عجل لولیک الفرج🤲🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
به نقل از نوید شاهد کاشان: 🍃🥀شهید حمید شریف الحسینی / دو تولد ، دو پرواز ، یک نام
بالاخره پایان فصل نفس گیر تابستان رسید و دل در فصل برگریزان هوایی شد. بر آن شدم تا در کوچه های مشهد کشکول گدایی بر گردن آویزیم و به سر سوزن عشقی ارمغان آوریم . یکی دو روز پرسه در شهر و گپی و نجوایی با امام غریب ، جسم خسته را جانی و دل مجروح را مرهمی نهاد.
از بخت ملیح و مهین مادرم که بگذرم ، اقبال مات شده خودم هم گفتنی است .گاهی یک نوشته ای روی دیواری می تونه آدم ها رو مجنون وار داغ دار کنه .و الا توی تاکسی و چشم دوختن توی تابلوها همیشه زندگی رو بو دار نمی کنه ، مگر برای گمشده دارهایی مثل من و ما ، بلوار خیام ، تقاطع فردوسی ، چهارراه ...... بازم نگاه می کنم .درسته اشتباه نمی کنم .از بلوار خیام که بگذریم ، تقاطع فردوسی کمی جلوتر چهارراهی است به نام یک شهید .🍃🥀🍃
عجب شهدا هم گاهی برا خودشون دردسر درست می کنند ، بهانه می گیرند تا یکی را به تور بزنند .یکی را با خواب ، یکی را با وصیتنامه ، یکی را با ....و من رو با نام و نشان.
اون شب مثل بی برادرشده ها دمق شده ، چهارراه 🥀شهید را توی دلم چهارچشمی می پاییدم تا رسیدم توی خونه . مادرم که همیشه دلش ابری است کافیه یک رعد و برق دشت سینه اش را خیس کنه گاهی هم نام برادرم حتی اگر شده توی خیابانهای مشهد ، ابروهای پر پشت یک بسیجی ، چکمه خاک گرفته یک سپاهی ، از همه چیز حتی از درخت کاج کنار خیابان پل می زنه کنار حمید .
وقتی پنجره وجودش به اونور عالم باز بشه غوغاست.حالا می خواستم بگم چهارراه بعدی به نام دادش حمیده .ولی هرچه بود گفتم . یک چهارراه به نام حمید توی این شهر . هزار فکر اون شب زد به سرش . شاید حمید با بچه های مشهد همسنگر بوده ، شاید دوستی خواسته یادش کنه ، شاید تو اشتباه کردی ، شاید اشتباه دیدی .......قرارشد فردا بریم بنیاد شهید .🥀🍃
صبح روز بعد سراغ به سراغ خودمون رو رسوندیم بنیاد ، اگر کارت بنیاد شهید کاشان همراه نبود بدجوری دماغ سوخته می شدیم .چشمم خطا نرفته بود ؛ 🍃🥀شهید حمیدرضا شریف الحسینی🥀🍃 متولد مشهد ، سال شهادت 1365 محل دفن بهشت رضا (ع) .🥀🍃
شماره تلفن خانواده اش را گرفتیم مثل اینکه دو نام مشترک قرابت قلبی هم می آره . خانمی گوشی را برداشت صدایش بوی داغ می داد : من همسر 🍃🥀شهید شریف الحسینی🥀 هستم .آدرس گرفته قرار شد بریم منزل .
ساعت 5 پنجه هایش را سخت به دلم گیرداده ، بعد از ظهر بود ، مادر در تب یک قرار می سوخت .زنگ را بیدار کردیم و درب خانه گشوده شد.دو مادر با یک پسر خیره چشم در چشم هم دوختند.پدری که صورتش دفتر خاطرات دلم را گشود یادش به خیر پدرم رفته پیش لاله ها.🌷🌷
خانه ،خانه عکس و نگارخانه تصویرهاست ،درست مثل خونه خودمون .انگار توی اتاق خودمون نشسته ایم .عکسهای کوچک و بزرگ ، قابهای ساکت و لبخند بی صدای 🥀شهید شریف الحسینی.🍃🥀🍃
ما از کاشانیم ، شهر ما مثل شهر شما بوی ستاره می ده ، خونه هاش مثل خونه های شما نمایشگاه عکسه ، کوچه هاش مثل کوچه های شما عطر شقایق داره .مادرش یک دردانه داشت 🥀«حمیدرضا»🍃 که آنهم دردی کش میخانه شد و از جام طهور روح الهی نوشید .
عکسها رو دیدم .همونه که تو خونه با همین نام می خوانیم 🥀🍃🥀حمید شهید ، با دو تولد ، با دو پرواز ولی با یک حرف.
👇متن وصیتنامه شهید حمید شریف الحسینی:🍃🥀🍃
بسم الله الرحمن الرحیم🤲
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله استغفروا الله ربی و اتوب الیه الهی العفوانا لله و انا الیه راجعون
اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی و ان رحمتک او سع من ذنبی
🤲خدایا ! بدرستی آمرزشت امید بخش تر از کردار من است و براستی رحمتت وسیع تر از گناه من است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
با سلام به روان پاک و پیکر بی سرحسین (ع) سیدالشهدا و فرزند پاکش خمینی عزیز که جانم فدای هر دویشان باد و با درود به روان پاک شهدای اسلام و خانوادههای آبرومندشان و با امید استخلاص عزیزانمان از چنگ بعثیون خونخوار چند کلامی را از باب اینکه سفارش به نوشتن شده است می نویسیم
🤲خدایا ! تو خود شاهد بودی که اعمالم خیلی کم برای رضای تو بوده است و از این بابت شرمندهام.
🤲خدایا ! خود شاهدی که خیلی اشتباهات و گناهان کوچک و بزرگ مرتکب شدهام ، خود میدانی که حتی در لحظاتی که عزیزانمان جان خود را میباختند من هم در غفلت خفته بودم ،و خودت خدایا خوب همه را میدانی و اینک آمدهام که تقاضای عفو و بخشش نمایم ، تقاضای دیدار نمایم.
🤲خدایا ! اینک با این کوله بار گناه، با این کمر خمیده از خطاهایم ، معبودا ! آمادة دیدارم ، با رویی سیاه ولی امیدی بلند ، امید به رحمت بیپایان تو ای ستار العیوب!.
لحظههای آخر است، چندین ساعت دیگر ساعت حرکت میرسد. امیدوارم که بتوانم کارم و خدمتم را به نحو شایسته انجام دهم تا لااقل گوشهای از دین خود را به🥀 شهدای انقلاب اسلامی ادا کنم.
#همراه_شهدا
شهید عسگری و چند تن از تیپ فاطمیون به شمار انگشتان دست خط قرمز دوم را حفظ میکنند و علیاقا در همان روز نزدیک به 20 تکفیری را به هلاکت میرساند. مقداری نان خشک و آب برای آنها از طریق کانال فرستاده میشود و لحظاتی بعد شهید عسگری برای پاکسازی با رمز "علی الله اکبر" به جلو میرود و میگوید "با رمز یا حسین پشت سر من بیایید" پس از لحظاتی مدافعان هر چه میگویند علی الله اکبر اما هیچ پاسخی نمیشنوند.
یک تیر به سینه و یک تیر همه به پیشانی ایشان اصابت کرده بود که به حالت سجده به مقام شهادت نائل شدند.
#سالگرد_شهادت
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فضائل_امیرالمومنین
ولایت #امیرالمؤمنین علیهالسلام شرط بعثت انبياء علیهمالسلام
🔊 #آیت_الله_فاطمی_نیا
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
شهید سعید علی دادی متولد دهه شصت و ساکن محله مسعودیه بود که بامداد جمعه ۱۳ بهمن در پی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب دمشق به درجه رفیع شهادت نائل شد
شهید سعید علیدادی از مستشاران نظامی سپاه پاسداران در سوریه در حمله بامداد جمعه - ۱۳ بهمن 1402 - جنگندههای رژیم صهیونیستی در حومه شهر دمشق به شهادت رسید.
#سالگرد_شهادت
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_بیست_سوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا زینب :حنانه میای بریم مشهد ؟ -آره عزیزم
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_بیست_چهارم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
با اتوبوس میرفتیم مشهد
اما من فقط بغض و سکوت بودم
بالاخره رسیدیم شهر مشهد
اول رفتیم یه هتل
منو زینب تو یه اتاق بودیم
زینب : حنانه یه ذره استراحت کنیم ناهار بخوریم بریم حرم
-دیر نیست ؟
زینب: خب خسته ایم یه ذره استراحت کنیم
تا عصر میمونیم حرم
-باشه
بزور برای جلوگیری از ضعف کردن چند قاشقی خوردم
هتلمون نزدیک حرم بود
ورودی حرم بودیم زینب گفت باید اذن دخول بخونیم
من عربی بلد نبودم
ماتمم گرفته بود چه جوری بخونم
انگار یکی از تو درونم داشت اذن دخول میخونه
وارد صحن رضوی شدیم
همین که چشمم به گنبد طلا خورد
اشکام جاری شد
زینب سلام امام رضا(ع) را بلند خوند منم باهاش تکرار کردم
زینب پاشد نماز بخونه
اما من نماز خوندن بلد نبودم 😫😫
زینب :حنانه میای بریم جلو
-نه من میترسم خیلی شلوغه
زینب: باشه پس تا تو نماز بخونی منم میرم زیارت
- باشه
زینب که رفت
زانوهام بغل کردم و گفتم آقا شهدا منو آوردن اینجا
من نماز خوندن بلد نیستم خودت کمکم کن
#ادامه_دارد..
نام نویسنده: بانو.....ش
#همراه_شهدا
🌹شهید محمّد على پليان🌹
🕊فرزند:
غلامحسين🌿
🕊ولادت:
در اوّل دى ماه سال 1342
در شهرستان مشهد 🌿
🥀پدرش مى گويد:
«چون در شب مبعث حضرت رسول(ص) به دنيا آمد. همه اقوام مى گفتند:
برويد و تمام شهر را چراغانى كنيد.»🥀
🕊شهادت:
در 1365/8/21
و در شب مبعث حضرت رسول(ص)🌿
🕊مزارشهید:
در بهشت رضا(ع) مشهد،
جنب مزار شهيد محمود كاوه 🌿
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
999_60816836661423.mp3
4.8M
🎧 #واحد زیبا و احساسی🖤
🎵 ای ساربان آهسته ران
🎵 کز دیده دریا می رود
🎤 حاج #حسین_سیب_سرخی
◼ 28 رجب سالروز خروج
امام حسین (ع) از مدینه به سوی
مکه (60 ق)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
✍ #زندگی_نامه_شهید
🌷 #شهید_علی_ایرانمنش در سال۱۳۱۱ در شهرکرمان متولد شد. پدرش کارگر یک کارخانه رنگرزی و مادرش خانهدار بود. او که تحصیل در حوزه علمیه را برگزید پس از مدتی عازم قم شد. وی با اتمام تحصیلات حوزوی در کنکور سراسری شرکت کرد و در #رشته_الهیات_دانشگاه_تهران مشغول تحصیل شد و بعد از به اتمام رساندن دوره کارشناسی به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده مجددا به کرمان برگشت. او پس از مدتی ازدواج کرد و ثمره ازدواجش ۴ فرزند است. با اوج گیری انقلاب مردمی جمهوری اسلامی ایشان نیز به صفوف #انقلابیون پیوست و با اینکه توسط ماموران ساواک دستگیر و شکنجه شد از مسیرش بازنگشت. او بعد از پیروزی انقلاب به عنوان دبیرکل آموزش پرورش استان کرمان منصوب شد و سرانجام در تاریخ ۲۷بهمن ۱۳۶۷ توسط #گروهک_تروریستی_منافقین به شهادت رسید."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شهید حسن باقری:
برادرا عقب بایستیم، ترسو بار میایم، استثناء هم نداره
🔻الشهيد حسن باقري:
"إخوتي، إذا تراجعنا، سنصبح جبناء، ولا استثناء في هذا"
🔻 Martyr Hassan Baqeri:
Brothers, if we step back, we will become cowards, and there are no exceptions
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada