همسفر شهدا
🔰 #شهید_ابراهیم_هادی و #۱۷شهریور ۵۷
🌸صبح روز #۱۷شهریور با #ابراهیم_هادی رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف #میدان_ژاله سر و صدایی بلند شد.
🌺فرياد #مرگ_بر_شاه طنين انداز شده بود و #ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...
🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت #بيمارستان_سوم_شعبان ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان.
🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم.
🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست #مأمورها فرار کند.
🌼روز بعد رفتيم #بهشت_زهرا سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم.
همسفر شهدا
🌺 یک روز تو دفتر برای همکارام از کرامت های 🌹شهید ابراهیم هادی میگفتم و اینکه شهیدِ زنده ست و
به حضرت فاطمه(س) هم خیلی علاقه داشته
🌺 روز بعد معاون مدرسه گفت :
با حرفایی که دیروز درباره ی شهید هادی گفتی ، شب قبل از خواب نیت کردم گفتم
" خدایا اگه این حرفا درباره ی #شهید_ابراهیم_هادی راسته
پس امشب خودم یا مامانم یا خواهرم خواب ببینیم "
" یا خواب همین شهیدو
یا خواب حضرت فاطمه(س) رو "😊
صبح فرداش شرط و نیتمو فراموش کرده بودم
🌷 سرِ سفره ی صبحانه خواهرم گفت " دیشب خواب حضرت فاطمه(س) رو دیدم " ❤️❤️
🌺 واااای خدااااا 😱 یاد شرطی افتادم که دیشب با خدا گذاشته بودم
#خدا بهم نشون داد که
#ابراهیم_هادی یه شهیدِ زنده ست 🤗
💔 این هم یه کرامتِ قشنگ دیگه از داداش ابراهیمِ گل ، هادیِ دلها💖
هدایت شده از مقاومــت
🌺 کوله بار همه ی ما پر از درس محبت و معرفت و عشق و دلدادگی است که تو معلم آن بوده ای.
💐 رفیق شهیدم!
کاش برایت دانش آموزان خوبی بوده باشیم.
#روزت_مبارک_معلم_شهیدم
#ابراهیم_هادی
🔰به #امام_رضا بگو من رو #ابراهیم_هادی فرستاده
🔹ماههای آخر بارداری حال و شر ایط من بد شد که دکتر گفت: بچه در شکم شما مرده! شوکه شدم، خیلی گریه کردم. سراغ چند پزشک دیگر و ..
🔸آن شب متوسل به امام رضا علیه السلام شدم. گفتم: فرزندم را از شما میخواهم. اگر پسر و زنده بود نامش را #رضا میگذارم.
🔹عمل جراحی انجام شد. ناباورانه فرزندم سالم به دنیا آمد. ولی وزن او نهصد گرم بود. با نذر و نیاز این بچه بزرگ شد، پسرم مراحل رشد را طی کرد. اما ضعف جسمی همواره با او بود و تا پایان دوره راهنمایی این وضع ادامه داشت.
🔸برای ورود به دبیرستان به دلیل دور بودن، همسرم مخالفت کرد و گفت: فرزند ما مشکل داره و نمیتونه این مسیر طولانی رو بره.
🔹سال تحصیلی شروع شد و رضای ما خانهنشین شد.
🔸آن ایام به کلاسهای جامعه القرآن #کهنوج میرفتم. مسئول آنجا یک روز برای ما در مورد #شهدا صحبت کرد و کتاب یک شهید را به ما داد و گفت: حتما این کتاب را بخوانید. برای #دهه_فجر مسابقه کتابخوانی داریم.
🔹نام کتاب #سلام_بر_ابراهیم بود. آن شب کتاب را شروع کردم، با خاطرات این شهید خیلی گریه کردم.
🔸آخر شب بود که کتابم را بستم و زیر بالش گذاشتم، همینطور با این شهید درددل کردم تا خوابم برد...
🔹به محض اینکه خوابم برد احساس کردم درب اتاق باز شد! #شهید_ابراهیم_هادی وارد شد، درحالیکه یک کاسه در دست داشت.
🔸من با تعجب نگاه میکردم. شهید جلو آمد و کاسه را در مقابل من گرفت. داخل کاسه چند برگه بود. مثل حالت قرعهکشی.
🔹یکی از این برگهها را برداشتم. روی آن نوشته بود: «دخیلش کن»
🔸با تعجب گفتم: دخیلش کنم. به کی؟ به کجا؟
🔰 #شهید_ابراهیم_هادی و #۱۷شهریور ۵۷
🌸صبح روز #۱۷شهریور با #ابراهیم_هادی رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف #میدان_ژاله سر و صدایی بلند شد.
🌺فرياد #مرگ_بر_شاه طنين انداز شده بود و #ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...
🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت #بيمارستان_سوم_شعبان ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان.
🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم.
🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست #مأمورها فرار کند.
🌼روز بعد رفتيم #بهشت_زهرا سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم.
✅به یاد سه یارِ عاشق
🔹سه تا رفیق بودن مثل سه تا برادر
🔹هر سه تا شیر بودن هر سه تاشون دلاور
🔸سید علیرضاشون از جبهه پر زد و رفت
🔸تا گنبد طلایی یه شب مثه کبوتر
🔹از بس که مادری بود پرواز کرد تنها
🔹بی سر صدا و مظلوم ، گمنام مثل مادر(س)
🔸دوم محمد هادی با دل صاف خود شد
🔸تو #سامرا برای #امام_هادی (ع) پرپر
🔹چقدر مهربون بود چقدر پاک و معصوم
🔹برای مستضعفا همیشه یار و یاور
🔸سومیشون حاج حمید که رفیق داییش بود
🔸عباس #زینب (س) شد و تو #سوریه کشید پر
🔹طاقت نداشت دور بشه از اون دو تا رفیقش
🔹پشت سر اونا رفت شد باهاشون همسفر
🔺🔻🔺🔻🔺
🔸اینا که دوست بودن ، با #ابراهیم_هادی
🔸هر سه شدن شبیهِ ابرام ، دستِ آخر
🔹توی کتاب عشاق نوشته خط اول :
🔹چند تا رفیق بودن ، درست مثل برادر....
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🌷 #شهید_حمید_رضا_اسدالهی
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
بهش گفتن: آقا ابراهیم
چرا جبهه رو ول نمیکنی بیای دیدار امام خمینی(ره)؟
گفت: ما امام رو برای اطاعت میخوایم
نه برای تماشا...
🍃اگر عالم همه با ما ستیزند
اگر با تیغ خونم را بریزند
اگر شویند با خون پیکرم را
اگر گیرند از پیکر سرم را
اگر با آتش و خون خو بگیرم
ز خط سرخ رهبر برنگردم
سرودهی شهید #ابراهیم_هادی❤️
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از مقاومــت
🌺 کوله بار همه ی ما پر از درس محبت و معرفت و عشق و دلدادگی است که تو معلم آن بوده ای.
💐 رفیق شهیدم!
کاش برایت دانش آموزان خوبی بوده باشیم.
#روزت_مبارک_معلم_شهیدم
#ابراهیم_هادی