eitaa logo
همسنگران 2🌺
448 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
4هزار ویدیو
143 فایل
برای تعجیل در فرج آقاامام زمان (عج) صلوات 🌼🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹مصطفی در جبهه بی سیم چی بود . یکبار وقتی از جبهه آمد رفت بسیج برای تسویه حساب . وقتی که آمد خانه گفت الهی شکر گفتم چی شده مادر ؟ گفت در جبهه به بچه ها ۱۵۰۰ تومان عیدی دادند و من چون خط بودم به من ندادند و این جا هم ۱۵۰۰ تومان دادند و چون من نبودم باز هم به من ندادند. خدا را شکر. گفتم چرا ؟ گفت هر چی از بیت المال کمتر به انسان برسد روز قیامت حسابش راحت تر است. 🌹عجیب به امام علاقه داشت . آرزو داشت که از نزدیک امام را زیارت کند. اما قسمتش نشد. آخرین بار که آمد خانه رفت حمام . من فهمیدم که رفت برای غسل شهادت . گفت من یک ماه می روم جبهه درست یک ماه هم شد. ۲۶ بهمن رفت ، ۲۵ اسفند شهید شد. 🌹همیشه می گفت مادر دعا کن من شهید شوم . می گفتم چرا مادر بگو برایم زن بگیر . می گفت مادر من زندگی این دنیا را دوست ندارم . اگر در جنگ ایران و عراق هم شهید نشوم می روم در جنگ لبنان شرکت می کنم تا شهید شوم . 🌹می گفت فکر نکن اگر برای من زن بگیری من را از جبهه رفتن باز می داری . اگر ده تا هم بچه داشته باشم دست از جبهه نمی کشم تا شهادت نصیبم شود . من هم دستم را رو به آسمان بلند کردم و گفتم خدایا راضی ام به رضای تو . 🌹مصطفی خندید و گفت مادر خدا شهادت نامه را امضا کرد. تا به حال هم که شهید نشده بودم چون شما راضی نبودید . "طلبه شهید مصطفی عباسی مقدم" ✍راوی: مادر شهید
«رفقا دنیا خیلی کوچک و زودگذر است نکند که متعلقات و زر و زیورهای دنیوی بین شما و شهادت فاصله بیندازد.» "شهید قاسم غریب "
🌹جواد بسیار شوخ‌طبع بود و حتی به گفته همرزمانش به خاطر همین خلق خوش، فرماندهان عراقی خیلی دوستش داشتند. جواد همیشه یک‌تکه کلام داشت و آن‌هم این بود که دعا کنید شهید بشوم و در ادامه، خودش نحوه شهادتش را هم مشخص می‌کرد و می‌گفت که برم روی مین و شهید بشوم و هر زمان این آرزوی خود را به زبان می‌آورد می‌خندید و می‌رفت. 🌹حتی در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع)، پای دیگ نذری که در هیئت به پا شده بود از بچه‌ها خواست تا برای شهادتش دعا کنند، و این شد که ظهر 26 تیر در «فلوجه»عراق(محور صقلاویه) با ایثاری که از خود نشان داد با تله انفجاری برخورد کرد و تکه‌تکه شد و درنتیجه بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد. "شهید جواد کوهساری "
🌹 به خواهران عزیزم توصیه می کنم حجاب خود را رعایت کنند تا خون شهدا پایمال نشود.نماز خود را اول وقت و در مسجد بخوانید که موجب بالا رفتن اعمال و استجابت دعا می شود.با احسان به والدین درهای رحمت الهی را به روی خود بگشایید.از ولایت فقیه تبعیت کنید تا رستگار و موفق شوید.همچنین خواهرانم را به حفظ حجاب سفارش می کنم تا از نگاه های آلوده مصون بمانند و آرامش درونی کسب کنند.                                                                                             "  شهید محمدرضا دلدار"            
◾️«تقوای الهی را پیشه كنید و تا آخر عمر از امام خمینی (ره) و روحانیت مبارز خط امام جدا نشوید و همیشه خاری باشید در چشم دشمنان اسلام و هیچ گاه اسلحه ی مرا زمین نگذارید و الگویی باشید برای فرزندان خود با رسالتی زینب وار كه این همان رساندن پیام شهیدان زنده اما خاموش است. "شهید رضا رحمتی زاده"
🌹بعد از سالگرد شهادت برادرم - محمد - مراسم ازدواج من با دوست و همرزم او بود. 🌹غلامرضا - برادر دیگرم - برای اولین بار به منطقه اعزام شده بود.به او پیغام دادم برای شرکت در مراسم ازدواجم برگردد و او قول داد. 🌹جهیزیه ام را در حیاط چیده بودند و باربرها آماده‌ی حمل آنها که خبر آوردند پیکر غلامرضا را از منطقه آوردند. او به قولش عمل کرد. "شهید محمد سلامی " "شهید غلامرضا سلامی" ✍راوی : خواهر شهید
🌹آخرین باری که می خواست به جبهه برود، دخترمان سوره‌ی توحید را روی کاغذ نوشت و بعد آن را نصف کرد. نصف آن را داد به پدرش و نصف دیگر را گذاشت لای قرآنی که روی طاقچه بود. 🌹سیدعلی رفت و در عملیات شرکت کرد و بعد از مدتی مفقودالاثر اعلام شد 🌹هشت سال بعد بقایای پیکرش پیدا شد. علامت شناسایی او پلاک و لباس و نبود. سوره توحید بود که باعث شناسایی اش شده 🌹همه ی کاغذهایی که در جیب سیدعلی بود، پودر شده بود حتی کاغذ قل اهوالله، ولی آنجاهایی که کلمات سوره نوشته شده بود، سالم باقی مانده بود. "شهید سید علی کرمی" ✍راوی: همسر شهید
🌹مادر من یک زن فوق العاده است، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نمازخواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت : الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند...❗️ همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشیع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند . 🌹خبر شهادت  را هم که شنید همین طور ... دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ... مثل بابا شده بود ...😭 خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم هاو پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و ی لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد . 🌹وقتی صورت  رو بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ...💔✨ باز خجالت آروممون کرد ✍فاطمه مغنیه، خواهر شهید جهاد مغنیه
🌹در سن هفت سالگی به اتفاق خانواده به نجف مشرف شد. در آنجا امام راحل (ره) را ملاقات کرد. چندین بار به حضور ایشان رفت و هر بار دست مبارک امام را بوسید. 🌹بسیار شاد و فعال بود. به گفته همرزمانش، سنگرش از سنگرهای دیگر پر سر و صدا تر بود. 🌹در جبهه هر بار به طرف دشمن تیراندازی می کرد به نیت یکی از اعضای خانواده (پدر ، مادر و ...) این کار را انجام می داد. "شهید سیدعبدالرضا سادات شریف"
محسن می گفت: "چشمی که برای امام‌ حسین گریه نکنه به درد من‌نمیخوره!" مراقب چشمایی که میخوان برای ارباب اشک بریزن باشیم... "شهید محسن‌ درودی"
🌹دسته از مومنین کسانی هستند که شهادت را انتخاب کرده‌اند و گروهی دیگر منتظران هستند البته نه انتظاری که امروزه از طرف گروه‌های به اصطلاح مذهبی مطرح است و بلکه آن انتظاری که همواره از یک نفی و اثبات ترکیب شده تا به ظهور امام زمان برسد و ان‌شاءالله امام خمینی عزیز که همیشه در قلب من قرار داشته، این انتظار را برآورده می‌کند و زمینه ظهور امام زمان (عج) را تهیه می‌کند. " شهید علی جنگروی"