eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عاشقانه مذهبی 🌺 بیست چهارم پریدم بالای اتوبوس خواهران و لیست حضور و غیاب را چک کردم. آقای صارمی صدایم زد: خانم صبوری! یه لحظه بیاین! با زهرا رفتیم پایین. آقای صارمی کنار ماشین تدارکات ایستاده بود. گفت: ما با ماشین تدارکات میایم، ولی شما مسئول برادرا رو بشناسید که اگه کاری داشتید بهش بگید. بعد صدا زد: آقای حقیقی... آقای نساج... بیاین... وقتی گفت حقیقی سرجایم خشکم زد. سید و یک جوان دیگر جلو آمدند: بله؟ هردو از دیدن هم شوکه شده بودیم. نمیدانم چرا لباس روحانیت نپوشیده بود. به روی خودم نیاوردم. آقای صارمی گفت : خانم صبوری و خانم شمس مسئول خواهرا هستن. خواهرا شمام مسئول برادرا رو بشناسید که مشکل پیش نیاد. بعد از سید پرسید: تغذیه برادرا رو توزیع کردید؟ - بله فقط اتوبوس خواهرا مونده. گفتم : ما خودمون توزیع میکنیم. اما آقای صارمی گفت : جعبه ها سنگینه، آقای حقیقی و نساج میان کمک. سید هم از خدا خواسته گفت : چشم! برادرها جعبه ها را برداشتند و آمدند طرف اتوبوس. سید جعبه را گرفته بود و من و زهرا یکی یکی تغذیه را به بچه ها میدادیم. کار توزیع تغذیه که تمام شد، سید پایین رفت. همانجا پایین پله ها ایستاد و به زمین خیره شد: اگه کاری داشتید به بنده بگید، با راننده هم هرکاری داشتید بگید من بهش میگم! با صدای گرفته ای گفتم " چشم" و در اتوبوس را بستم و راه افتادیم. تمام راه به این فکر میکردم که چرا من و سید باید در یک اردو باشیم؟ 🌸ادامه_دارد🌸
رمان عاشقانه مذهبی 🌺 بیست پنجم دو، سه ساعت از شروع حرکتمان نگذشته بود که اتوبوس خراب شد و راننده زد کنار. دود از جلوی اتوبوس بلند میشد! زهرا زیر لب گفت: اوه اوه! گاومون زایید! راننده و کمک راننده پیاده شدند. با توقف ما، ماشین تدارکات و اتوبوس برادران هم توقف کرد. همه از پشت شیشه به راننده نگاه میکردیم که با پریشانی با آقای صارمی صحبت میکرد. آقاسید با تلفن حرف میزد. اعصاب من هم مثل راننده خورد بود، اما زهرا انگار نه انگار! با لهجه اصفهانی اش مزه می پراند و حرص مرا درمیاورد: آی اوتوبوسا بسیجا برم من! یکی از یکی خب تر آ سالم تر!... از شواهد و قرائن مشخصس که حالا حالا ول معطلیم! با عصبانیت گفتم: میذاری بفهمم چه خبره یا نه؟ همان موقع سید از پله ها بالا آمد و گفت: خانم صبوری! یه لحظه اگه ممکنه! بلند شدم. زهرا هم پشت سرم آمد. سرش را پایین انداخت و گفت : قرار شد خواهرا جاشونو با برادرا عوض کنن. زنگ زدیم امداد خودرو الان میرسن ولی گفتیم خواهرا رو با اتوبوس سالم تا یه جایی برسونیم که شب تو بیابون نمونن. تا یه جایی میرسوننتون که این اتوبوس تعمیر بشه. - یعنی الان پیاده شون کنم؟ - بله اگه ممکنه. چون برادرا پیاده شدن منتظرن 🌸ادامه_دارد🌸
# نظم # قرار_عاشقی برنامه_امروز_من طبق معمول همه چی سر جاشه و خدا رو شکر که با نظم پیش میره
# نظم # قرار_عاشقی جواب سوال چله قرارعاشقی
. طولانیه ولی فکر میکنم خوندش خالی از لطف نباشه😉🌹 سلااااام😍ظهرهمگی بخیر و خوشی باشه ان شاالله 🌷 من تازه عروسی هستم که شروع زندگی مشترکم با شروع ترم جدید دانشگاه همراه شد که از اتفاق سنگین ترین ترم رو از نظر حجم درس ها و سختی اونهابود🤦من دوران مجردی کار های خونه رو انجام میدادم اما خب توی خونه ی خودت مسئولیت هامتفاوته و نحوه ی هماهنگ کردنشون باهم و همینطور با درس ها و کلاسا فرق می‌کنه..و من چون برنامه ی سنگینی داشتم و استرس زیادی گرفته بودم،بعد از مدتی بهم ریختگی و عدم موفقیت توی هماهنگ کردن کارها باهم،وقتی به اواسط ترم رسیدم،راه دیگه ای رو برای ازبین بردن استرس انتخاب کردم و اون(بیخیالی)بود😔 کلا درس خوندن رو بیخیال شدم،توی انجام کارهای خونه بی انگیزه بودم،شب ها تا دیروقت فیلم می‌دیدم و روزها هم توشبکه های اجتماعی می‌چرخیدم در حدی که گاهی حالت تهوع میگرفتم،اما خب میخواستم از هر راهی فراموش کنم حجم کارهای انجام نشده ام رو😔 بدخلق و عصبی شده بودم و در برخورد با همسرم اصلا ملاحظه نمیکردم،حتی غذا هم یه روز درمیون درست میکردم و فقط ظاهر خونه رو مرتب نگه میداشتم...در این بین شروع کردم به خوندن مباحث نظم و هدف و گوش دادن به صوت های قرارعاشقی و چون از اینکار کمی آرامش می‌گرفتم ادامه شون دادم...این شرایط ادامه داشت تا دو امتحان آخرم...اونجا بود که اون مطالب حساااابی تاثیرش رو گذاشته بود و من از درون تکون خوردم،همسرم یک هفته ی به ماموریت رفتن و من ازفرصت پیش اومده نهایت استفاده رو بردم و با خودم خلوت کردم،کلییی باخودم حرف زدم،خودمو دعواکردم،حتی گریه کردم،همه ی چیزهایی که تو اون 4ماه باعث حال خرابم شده بود رو نوشتم...خیلیییی احساس سبکی میکردم...حالا اون ورق هارو کنار گذاشتم و تو ورق دیگه ای شرایط،توانایی ها،استعدادها و نقاط قوتم رو یادداشت کردم...بعد باتوجه به اونها برای خودم اهداف خاصی رو تو همه ی زمینه های زندگیم مشخص کردم و انگیزه ام رو از انتخاب اونها و همچنین راه های مختلف رسیدن بهشون رو هم قید کردم....حالا من،یه ذهن باز و آزاد و یه چشم انداز کاملا روشنی از شرایط و آینده داشتم⁦☺️⁩😍🌾 اولین کاری که انجام دادم،برای دو امتحان باقی مونده برنامه ریزی کردم و الحمدلله موفق هم شدم⁦☺️⁩💃 . . الان تقریبا3هفته است که من به شکل مرتب برنامه هام رو می‌نویسم و تمام تلاشم رو میکنم تا اونها رو به نحو احسن اجرا کنم🍃 تو این مدت تمام زیر و بم خونه رو مرتب کردم،وعده های غذایی رو مشخص کردم و بر اساس اونها غذای گرم و مطبوع برای شوشوجان درست میکنم😉 اخلاق و رفتارم فوق العاده بهتر شده و این رو از رضایت درونی خودم و برق نگاه همسری متوجه میشم😍 با شروع ترم جدید دانشگاه هم به صورت روزخوانی درس میخونم تا درس ها برای آخر ترم تلنبار نشه⁦☺️⁩ و من همه ی این تغییر ها رو مدیون کانال خوبتون مطالب آموزنده اش هستم🌸🌻
# نظم قرار_عاشقی سلام منم سعی کردم کلی تغییر کنم😍 من با توجه به مشکلاتی که تو دوره نامزدی و دوری همسرم و خانوادش که از شهر دیگه هستن و بیماری مادرم و مشکلات مالی همسرم و دیرشدن زمان عروسی دارم دیگه مثل قبل عصبی و افسرده نمیشم توکل کردم به خدا و سعی کردم با مدیریت همه این مشکلاتو کنترل کنم کارهامو طوری برنامه ریزی کردم که حتما ساعت 3 ظهر که همسرم تماس تصویری میگیرن کاری نداشته باشم و مرتب باشم و منتظر تماسشون 👍 برای مادرم غذای رژیمی میزارم و غذای بقیه اعضای خانواده رو هم به موقع درست میکنم. سعی میکنم هم روحیه خودمو حفظ کنم و هم مراقب روحیه ضعیف شده مادرم بخاطر بیماری طولانیش باشم دیگه بخاطر طولانی شدن دوره نامزدی و کاسبی کساد شده نامزدم بهش غر نمیزنم سعی میکنم هر روز یس و واقعه بخونم از دیروز هم با نامزدم قرار چله استغفار و ... داریم نماز شبهام هم که خیلی وقت بود ترک شده بود ان شاءالله از امشب شروع میشه ☺️ ببخشید طولانی شد دوستان به دعاتون خیلی احتیاج دارم 😘
# نظم # قرار_عاشقی من از وقتی که با این کانال آشنا شدم رفتارم خیلی انعطاف پذیرشده دیگه هرچیزی عصبانیم نمیکنه سعی میکنم خیلی عاقلانه به مسائل نگاه کنم وتحلیل کنم خیلی هم عاشقانه همسرم ودخترم رودوست دارم مثلا همسری که از سرکارمیاد با هم روبوسی کرده و سریع نهار میخوریم چون میدونم خیلی گرسنه اس.سوره مبارک یس رو به آب میخونم وباهاش شربت درست میکنم .ازوقتی اینکاررو میکنم خیلی موثردر آرامش بوده.هرروز زیارت عاشورا ویک حزب قرآن میخونم.و نماز غفیله هم توفیق بشه میخونم.البته الان سه چهارسال هست که روی خودم خییییلی کار میکنم تا به حضرت زهرا نزدیک بشم ورفتارم رو درست کنم.ببخشیدطولانی شد
صبح بخیرهاےتو پیام عاشقانه اے است ڪه عشق را پیوند میزند به لبهاے من ❤️صبح بخیر عشقم❤️ ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا