joze24.mp3
3.94M
#فایل صوتی🎧
#جز_بیست_وچهارم📜
به روش #تحدیر (تندخوانی)✨
#استادمعتزآقایی
#ختمقرآن
باهدف انس باقران درماه #بندگی🌷
24(2).mp3
3.51M
💫☀️یک مسأله شرعی به همراه
شرح دعای #روز_بیست_وچهارم ماه مبارک رمضان
حضرت آیت الله #مجتهدی(ره)☀️💫
🔴 #پیشنهادوییییییژه😍
☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #ترجمه دعای
#روز_بیست_وچهارم ماه مبارک رمضان
✅ویدیو دانلود شود🌹
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️
قرار عاشقي❤️ روز بيست و چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم 💫
دوستان و همراهان گرامی سلام
🔴 قرار عاشقی ها صبح بخیر.
🔴انشاءالله که برنامه ها طبق روال پیش میره دیگه؟
انشاءالله
حالا به صوت مشاور عزیز مون سرکار خانوم مظاهری گوش میکنیم
⬇️⬇️⬇️⬇️
4_164841398871263852.ogg
1.28M
صوت جلسه بیست چهارم
خانم مظاهری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️
روز بیست و چهارم
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️
یادت هست اون روزهای اول قرار بود یه پیام محبت امیز به مادر شوهر یا خواهر شوهرت بدی؟؟
چیکار کردی ؟
انجام دادی؟
با خودت صادق باش!!!
بعضی ها گفتن خیییییلی سخته ادم مثلا به خواهر شوهرش پیام بده بگه دوستت دارم!!!!؟
یا اینکه متلک بشنوه و حرفی نزنه!!!!
درسته
سخته
اما میشه!
قراره تغییر کنیم دیگه!
میخوایم دوباره از نو با محبت روابط رو پایه ریزی کنیم.
به عهدت وفا کن!!
امروز مال خودت باش و ذهنت رو خونه تکونی کن
چجوری؟
اگه تو ذهنت بدیها و حرفها و بی محبتی ها رو داعم مرور کنی نمیتونی محبت خالصانه داشته باشی.
پس امروز تمام تلاشت رو بکن تا ذهنت رو پاک کنی.
فراموش کن هر چی که تا حالا دیدی و شنیدی رو!!!
حداقل تو این 40 روز فراموش کن تا نتیجه این قرار باعث بشه برای همیشه فراموش کنی
انشاءالله
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️
روز بیست چهارم
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰
بعضی ها به من میگن تو چی کار میکنی که میتونی به همه کارهات به موقع رسیدگی کنی و وقت کم نمیاری
🔴سعی میکنم راز های موفقیتم رو کم کم به تو دوست عزیزم بگم
🔴اولین راز اینه
🌹اگه میخوایی موفق باشی هیچ وقت هیچ کاری رو به فردا واگذار نکن!!!
🔴 به هیچ قیمتی نزار کاری که باید امروز انجام میدادی بمونه!شده از زمان خواب یا تفریحت بگذر اما از برنامه زندگیت عقب نمون
تو روزهای دیگه بازم برات میگم
....................
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰
روز بیست و چهارم
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰❤️
دو تا لیست داشتیم از اول قرار عاشقی
1لیست کارهای بد و خودت
2لیست علاقه مندی های همسرت
🌹امروز یه نگاهی به اون دوتا لیست داشته باش
🌹دقت کن ببین به چندمورد هنوز رسیدگی نکردی؟!
❤️➰❤️➰❤️➰❤️➰
#خانواده_شاد_در_میهمانی_خدا
#خانم_محمدی
#قسمت29
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
مهارت که پیدا کنی شما دو بخش رو داری تقویت میکنی
یا ایها الذین آمنو ⬅️ همون ایمان هست
عملوا الصالحات ⬅️ همون رفتار و اخلاق هست
همه اینها میشه طاعت خدا🕋
در راس طاعت خدا ⬅️ #صبر و #رضا هست
صبر⬅️ در بلا، معصیت، مصیبت، طاعت
رضا ⬅️ در قضای الهی
برای اینکه صبر داشته باشی و راضی به رضای خدا باشی باید رابطه حبّی و دوست داشتن با خدا داشته باشی.
🌸😍قلب مومن به محبت الهی و ایمان، مومن است و دیگران رو هم به اعتبار محبت الهی باید دوست داشته باشی. شوهرت، بچه، پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست، همسایه، فاميل همه را با محبت از نوع زاویه دید مومن و محبت خدا دوست داشته باش.
توی ماه رمضان این قلب آماده تر ميشه برای محبت. ❤️💠❤️
#مراقب_دوست_داشتن ها باشی و بخواهی همیشگی باشه ⬅️ میشه #انس. حالا اگر بتونی با خدا انس بگیری با شوهرت هم که برای خدا دوستش داری انس میگیری ♦️😇♦️ دیگه زیر ذره بین نمیذاری ملت رو ببینی کجا میتونی حالش رو بگیری بلکه همش سعی می کنی ⬅️ محبت کنی تا به انس برسی.❤️🌿
اگر میخواهی مومن بشی بدون که مومن اهل #الفت هست.
ما حدیث داریم ⬅️ خیری نیست در کسی که نه میشود با او الفت گرفت نه خودش با کسی الفت میگیرد.📛
ارتباط با دیگران، شوق عبادت میاره این میشه صله رحم. کسی که از جمع مومنين خودش رو جدا کنه، عبادتش کمکش نمیکنه.
محبتی که خدا از مومنین توی دل ما گذاشته محبت خودش هست و ما حواسمون نیست⭕️😎
معمولا ما فقدان محبت و عشق داریم و باید بگردیم کم کم پیدا کنیم.🤔💚 این زمینه اش توی ماه رمضان فراهم تر هست.✅
#راه_حل👇👇
باید یک چیز #مشترک را #دوست داشته باشیم و #سرهمون #همدیگر رو #دوست داشته باشیم. مثلا شهدا، رهبر، امام حسین علیه السلام
بنده با همسرم سر انقلاب، هیئت، رهبر و شهدا نقطه دوست داشتنی مشترک عمیق داشتیم و وقتی پای این موارد بود در حد زیاد به هم نزدیک ميشديم✅🌿✅ این نقاط مشترک رو تا آخر نگه داشتیم. البته توی کار هنری و موارد دیگه هم کم کم همدیگر رو کشف کردیم..
@jalasaaat.
ارسال مطلب ✅
کپی ⛔
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣5⃣
#فصل_هشتم
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم.
ادامه دارد...✒️
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc