eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و پنجم: کارنامه ات را بیاور 🍃تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو داده بودن ... با یه نامه برای پدرها ... 🍃بچه یه مارکسیست ... زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره ... - مگه شما مدام شعر نمی خونید ... شهیدان زنده اند الله اکبر ... خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه ... 🍃اون شب ... زینب نهارنخورده ... شام هم نخورد و خوابید ... 🍃تا صبح خوابم نبرد ... همه اش به اون فکر می کردم ... خدایا... حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ ... هر چند توی این یه سال ... مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست ... 🍃کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد ... 🍃با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت ... نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز ... خیلی خوشحال بود ... مات و مبهوت شده بودم ... نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش ... 🍃دیگه دلم طاقت نیاورد ... سر سفره آخر به روش آوردم ... اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست ... - دیشب بابا اومد توی خوابم ... کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد ... بعد هم بهم گفت ... زینب بابا ... کارنامه ات رو امضا کنم؟ ... یا برای کارنامه عملت از حضرت زهرا امضا بگیرم؟ ... منم با خودم فکر کردم دیدم ... این یکی رو که خودم بیست شده بودم ... منم اون رو انتخاب کردم ... بابا هم سرم رو بوسید و رفت ... 🍃مثل ماست وا رفته بودم ... لقمه غذا توی دهنم ... اشک توی چشمم ... حتی نمی تونستم پلک بزنم ... 🍃بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم ... قلم توی دستم می لرزید ... توان نگهداشتنش رو هم نداشتم ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
سلااااام سلام مهربونا... خوبید؟؟ خوشید؟؟؟ وقتتون بخیر تپنده ی خونه ها😍 ان شالله فردا دور دوم رو شروع میکنیم همه باهم💪 امااااا اینبار کمی متفاوت تر😊 گفته بودم که مسابقه داریم؟؟😉 مسابقه امون خانم اجازه⁉️ یعنی چجووووووری🙄 الان میگم🔰 اگه یادتون باشه ۲۸روز یه تمرین ثابت رو تو دوره قبل انجام دادیم که از مهمترین ارکان و تمرین های این دوره بود... 🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆 حالا برای این دوره از روز اول تاروز ۲۸ هرکس که تمام این۲۸روز بدون حتی یک روز کم و کاست.... تمرین ۱۰ شکرگزاری رو بنویسه... وبرای من ارسال کنه✅ ودرطول دوره ❌حداقل۳ مرتبه نظرخودش دررابطه با و دوره و حس و حال های جدیدی که بوجود اومده برای ارسال کنه✅ درپایان دوره ازبین کسانی که این تمرین رو کامل انجام دادن.... قرعه کشی خواهیم داشت وبه 🎁🎁🎁 🎁🎁🎁 تافرداشب که تمرین ها ومسابقه شروع بشه.... 🔻🔻🔻 پیام زیر رو برای دوستانتون وهرکسی که فکرمیکنید به این دوره نیاز داره..... ارسال کنید دعوتش کنید تاجانمونه از .... اونایی که به قطار اول نرسیدید وکلییییی حسرت خوردید و درحواست تکرار دوره رو دادید😢 ♻️عجله کنیییید که قطار دوم داره مسافرگیری میکنه😊😍 ❣ @hamsar_ane
دور ♻️ 💯💯💯کااااااملا 😊 تازه اگه درست انجام بدی جایزه هم میدن😜 هرکسی که میخواد👇 ⚡️ خوبی داشته باشه.... 🎁 خوبی داشته باشه.... ⚡️به همه و برسه 🎁 باشه و درآرامش ⚡️ شیرین و جذابی داشته باشه با🔰 ❤️ 👨‍👩‍👦‍👦 👴 👵 👫 و تمااااا دوستان و حتی این دنیا و کائنات ... ♻️بیاد تو کانالمون🔰 یه بگه و ان شالله با ما همراه بشه که از فردا شروع میکنیم باتوکل به خدا ⚜با آرزوی موفقیت همه ی شما که و هستید 💞 🎁🎁🎁🎁🎁🎁 راااااااستی در راستای همین دوره ی یه مسابقه باحال داریم که میتونید توضیحاتش روتوکانال ببینید http://eitaa.com/joinchat/1596194834C9a48c543fe 🎁🎁🎁🎁🎁🎁 ❤️منتظرتون هستیم ✏️📖 🔍📆
همسران موفقِ فاطمی❤💍
دور #آرامش_آفرینِ ♻️#معجزه_شکرگزاری 💯💯💯کااااااملا #رایگان😊 تازه اگه درست انجام بدی جایزه هم میدن😜
❤️❤️❤️مهربونا.... ارسال کنید به هرکسی که فکرمیکنید زندگیش به این از طرف احتیاح داره..... بیاد لذت ببره😊❤️❤️❤️ ✅حتما این لطف رو درحق عزیزانتون بکنید🙏 ♻️قلبتون رو مثل دریا وسیع کنید و بخشنده باشید.... مهربان باشید....😊 ♻️تا لایق بخشش و مهربانی خداوند بشید و بمونید ان شالله👌 شبتون بهشت و پراز نگاه خدا😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃 سـلامم 😊✋ 🌼🍃را در یکی از زیباترین 🌼🍃روزهـای "خـدا" پذیرا باش 🌸🍃یڪ دل خــوش 🌸🍃یڪ لب خنــدان 🌸🍃یڪ روز پر از برڪت 🌸🍃دعـای امروز من برای شمـاست ☕ 🌸 😊 آدینه تون بخیر و شادی در کنار خانواده 🌸 ‎‌‌❣ @hamsar_ane
دفترچه های درمانی که اعتبار ندارن رو دور نندازید و واس خودتون نسخه بپیچید مثلا☺️🙈 دکترم تجویزکرده صبح وظهروعصروشام💋 چهاربوسه ازلبت گیرم سریعا والسلام🙊 آنفولانزای لبانم در تب این نسخه سوخت❣ لطف کن دارو بیاور !لطف عالی مستدام ❣ @hamsar_ane
😌به تعداد موهای سرم از بچگی این بیت رو شنیده بودم که ... ⛔️اما هیچ وقت معنی درست این جمله رو درک نکرده بودم.... تا تو این گیر ودار زندگی... درست وقتی یکسال از از 😍❣ می‌گذشت.... وسط کلی اتفاق های جدید... شرایط جدید و شیرینی های زندگی و در کنارش سختی ها و تفاوت هایی که هر زوجی روی زمین دارن و ماهم یکی ازونها بودیم👍 ✅و همممممممواره هردو در تلاش بودیم برای روز به روز رشد 💪و بهترشدن زندگیمون 👌چه زندگی شخصی چه مشترک..... همسرم یه پنج شنبه عصر بعداز کلاس هاشون با یه کتاب برگشتن به خونه و اون کتاب چیزی نبود جــــــــــــــــز👇 😍 این کتاب برای من شد یه تونل پر از نووووووووور ☀️و امید....🌈 یه مسیر جدید...🎢 یه شروع دوباره...🏃‍♀ یه حال و هوای باحال و پر انرڗی... پراز یاد خدا..... پراز محبت...رابطه شیرین تر و نگاه قشنگ تر به همسر....خانواده...دوستان واطرافیان و.....🌹 ⭐️من الان دوباره تو نقطه ای هستم که نیاز به یه تونل پر از نور و امید دارم... ☄ یک چیز گذرا و یکبارمصرف نیست.....☄ باید تو تک تک هات جاری باشه تا از دست نره.... رهاش کنی رهات کرده....😐 🖐کی حاضره به من بده تا یه بزررررررگ تشکیل بدیم و سرمون رو به سمت آسمون ببریم 🌦 و معجزه هامون رو بریزیم وسط این حلقه بزرگ ⭕️هرچی حلقه بزرگتر معجزات بیشتر و انرژی مثبت وتاثیرش♻️ بیشتر ان شالله....💯 ❇️لطفا اگر کسی رو میشناسید که به این احتیاج داره لطفا بهش خبربدید و ازش دعوت کنید که جانمونه... ❣ @hamsar_ane
tahkimkhanevade-06.mp3
26M
#فایل_صوتی🎙 خانم دکتر #همیز🌹 موضوع : #تحیکم_خانواده👨👩👧👦 #جلسه_ششم☘ ❣ @hamsar_ane❣
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت چهل و ششم: گمانی فوق هر گمان 🍃اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم ... 🍃وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغ زینب ... اما ازش خبری نشد... 🍃دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... 🍃توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 🍃هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 🍃اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلا باورم نمی شد ... 🍃گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ... زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ... 🍃سال 75، 76 ... تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود ... همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد ... 🍃مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت ... اما خواست خدا ... در مسیر دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane