جلسات سرکار خانم #محمدی
#نظموهدف۱_جلسه۲_قسمت۲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔴 آقایون وقتی بهشون بگید فلان چیز همونجاست، صاف میرن جلوش،اگر ما اون پشت ها قایم کنیم,هی باید بگردن و نمیتونن پیدا کنن
✅ یا نظم #یخچال قرار شد طوری باشه که اگه مهمون غریبه از در اومد بره درش رو باز کنه بتونه به راحتی چیزهای خوشمزه ای که توش هست رو برداره و بخوره🍑🍒
فریزرمون چی،همینطور. يه مطلب در مورد فریزر بگم:
⭐️ #فریزر رو سعی نکنید انقدر پر کنید که تا سال آینده گوشت داشته باشیدلوبیا سبز ،از این فصل تا اون فصل هست❌❌
ما تا سال آینده،تا ماه رمضان سال دیگه لوبیا سبز تو فریزرمون داریم،خب چه کاریه،مواد غذایی مونده بخوریم.
🔴 حالا بعضی خانمها فکر میکنن خیلی کار خوبیه،بادمجان سرخ میکنه🍆
کدو سرخ میکنن. مرغ نیم پز میکنه میذاره🍗
آشپزی شما اسلامی نیست❌
هر چند با نیت نذری درست کرده باشید چون بعضی کارها ضرر داره و مواد را از سلامت خارج میکنه.
✅ هر چیزی فریز می کنید روش #تاریخ بزنید. بیشتر از سه ماه پیش بینی نکنید⛔️
⭐️ توی آشپزی اسلامی علاوه بر وضو و بسم الله گفتن و اذکار شما این کارها رو با #عشق انجام میدید و محبت تو خونه وارد میشه،وقتی کارگر این کار رو میکنه نیتش پول هست.
⭐️ کار شما #نشاط و محبت رو وارد خونه میکنه ☺️😄
اما یه کارگر نیتش پوله .
🌸نیت شما خداست . ایجاد آرامش در خانواده ست.
🔴 یکی از وظایف خانمها در خانواده ، ایجاد #آرامش است.
نشستی توی خونه میگی: کی میاد بمن آرامش بده❓
🔴 امروز که اینقدر همه سرشون شلوغه، کسی وقت نداره از بیرون بیاد به ما آرامش بده، پس باید خودمون این کارو بکنیم ،خودمون به خودمون نشاط و آرامش بدیم😄
✅ من کار انجام میدم با نشاط انجام بدم. بدو بدو کارهای منزل انجام بدید، صلوات بفرستید.
⭐️ یکی از کارهایی که به ما کمک می کنه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله عليها هست.
⭐️کاراتو می کنی تسبیحات بگو ،صدای حدیث کسا رو در منزل بذار پخش بشه،
کمک میکنه غم و اندوه بر طرف بشه👌
🔰 یکی از تمرین های روزانه کلاس ما اینه که :👇👇
روزی#پنج_ثانیه_جلوی_آینه_بخندیم😄
🔴 ما مردم رو که در کوچه و بازار
می بینیم می خندیم 😃
اما شوهر یا بچمونو که می بینیم
می گیم : کجا بودی❓😡
الان مدرسه بودی تکلیفت رو انجام ندادی❓
این لبخند رو از خودت و خانوادت دریغ می کنی ولی غریبه ها کاملا بهره میبرن❌❌
🔹مردم میگن چه آدم خوب و خوش اخلاقیه❗️
چرا همدیگه رو می بینیم نمی گیم
بسم الله الرحمن الرحیم❓
اما میگیم : سلام❓
🔴 حسن کسائی نت موسیقی ساخته
بر وزن و آهنگ سلام علیکم ،مردم در کوچه بازار : سلام علیکم ، سلام علیکم .
🌟سلام آرامش میده.
✅ شما در نحوه ی #سلام_دادنتون_تنوع بدید:
سلاااام ،
سسسلام علیکم.
🔹همونطور که درآشپزی تنوع میدید و کوکو ،آش، قرمه سبزی درست می کنید در سلام دادن هم تنوع داشته باشید.
اگه تنوع ندید همسرتون پیش خودش میگه الان من میدونم چجوری سلام میده دیگه😏
پس هیچ نشاطی براش نداره😔
✅ پس در سلام دادنتون تنوع بدید. 'پیامک بزنید 'تلگرام بزنید.
گزارشش را برامون بگید🔰🔰
🔴 صبح همسرتون رو بدرقه کردید تا از منزل رفتن سرکار ،بعد از رفتن ایشون
بلا فاصله می پرید زیر پتو و می خوابید😴
ایشون پیش خودش فکر میکنه خب الان همسرم چکارمی کنه❓
شما نیم ساعت بعدش پیامک بدید سلام عزیزم رسیدی😍❓ترافیک نبود❓
هوا چه جوریه❓
تا بدونه تو هم مثل او بیداری،
این خودش چیه❓سیاست زنونه ست👌👌
این خودش آرامش دهنده ست👌👌
🔹اینکه شما گفتید من امروز باهاش قهرم و بیاد خونه سلام نمیدم ، در آخر الزمان شیطان 😈 تمام تلاششو می کنه بخصوص در روزهای جمعه که نظام زوجیت رو از بین ببره😱
🔹به خانمه میگم غذا چی درست کردی❓ میگه چیزی درست کردم که دوست نداشته باشه آخه باهاش قهرم❗️
@jalasaaat
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
💜🌸💜🌸💜
🌸💜🌸💜
💜🌸💜
🌸💜
💜
عزیزززززای دلم😍😍
#چله_قرار_عاشقی مون
رو شروع میکنیم.
لطفا فعال باشید و با گزارشاتتون بهمون انگیزه بدین.
👇👇
همراه هستیم با
سرکار #خانم_مظاهری 🌹
❤ #روز_اول_قرار_عاشقی
دوستان و همراهان گرامی سلام
خوبین؟
ممنون که با ما همراه هستید
همت کن بانو
محکم باش
تو میتونی انجام بدی.
اولین قدم تو قرار عاشقی اینه که خودت رو بسازی
از نظر روحی ومعنوی
🔴امروز از خودت شروع کن
ذهنت رو از افکار گذشته پاک کن
شروع میکنیم از امروز تا 40 روز محبت بی انتظار رو
برای شخص مورد نظرتون
همسر، پدر، مادر، فرزند، مادر شوهر
یا هر کس دیگه.... که بیشتر باهاش مشکل دارین.
بعضی ها گفتن ما با هیچ کس مشکل نداریم. چه کنیم؟
خدا رو شکر. باز هم محبت کن به یه نفر و نتیجش رو ببین
روز اول
امروز کمتر حرف میزنیم و بیشتر فکر میکنیم
یادت هست اخرین دفعه کی بهش گفتی دوستت دارم؟؟؟
گوشی تو بردار
یه پیامک بنویس
یه جمله کوتاه و پر معنی
❤دوستت دارم ❤
شاید برات سخت باشه ولی قرار گذاشتیم با هم.
پس انجام بده
چند تا جمله زیبا واست میزارم واسه همسرت ارسال کن
🌹سلام،روزم رو با عشق تو سپری میکنم. منتظرتم
🌹سلام، خوبی اسمون من، خواستم بگم یادت نره چقدر دوست دارم
🌹سلام، بی تو نفس کشیدنم برام سخته،منتظرتم تا تو چشمات غرق بشم
یکی از جمله های بالا رو انتخاب کن و پیامک کن
اگه جواب نگرفتی ناراحت نباش
قرار شد بی انتظار باشه...........
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
4_164841398871263443.ogg
2.15M
روز اول #قرار_عاشقی
سرکار #خانم_مظاهری خانم🌹
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
4_164841398871263358.ogg
708K
❤️هرخانمی که دوستش دارید
رو باخبر کنید
که بیان اینجا شروع کنیم
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
❌کسی عقب نمونه هااااا
مـــــــــا رفــــــتــــــــیـــــــــــــم💪💪
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
4_164841398871263243.ogg
1.6M
دوستان #فرصت رو از دست ندین.
#صوتهارو خوب گوش بدین و از امروز شروع کنین.
خیلیا با این #چله تغییر کردن و زندگیهایی بوده که تا
مرز طلاق رفته بود ولی با
همین توصیها و صبوری ها برگشتن به زندگی و الان زندگی خوبی دارن.
بازم میگم فرصت رو از دست ندین😊
❣ @hamsar_ane❣
🌀ارسالی اعضای عزیزمون
از فرزندانشون و
#سلیمانی_های_آینده👏👏
✅علی سندگل 6 سالہ از تھران
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی❤️
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_۶۳
واسه دیدنش روز شماری میکردم ...
هر روز که میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم برای دیدن علی عزیزم
هم برای عروسیمون
احساس میکردم هیچ کسی تو دنیا عاشق تر از من و علی نیست اصلا عشق
ما زمینی نبود.
_ به قول علی خدا عشق ما رو از قبل تو آسمونا نوشته بود. همیشه
میگفت:اسماء ما اون دنیا هم با همیم من بهت قول میدم.
همیشه وقتی باهاش شوخی میکردم و میگفتم: آها یعنی تو از حوری های
بهشتی میگذری بخاطر من
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد
_ اخم کردناشم دوست داشتم
وای که چقدر دلتنگش بودم
با خودم میگفتم: ایندفعه که بیاد دیگه نمیزارم بره
من دیگه طاقت دوریشو ندارم
چند وقتی که نبود، خیلی کسل و یی حوصله شده بودم دست و دلم به غذا
نمیرفت کلی هم از درسام عقب افتاده بودم
_ حالا که داشت میومد سرحال تر شده بودم میدونستم که اگه بیاد و
بفهمه از درسام عقب افتادم ناراحت میشه.
شروع کردم به درس خوندن و به خورد و خوراکم هم خیلی اهمیت
میدادم.
تو این مدت چند بار زنگ زد.
یک هفته به اومدنش مونده بود. قسمم داده بود که به هیچ وجه اخبار نگاه
نکنم و شایعاتی رو که میگن هم باور نکنم.
_ از دانشگاه برگشتم خونه
بدون اینکه لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا
چادرمو در آوردم و به لبه ی مبل آویزو کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
بی توجه به اخبار سرم رو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم. خستگی رو
تو تمام تنم احساس میکردم...
_ با شنیدن صدای مجری اخبار چشمامو باز کردم: تکفیری های داعش در
مرز حلب
یاد حرف علی افتادم و سعی کردم خودمو با چیز دیگه ای سر گرم کنم
اما نمیشد که نمیشد. قلبم به تپش افتاده بود این اخبار لعنتی هم قصد
تموم شدن نداشت یه سری کلمات مثل محاصره و نیروهای تکفیری
شنیدم اما درست متوجه نشدم.
_ چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
به علی قول داده بودم تا قبل از اینکه بیاد تصویر همون روزی که داشت
میرفت،
با همون لباس های نظامیش رو بکشم
این یه هفته رو میتونستم با این کار خودمو مشغول کنم.
هر روز علاوه بر بقیه کارهام با ذوق وشوق تصویر علی رو هم میکشیدم.
_ یک روز به اومدنش مونده بود. اخرین باری که زنگ زد ۶ روز پیش بود.
تاحالا سابقه نداشت این همه مدت ازش بی خبر بمونم.
نگران شده بودم اما سعی میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید.
دوست داشتم حالا که داره میاد با یه لباس جدید به استقبالش برم.
_ خریدام رو کردم و یه دسته ی بزرگ گل یاس خریدم.
وقتی رسیدم خونه هوا تقریبا تاریک شده بود
گل هارو گذاشتم داخل گلدون روی میزم.
فضای اتاق رو بوی گل یاس برداشته بود. پنجره ی اتاقو باز کردم نسیم
خنکی وارد اتاق شد و عطر گلهارو ییشتر تو فضا پخش کرد.
یاد حرف علی موقع رفتن افتادم.
گل یاس داخل کاسه ی آب رو بو کرد و گفت: اسماء بوی تورو میده.
لبخند عمیقی روی لبام نشست
_ ساعت ۱۰ بود و دیدار آخر من ماه و آخرین شب نبود علی
روبروی پنجره نشستم. هوا ابری بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو
بیینم.
باخودم گفتم: عییی نداره فردا که اومد بهش میگم.
بارون نم نم شروع کرد به باریدن. نفس عمیقی کشیدم بوی خاک هایی که
بارون خیسشون کرده بود استشمام کردم .
پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم.
تو این یک هفته هر شب خوابهای آشفته میدیدم. نفس راحتی کشیدمو با
خودم گفتم امشب دیگه راحت میخوابم.
تو فکر فردا و اومدن علی، و اینکه وقتی دیدمش میخوام چیکار کنم، چی
بگم بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد.
_ نزدیک اذان صبح با صدای جیغ بلندی از خواب ییدار شدم. تمام تنم
عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریه کردم.
نمیدونستم چه خوابی دیدم ولی دائم اسم علی رو صدا میکردم. مامان و بابا
با سرعت اومدن تو اتاق.
_ مامان تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم. فقط اسم علی رو
میبردم
بابا یه لیوان آب آورد و میپاشید رو صورتم ...
نویسنده:سرکار خانم علی آبادی
┄┅🌵••══••❣┅┄
•• @tame_sib ••
┄┅❣••══••🌵┅┄
✅تصاویر ارسالی از اعضای عزیزمون
آماده سازی و
حال وهوای منزل هاشون😍👌
در ایام #فاطمیه وشهادت #حاج_قاسم_سلیمانی ❤️😔
#انتقام_سخت
🔴 #قطع_سخنان_همسر_ممنوع
💠 یکی از مهارتهای زیبا در همسرداری که مصداق درک همسر و #محبّت به او محسوب میشود این است که در میان کلمات و صحبتهای همسرمان چیزی نگوییم و بگذاریم سخنش تمام شود.
💠 با اینکار به او نشان دهید که از صحبت کردن همسرتان رنج نمیبرید و شخص عجول و زود قضاوتکن نیستید که البته این صفت باعث #محبوبیت شما نیز میگردد.
💠 این نکته را حتماً به بچهها متذکّر شوید که هنگام صحبت پدر یا مادر وسط صحبت نپرید و #احترام بگذارید.
💠 از برکات بزرگ این کار این است که با تفکّر و منطق، تصمیمگیری خواهید کرد چرا که گاهی عجله در پاسخ دادن باعث #فتنه خواهد شد.
السلام علیک یااباعبدالله الحسین،(ع):
سلام ازاین همه زحمت تشکرفراوان رودارم،،انشاالله که آخرعاقبت بخیربشین🙌من تاشوهرم باهاش بحث میکردم،قهرمیکردم،،هرکاری هرچی که شماتوکانالتون میزارین همه روانجام میدم،،ولی این یه کارم خیلی خیلی بدبود،ازاون روزی که بااین کانال آشناشدم خیلی بهترشدم،،،باخودم فکرکردم که سربازامام زمان نبایدبحث که داریم قهرکنم
خلاصه خیلی ممنون🌹🌹🌹
زن ها کجای #انتقام هستند؟
مردم دارند به رهبری پیام میدهند و تقاضا میکنند که «هر طور شده انتقام خون حاج قاسم را بگیرید». خب قوم موسی هم که گفتند تو و خدایت بروید مبارزه کنید ما اینجا نشسته ایم!
مردم! انتقام را فقط در موشک های #سپاه و ارتش جستجو نکنید. یادتان باشد آمریکایی که حاج قاسم را ناجوانمردانه شهید کرد، همان آمریکایی است که میخواهد حجاب را از سر دختران این کشور بردارد.
آمریکایی که در حق سردار اسلام جنایت کرد، همان است که میخواهد واژه مادر در این سرزمین دیگر #مقدس نباشد.
ایها الناس! این آمریکای خبیث و این شیطان اکبری که دستش به خون مالک اشتر انقلاب آلوده شد همان آمریکایی است که میلیاردها دلار برای ترویج فساد و فحشا در کشورهای اسلامی هزینه میکند.
مردم! آمریکا اگر حاج قاسم را ترور کرد، خیلی سال است که تلاش میکند که #نمیتوانیم را در جان من و توی ایرانی مسلمان فرو کند..
باید باور کنید این آمریکا فقط دشمنِ حاج قاسم نیست.. این آمریکا دشمن خانواده های ماست.دشمن عزت ماست.. دشمن ایمان ماست.دشمن دین ماست
چشمتان فقط به موشک های سپاه و ارتش نباشد.اصلا برای #انتقام منتظر مردها هم نباشید.مگر برای #انقلاب معطل مردها ماندیم؟
امروز روزِ #انتقام_فرهنگی است. از قاتلی که دستش به خون خانه و خانواده و ذهن و ایمان مردم ما آلوده است. و نبض این مبارزه فرهنگی دست زنهاست.
بسم الله.. اگر چادر به سر داریم مدیون خون حاج قاسم هاییم. ادای دین به شهید، ادامه راه اوست. یعنی مبارزه.. یعنی انتقام
همین امروز، همین الان، برای زندگی ات تصمیم بگیر و قیام کن برای ساختن جامعه ای عاری از فرهنگ غربی
هدایت شده از همسران موفقِ فاطمی❤💍
4_164841398871263463.ogg
1.6M
💜🌸💜🌸💜
🌸💜🌸💜
💜🌸💜
🌸💜
💜
❤❤ روزدوم چله #قرار_عاشقی
دیروز چی کار کردی؟
یاسین تو خوندی؟
پیامک زدی به همسرت؟
نمیخواد به کسی جواب پس بدی
به خودت جواب بده عزیز دلم.
اینو بدون که این کارها قبل از هرچیز خودت رو به ارامش میرسونه.
حالا خوب گوش کن
⬇⬇⬇
🌹یکی از این جمله ها رو روی اینه اتاق خوابت بنویس
🌹 عشق زندگی من، مرد من ، خدا قوت .
🌹همه عشق و احساسم رو تو طبق اخلاص میزارم و بهت هدیه میکنم .دوستت دارم عزیزم ،خداقوت
🌹سایه سرم،مهربونم، اسمونم، خدا قوت، خسته نباشی
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜
🍃🌸•| @shahid_Ali_khalili_313
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_۶۴
یدفعه به خودم اومدم . مامان از نگرانی رو صورتش قطرات اشک بود و بابا
هم کلی عرق کرده بود.
_ مامان دستم رو گرفت: اسماء مادر باز هم خواب دیدی ؟؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم.
صدای اذان تو خونه پخش شد.
بلند شدم آبی به دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.
_ بارون نم نم دیشب، شدید شده بود و رعد و برق هم همراهش بود.
چادر نمازم رو سر کردم و نمازمو خوندم.
بعد از نماز مثل علی تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم.
بارون همینطور شدید ترمیشد وصدای رعد و برقم ییشتر...
دستمو بردم سمت گردنم و گردنبندی که علی برام گرفته بود گرفتم دستم
و نگاهش کردم.
یکدفعه بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن
گوشیم زنگ خورد....
_ گوشیم زنگ خورد اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم. یعنی کی
میتونست باشه این موقع صبح
حتما علی
گوشی رو سریع جواب دادم
الو سلام بفرمایید
سلام خوبی اسماء اردلانم
- إ سلام داداش ممنونم شما خوبید چرا صداتون گرفته
_ هیچی یکم سرما خوردم. زنگ زدم بگم من با
_ علی یکی دو ساعت دیگه پرواز داریم به سمت تهران
- إ شما هم میاید؟؟ الان کجایید
_ آره ایندفعه زودتر برمیگردم. الان دمشقیم
- علی خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟
_ علی نمیتونه حرف بزنه. فعلا من باید برم خدافظ
- مواظب خودتو باشید خدافظ
_ پوووفی کردم و گوشی رو انداختم رو تخت...
به انگشتر عقیقی که اردلان برامون از سوریه آورده بود نگاه کردم
خیلی دوسش داشتم چون علی خیلی دوسش داشت
ساعت ۶ بود. یک ساعتی خواییدم
وقتی بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس های جدیدی رو که دیشب
آماده کرده بودم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و روسریمو به سبک
لبنانی بستم.
_ یکمی از عطر علی رو زدم و حلقمو تو دستم چرخوندم و از انگشتم در
آوردم.
پشتش رو که اسم خودم و علی و تاریخ عقدمو تو حرم رو نوشته بودیم نگاه
کردم.
لبخندی زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم.
تصویری رو که کشیده بودم رو لوله کرده بودم و با پاپیون بستمش.
_ اردلان دوباره زنگ زد و گفت که بریم خونه ی علی اینا میان اونجا ...
گل های یاسو از تو گلدون برداشتم
چادرم رو سر کردم و تو آینه نگاه کردم
_ الان علی منو میدید دستش رو میذاشت رو قلبش و میگفت: اسماء وای
قلبم
خندیدم و از اتاق خارج شدم
مامان و بابا یک گوشه نشسته بودن و با اخم به تلویزیون نگاه میکردن.
_ إ مامان شما آماده نیستین ؟الان اونا میرسن...
مامان که حرفی نزد
بابا برگشت سمتم. لبخند تلخی زدو گفت: تو برو دخترم ما هم میایم
تعجب کردم: چیزی شده بابا
دخترم یکم با مادرت بحثمون شده
باشه من رفتم پس شما هم زود ییاید. مامان جان حالا دامادت هیچی
پسرتم هستاااا
با سرعت پله ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم
_ با سرعت خیلی زیاد رانندگی میکردم که سریع برسم خونه ی علی
بعد از یک ربع رسیدم
ماشینو پارک کردم و دوییدم
در خونه باز بود
پس اومده بود. یه عالمه کفش جلوی در بود
زیر لب غر میزدم و وارد خونه شدم: اینا دیگه کی هستن؟ حتما دوستاشن.
دیگه اه دیر رسیدم. الان علی ناراحت میشه
_ وارد خونه شدم همه ی دوستای علی بودن با دیدن من همه سکوت
کردن
_ اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلی خسته بود.
دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونه چرخوندم. مامان بابا علی
داداش پس بقیه کوشن؟ علی کوش ؟؟؟
چیزی نگفت وبا دست به سمت بالا اشاره کرد
اتاقشه ؟؟
آره ....
بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما
اتاقشه ؟؟
آره ....
بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما
نویسنده:سرکار خانم علی آبادی
┄┅🌵••══••❣┅┄
•• @tame_sib ••
┄┅❣••══••🌵┅┄