eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.7هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ یه خاطره دادم که هر وقت یادش میفتم سررررخ میشم ... برای کار مهمی باید رضایت مدیریت ساختمان محل کارم رو میگرفتم ... از استرس اتفاقی که قرار بود بیفته خوابم نمیبرد و اومدم تو گوشی ... تو سایت نوشته بود "تجربه هاتون رو از قانون جذب بگید" دیدم که بچه ها پیشنهاد کردند برای فرشته آدم ها نامه بنویسیم و خواسته مون رو ازشون بخوایم !! منم خیلی شیـــــک نشستم برای اون آقا نامه نوشتم با این مضمون : " فرشته مهربانی و موافقت، آقای دکتر فلانی من از تو ممنونم که فردا با فلان درخواست من موافقت میکنی !! از شما ممنونم، شب بخیر ، مطمئنم فردا شب این موقع حالم خوبه و خوشحالم !! " برای اینکه کسی پیداش نکنه گذاشتم تو کیفم و با خودم بردمش همونجا !! نمیدوننم کی و چجوری اون یاددداشت از کیفم افتاده بود !! فرداش که رفتم نامه موافقتم رو بگیرم آقای مدیر نامه ی فرشته ایم رو بهم پس داد و گفت این روش جدید دعا نویسیه ؟؟؟ 😂😂😂😂😂😂😂 هنوزم روم نمیشه باهاش برخورد داشته باشم !!! ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
❤️🍃❤️ سلام عزیزم یه شب که تولد نامزدم بود من چون آرایشگرم سرم خیلی شلوغ بود و اون کارش از صب تا نیم شبه 👈 یه ایده به فکرم رسید 😃😜که شب تولدش سوپرایزش کنم😋 اون هم چه سوپرایزی شب زود کارمو تموم کردم چون من و عشقم جوری هستیم که حتی یه لحظه هم نمیتونیم به همدیگه اس ندیم و زنگ نزنیم😊 مرتب بهم زنگ میزد اس میداد گفتم بهش من تازه کارمو تموم کردم میخوام برم حموم گفتش که امشب نمیتونم بیام پیشت و از این حرفا ولی من ناامید نشدم😁😍 و گفتم باشه به بهونه ی حموم رفتم کیک و تزیین و کادو گرفتم و برگشتم خونه 🙈😍💃 هی زنگ میزد جواب نمیدادم خیلی نگرانم شد زنگ زد رو گوشی ابجیم به ابجیم گفتم بهش بگه که حالم خیلی بد شده😜 و بیاد منو ببره دکتر همه چیزو اماده کردم اتاق رو تزیین کردم وخودمو اماده کردم لباس قشنگ عقدمون و پوشیدم🙈😍💃💄💋 ارایش کردم و یه برف شادی گرفتم تو دستم پشت در اتاق منتظرش موندم😍☺️ چراغا خاموش کردم که فقط نور شمع باشه تا رسید در باز کرد برف شادی تو دستم و با دست دیگه ام فشفشه گرفتم گفتم تولدت مبارک😍😍💃💃💃 عشقم کلی ذوق کرد😳😀 اینقد خوشحال شد گفت مگه تو مریض نبودی گفتم نه من بخاطر اینکه تو رو بکشونم تا بتونم سوپرایزت کنم بهونه اوردم که مریضم 😁😍 بعد کلی 😘😘😘😘💋💋💋💋م کرد و کلی ازم تشکر کرد ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
❤️🍃❤️ یه خاطره دادم که هر وقت یادش میفتم سررررخ میشم ... برای کار مهمی باید رضایت مدیریت ساختمان محل کارم رو میگرفتم ... از استرس اتفاقی که قرار بود بیفته خوابم نمیبرد و اومدم تو گوشی ... تو سایت نوشته بود "تجربه هاتون رو از قانون جذب بگید" دیدم که بچه ها پیشنهاد کردند برای فرشته آدم ها نامه بنویسیم و خواسته مون رو ازشون بخوایم !! منم خیلی شیـــــک نشستم برای اون آقا نامه نوشتم با این مضمون : " فرشته مهربانی و موافقت، آقای دکتر فلانی من از تو ممنونم که فردا با فلان درخواست من موافقت میکنی !! از شما ممنونم، شب بخیر ، مطمئنم فردا شب این موقع حالم خوبه و خوشحالم !! " برای اینکه کسی پیداش نکنه گذاشتم تو کیفم و با خودم بردمش همونجا !! نمیدوننم کی و چجوری اون یاددداشت از کیفم افتاده بود !! فرداش که رفتم نامه موافقتم رو بگیرم آقای مدیر نامه ی فرشته ایم رو بهم پس داد و گفت این روش جدید دعا نویسیه ؟؟؟ 😂😂😂😂😂😂😂 هنوزم روم نمیشه باهاش برخورد داشته باشم !!! ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
❤️🍃❤️ این خاطره برا یه دوستامه تعریف میکرد با شوهرم رفته بودیم بیرون دور دور. اونجا برا اولین بار هندوانه ابوجهل رو از شوهرم‌ شنیدم یعنی قبلا این میوه رو ندیده بودم و حتی اسمش رو هم‌نشنیده بودم. از شوهرم پرسیدم چه شکلیه بهم گفت ظاهرا شکل هندوانه هست! ولی نگفت که خیلی کوچکلو هست! 😊😊😉همون موقع شوهرم دم یه میوه فروشی نگه داشت یه مقدار میوه بخریم... به من گفت جا پارک بده  تو برو میوه بخر... منم رفتم دم میوه فروشی یهو دیدم کلی هندوانه رو هم چیده شده... نمیدونم چی شد به خودم گفتم نکنه اینا هندوانه ابوجهل باشن🤔🤔. یهو تو اون شلوغی میوه فروشی دست گذاشتم رو هندونه ها به صاحب مغازه گفتم اقا ببخشید اینا چی هستن؟ 😎 صاحب مغازه یه لحظه هنگ کرد با تعجب نگام کرد بعد گفت تا ۵ دقیقه پیش اینا هندونه بوده اما الان رو دیگه نمیدونم... 😄🤣🤤😫😛  کل میوه فروشی برگشته بودن منو نگاه میکردن 😯😯😯تازه فهمیدم چی گفتم با سرعت نور رفتم از مغازه بیرون و میوه هم نخریدم... اومدم تو ماشین گفتم چی شده و دیگه میوه نخریدم... شوهرم کلی خندید و گفت باشه اشکال نداره منو که نمیشناسه من میرم میوه میخرم... ☺☺ تا رفته بود داخل مغازه اقاهه گفته بود خانمتون الان اومدن دست گذاشتن رو هندوانه ها و گفته اینا چیه...😲🤤😲 😃😃بیچاره شوهرم کلی خجالت کشیده بود و گفته بود تو ماشین بحث هندوانه ابوجهل بوده خانمم اشتباه کرده... و میوه رو خریده و فرااااار😂😂😂😂 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
❤️🍃❤️ شوهرم شبا تو خواب حرف میزد خیلی خوب بود و کامل توضیح میداد در طول روز با کیا حرف زده چی گفتن یا چی کردن😂😂😂😂😂منم سو استفاده میکردم خوب گووووش میدادم فردا صبح وقتی براش میگفتم اینشکل میشد😨😨😨😨😨میگفت تو از کجا میدونی میگفتم خودت تو خواب گفتی و باور نمیکرد.... خلاصه یه شب ک اونجا بودم صبح برای نماز صبح ک پاشدم گفتم چراغ روشن نکنم خواب زده نشه...توی تاریکی شرو کردم ب نماز خوندن همین ک نمازم تموم حس کردم  صدای نفس میاد پیش صورتم خوب نگا کردم دیدم یه کله تو صورتمه و داره دقیق ب من نگاه مینه یهو جیغ زدم پریدم اونور😢😢😢😢😱😱😱😱😱😱😱دیدم شوهرمه هی میگفت تو کی هستی😫😫😫😫😫😫هی میگفتم مهشیدم😢😢😢میگفت تو کی هستییییییییی😡گفتم بخدا مهشیدم😭😭😭😭😭گفت عه مهشید تویی😐بیا ب غ ل م بگیر بخواب😐😐😐😐😐😐 من درحالیکه سکته ناقص رو زده بودم پس از خوردن مقداری آب قند رفتم خوابیدم😐😢 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜