↴
سال كه "نو" شد
پاك كنيد افكارتان را از كينه ها
ببخشيد به وسعتِ قلبتان،
تمامِ آنهايى را كه خاطرتان را مكدر كرده اند
سال "نو" را بهانه كنيد براى "نو" شدنِ خودتان
عاشق شويد اما درست عاشق شويد
عاشقى كنيد اما با اهلش عاشقى كنيد
پدرتان را
مادرتان را
بياوريد اولِ تمامِ اولويتهاى زندگيتان
دعايشان اگر نباشد،
فقط درجا ميزنيم، رسيدنى در كار نيست..
╭
╰─► @hamsarane_beheshti
↴
رمز نو شدن را
بايد بلد بود
وگرنه بهار فصلى تكراريست...!!
╭
╰─► @hamsarane_beheshti
°°♥️••🔸••♥️°°
°°♥️•••🔸••قسمت چهل و هفت ••🔸•••♥️°°
••♥️°° معجزه°°♥️••
سمیراخانم زنگ زد، ممکنه فردا سمیه و بچه رو بیارن اینجا... راستی باباجان، دست گلت درد نکنه که زنگ زدی دل خواهرات رو آروم کردی، خدا
عمر باعزت بده بهت.
نگین بابا... کمترین کاره.
او خوشحال نیست.این را مطمئنم که یاسی خوشحال نیست از راهی که انتخاب کرده ام.
-یاالله،من برم استراحت کنم. شمام باهم سنگاتونو وا بکنین. آقامحراب، شما
فردا ببین چی لازمه، خواهرت میاد راحت باشه... خلاصه یاسمن رو دست تنها نذار، بابا.
میان سکوت با لیوانهای چای سردشده بازی میکند. پدرم به زیرزمین میرود. باید بخاری ها را فردا راه بیندازم. به عباس پیام میدهم خودش پی بار برود، غرفه و انبار هم خودش متصدی دارد نیازی به من نیست.
- قرار این نبود، حاجی! این فقط حرف من نیست،حتما بقیه خانواده تونم راضی نیستن... اگر میخواین به خاطر حرفام و اینا ادبم کنین، به خدا قصدی نبوده... این کار درست نیست.
بغض کردنش، از چانه اش که میلرزد و نگاهی که هر سو میرود معلوم است.
یعنی اینقدر به او خوش نمی آیم؟
- میدونی چیو نمیفهمم، یاسی...؟ اینکه چرا اینقدر بد میدونی؟ چرا
درست نیست؟دوتا آدمیم،حالا قسمت اینجوری شده، من که دستم به دهنم میرسه
ً آدم بدگل و بددل نیستم
... قبلا یه چیزگفتم که نمیشناختمت.
قطره اشک فراری را پاک میکند. لبهایش میلرزد.
الان مگه میشناسین؟ من خودمو نمیشناسم. فکر کردم بالاخره میتونم مستقل بشم، خیاطی یادبگیرم، یه کم زنونگی کنم... دروغ نمیتونم بگم، من مردا رو دوست ندارم... فقط... فقط یه کم نفس بکشم. بیست سالم تمومه،
ولی به خدا یه روز قبل اینجا اومدنم نبوده که بگم خدا رو شکر که اومدم تو دنیا... شما همه چی تمومید، اون همه دختر مؤمن و خونواده دار که فقط لب تر کنین از خداشونه شما بشید شوهرشون.
دیگر جلوی اشکهایش را نمیگیرد. دلم میسوزد، به حقیقتی که تار و پودٔ زندگی اوست، اما نمیخواهم از حرفم برگردم. شاید چون اینبار،
خلاف دفعه پیش، پدرم اصرار دارد به بودن یاسمن در زندگی ام. حاج اکبر معتمد را
هیچوقت درحال اشتباه کردن ندیدم، پس اینبار هم اشتباه نمیکند.
-باشه... برو به حاج بابا بگو نمیخوای عروسش باشی،من محاله این رو بگم، یاسی خانم.
تنها چیزی که از بحث کردن بهتر است. صورتش را با کف دستان ظریفش پاک میکند. در نوع خودش لجباز و یکدنده است.
- شما آدم بدجنسی هستین. میدونین که هیچوقت نمیگم. بمیرمم رو حرف
حاج بابا نه نمیارم...خودتون بگین، خواهش میکنم.
سینی را برمیدارم و بلند میشوم. شانه بالا می اندازم.
هرگز نمیگم. دیدی داشت از پسریش خلعم میکرد... با این شرایط در سکوت و آرامش به من و شرایطمون عادت کن، یاسی خانم.
سربه سرش میگذارم. ابرو بالا میاندازم،دهانش از تعجب باز میشود. حرص میخورد، اما ناتوان است برای حرفی.
ً یعنی چی، آقامحراب...؟ کدوم شرایط...؟ تو رو خدا اذیتم نکنین. خودتون گفتین من زن سابق اژدر و دختر یاسر،خب... خب اصلا چجور دلتون بر میداره کسی من رو زن و همسرتون بدونه...؟ شما باید یه دختر مثل ساره، دختر
حاج کیانی رو بگیرید نه من رو.
ساره، دختر حاج صادق کیانی که همکار سمیه است را همه میشناسند.
ٔ مادرم، خدابیامرز،بارها پیشنهاد داده بود و سربسته میگفت که خانواده دختر در لفافه پیغام فرستاده اند برای وصلت. او را چندین بار با سمیه در خانه و مراسمها دیده ام.
- خدا دختر حاج صادق رو به شوهر آینده اش ببخشه، یاسی خانم! برای من وصله نگیر، من حرفم یکیه. میخوای دختر شمر باش یا حر، چکاری به عقبه و خاندانت دارم. مادرم رو سرت قسم میخورد. اون حرفم که تو آشپزخونه زدم
خبط و خطای دهنم بود، شما ببخش... پاشو هوا سوز داره، تبم که داری... برو استراحت کن.
قرصها را دیدم که خورد. کمی رنگ و رویش بهتر شده. نمی مانم برای بحث بیشتر وقتی دهانش باز میشود.
🔸•••••♥️°°°°♥️••••🔸
《》 قسمت قبلی 《》
(این داستان مختص کانال همسران بهشتی است کپی آن اکیدا ممنوع میباشد )
•••♥️°°°@hamsarane_beheshti °°°♥️•••
↴
#مردان در هنگام بروز چالش و #استرس به #تنهايی نياز دارند تا به ساماندهي #افکار خود بپردازند اما اين هم در مدت زمان خاصي انجام مي گيرد و پس از آن اين مهر و #عاطفه زن است که به او در بازيابي قواي دروني اش کمک مي کند. پس در نظر داشته باشيد که هرگاه همسر خود را در شرايطي ديديد که #عصبانی است به او اطمينان خاطر بدهيد که به توانايي اش در حل #مشکلات #ايمان داريد و اين مسئله را به او خاطرنشان کنيد که هر لحظه آماده شنيدن حرف هاي او هستيد. هر مردي با داشتن چنين حمايت #عاطفی قوي در برابر چالش ها #اعتماد به نفس بيشتري از خود نشان خواهد داد و در روابط زناشويي خود موفق تر عمل مي کند.
╭
╰─► @hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@Hamsarane_Beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
اگر #عصبانی هستید!
داد بزنید، خود را #تخلیه کنید؛ ولی #پرخاشگری نکنید
#خشم فروخورده یعنی سرطان!
اگر عصبانی هستید، برای ابراز آن راهی مناسب پیدا کنید چون فروخوردن خشم سطح ایمنی بدن شما را کاهش داده و شما را آماده ابتلا به سرطان می کند.
یک عامل اصلی برای سرطان وجود دارد که اغلب از آن غفلت میشود: عواطف سرکوب شده و خشم فروخورده شده.
آدم هایی که خشم خود را فرو میخورند ۷۰ درصد ریسک مردنشان به علت بیماری سرطان بیشتر است. در یک مطالعه در دانشگاه میشیگان دریافتند که فروخوردن خشم مرگ و میر زودرس مردان و زنان را رقم میزند.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
↴
نیازمندیم!
به یک ارامش ماندنی
به یک حال خوب تمام نشدنی
نیازمندیم به یک بودن ناب
بدون هیچ ترس از دست دادنی
╭
╰─► @hamsarane_beheshti
↴
خوش به حال آدمهایی که ذرات ریز شادی را در هوا میقاپند و جهانِ سبز و سادهی خود را دوست دارند! خوش به حال آدمهایی که گذشت در قلب و افکارشان شبیه باران، مدام در حال بارش است و عیبهای دیگران را کتاب نمیکنند و دست به دست نمیچرخانند! کاش خدا از خاک و گِل این دسته از آدمها بیشتر انسان خلق کند، تا زمین دلش گرم باشد و سبز باشد و
خوشبختی از آن بِروید!
╰─► @hamsarane_beheshti
°°♥️••🔸••♥️°°
°°♥️•••🔸••قسمت چهل و هشت ••🔸•••♥️°°
••♥️°° معجزه°°♥️••
یاسمن
از طرفی سرما خورده ام،بدنم تب دارد وبه شدت گلویم میسوزد،از طرفی با آن تصمیم محراب نمیدانم دیگر باید چکار کنم.متوسل به تمام مقدسین شده ام،نماز حاجت هم خوانده ام، حتی روح طوبی خانم را هم دستآویز کرده ام که شاید فردا صبح که بیدارمیشود حرفش را پس بگیرد. قرارمان نبود که بخواهد جدی روی زن و شوهر
رابطه ی فکر کند.از اول همه گفتند که فقط
یک محرمیت است برای دور شدن از آن محیط. آخر من را چه صنمی با حاج محراب معتمد؟آخر چه چیزمان به هم میآید؟ عقلش را از دست داده؟ آن از رفتار دیروزش و این از حرفهای شبانه. نه اینکه مرد بدی باشد،مرد بینهایت
خوبیست، اما نه برای یاسمن، دختر یاسر.این جماعت که همیشه دنبال آفتاب مهتاب ندیده میگردند، چرا باید یک آدم متفاوتش گیرمن بیفتد؟
گونه ام را نیشگون میگیرم ،آخر دختره نادان!
اگر این خانواده مثل بقیه بودند
که تو حالا یا باید ساقی مواد برادر وپدرت میشدی یا گوش شیطان کر،از دست جهان، هفت سوراخ قایم، البته اگر اژدر را قلم بگیرم.
یادم نمی آید، حتی نپرسیدم، چرا آنگونه به حمام هجوم آورد. از یادآوری اش هم تنلرزه میگیرم، چه برسد به پرسیدن و سؤال و جواب.
هواگرگ ومیش است که باز صدای کلاغها میآید. وقت نماز است. سوز از لای پنجره ها داخل میآید. صدای شیر آب حوض میآید،حتما حاج بابا وضو میگیرد. او قبل از همه بیدارمیشود. روسری سر میکنم. انگار کلی شن و نمک
به گلویم ریخته اند که هم میسوزد و هم خشک شده. با عجله میروم که نکند محراب سر برسد. شاید حاج بابا توانست فکری کند.
- چیه باز صدای کلاغ شنیدی میخوای بپری نجات بدیشون؟
جیغ کوتاهی میکشم. از میان تاریکی راهرو بیرون میآید، آستین بالا زده و با صورت و محاسنی خیس. نگاه و لبش میخندد. از اذیت من خوشش میآید،مطمئنم.
-بسم الله...
روبه رویم میایستد و سر پایین میآورد. آرام حرف میزند.
- جنا اون پایینن، تو زیرزمین، بسم الله رو اونجا بگو... من آدمم، یاسی خانم!
تنه ای آرام میزند و و رد میشود. یعنی زیرزمین که حاج بابا میرود جن دارد؟
سجاده وسط پذیرایی انداخته، قامت میبندد، اما انگار پشیمان میشود
- عوض میخ موندن تشریف بیار پشت سر همسر نماز بخون هر دو یه چی کاسب بشیم.
آرام میخندد. گونه ام رنگ میگیرد، اما بیشتر حرصم درمیآید
- آقامحراب! تو رو ارواح مامانتون اذیت نکنین، من و شما آخه چه صنمی داریم..؟کبوتر با..
برمیگردد، اخم دارد.وقتی جدی میشود ترسناک است.
واقعا
- روح مامانم از همه راضیتره، مگه بچه م یا تو بچه ای؟ برو وضوتو بگیر سر صبح ناشتا نپیچون خلق منو.
بغضم را قورت میدهم از این جدی بودن و اخم و لحن تندش. نه اینکه زود رنج باشم ها؟ نه! من عادت به داد و بیداد و کتک خوردن دارم، عادت به فحش و توهین. انگار این مدل کمتر آدم را ناراحت میکند تا اینکه محراب جوری بگوید
که احساس کوچک بودن کنی.
داخل روشویی وضو میگیرم. تند و سریع با دو میروم که چادر بیاورم.
-بیا چادر و جانمازت اینجاست.
شوکه به آنچه روی زمین پهن شده نگاه میکنم، آنها را آورده؟ دلم میلرزد. نباید اینجور باشد، نباید!
نگاهی از بالا ی چشم به ما میکند و لبخند میزند و من میدانم عز و جز فایده ندارد،قامت ببند باباجان، منم بیام.
حاج بابا خودش آتش بیار این معرکه است.
- همچین جسارتی نمیکنم. بیاین جای من تا خورشید بالا نیومده. مام کنار
اهل و عیال یه دو رکعت بخونیم.
ابرو بالا می اندازد، لبخندش پر از شیطنت است. مهر دست حاج اکبر را میگیرد. این مدل نماز را نخوانده بودم که آن را هم تجربه کردم. تمام که میشود
دست او را از زیر چادر میبینم که میآید کنار دست من.
-قبول باشه.
تسبیح دستم را میفشارم. او بی توجه نوک انگشتانم را میگیرد،دستانش گرم
است. من انگار برق میگیردم. لرزه ام را متوجه میشود.
-دلتو رضا کن،یاسی..بذار سخت نشه برامون.
خیلی آرام کنار گوشم زمزمه میکند،آنقدر نزدیک که گرمای نفسش گوشم
را قلقلک میدهد. چادر را از سر برمیدارم.حاج بابا برخلاف همیشه سریع بلند میشود
قبول باشه. من میرم یه کم راه برم و دوتا نون بخرم...آقامحراب شمام از اون
نیمرو مشتیا بزن،یاسمن مهمون ما بشه صبحانه
میخواهم جلوی پایش بلند شوم که با فشار دستش روی شانه ام نمیگذارد
محراب هم انگار جاخوش کرده کنار من
- حاج بابا تو رو خیلی دوست داره، اذیتش نکن... باور کن من مرد بدی نیستم..
کمی آنطرفتر با فاصله مینشینم،روبه رویش.خانه کمکم نور از پنجره ها میگیرد.
- شما بد نیستین،آقا...مشکل منم...گفتین قرار نیست اتفاقی بیفته، منم ذوق کردم گفتم مردی قرار نیست... یعنی...نمیتونم بگم به خدا...
🔸•••••♥️°°°°♥️••••🔸
《》 قسمت قبلی 《》
(این داستان مختص کانال همسران بهشتی است کپی آن اکیدا ممنوع میباشد )
•••♥️°°°@hamsarane_beheshti °°°♥️•••
↴
#پيامک يک نشانه است
يک پيامک احساساي از يک خانم در #گوشی همسرتان دیدید؟
نمیدونید باید چه واکنشی نشون بدین؟
در ابتدا قبل از هر #اقدامی از صحت اين که همسر شما مخاطب اين پيامک بوده، مطمئن شويد و خيلي سريع و يک طرفه به قاصی نرويد. با فرض درست بودن ذهنيت شما درباره همسرتان، بايد بگويم احساساتی بودن محتوای اين پيامک می تواند گوياي يک نکته مهم باشد اين که جای #عواطف در رابطه شما و همسرتان خالی است. چاره اين است که به دنبال #بازسازی روابط #عاطفی خود با همسرتان باشيد. تلاش هايي که تاکنون داشته ايد، کافی نبوده و بايد بيشتر به همسرتان توجه کنيد.
╭
╰─► @hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@Hamsarane_Beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#خانواده های #موفق چه خصوصیاتی دارند؟
در بین اعضای خانواده جمله " به من چه یا به تو چه " رد و بدل نمی شود، چرا که اعضا به گفتگو و #مشورت #منطقی #اعتقاد دارند و احساس مسئولیت می کنند.
افراد به یکدیگر اعتماد دارند و از این اعتماد سوء استفاده نمی کنند و اعتماد را یکی از پایدارترین ویژگی ازدواج موفق و خانواده موفق می دانند.
تا جایی که امکان دارد با هم هستند و در #مهمانی ها یا کارهای مربوط به خانواده تنها نمی روند. #همدلی، #همکاری، #همفکری، #هماهنگی را بقای خانواده #خوشبخت می دانند.
با هم #اتحاد دارند و در مسائل مختلف ، با #گفتگو و مشورت به تفاهم می رسند و سعی می کنند اگر سوء تفاهم به وجود آمد، آن را در درون خود بدون این که کسی بفهمد حل کنند.
به #سلیقه ها و #عقاید یکدیگر آگاه بوده و به آن احترام گذاشته و عمل می کنند.
نسبت به هم شرم مسموم ندارند یعنی خواسته های طبیعی خودشان را بدون نگرانی یا #خشونت ابراز می کنند.
به #حریم یکدیگر احترام گذاشته و از حدود مشخص شده خود فراتر نمی روند.
نگران سلامت روحی و جسمی یکدیگر بوده و از هم مراقبت می کنند . اگر چنانچه مشکلی به وجود آید ، سعی وافر در حل مشکل را دارند.
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
↴
مراقبت از پرحرفی
هرچی سطح شعورمان و عقلمان بیشتر باشه
کمتر حرف می زنیم و گاها شنونده ایم ...
و هرچه عقلمان و سوادمان کم باشه
میخوایم تو هر زمینه ای اظهار نظر کنیم !
╰─► @hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@Hamsarane_Beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#راه درست رو انتخاب کن
راهش این نیست که دیگه به دیگران #اهمیت ندی یا کسی رو وارد زندگیت نکنی
بلکه باید یاد بگیری به مرور و با #شناخت، افراد رو برای خودت #ارزشمند کنی
اگه نمیخوای #خیانت ببینی راهش این نیست که دائم طرفت رو #کنترل کنی
بلکه باید #اعتماد و #عشق رو توی رابطتون بسازی
اگه نمیخوای #ترکت کنه راهش این نیست که خودت رو #وقفش کنی
بلکه باید #مدیریت هیجانت رو یاد بگیری
اما حتی ممکنه اگه را درست روهم بری خیانت و آسیب ببینی یا ترکت کنن چون هیچ ضمانت صد درصدی در هیچ رابطه ای وجود نداره ، پس دست از کنترل آینده و شرایط بردار و راه درست رو یادبگیر، چون حتی اگه آسیب هم ببینی آرامش خاطر خواهی داشت که کم کاری نکردی و راه غلط رو نرفتی
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
@hamsarane_beheshti
🔹🔸🔹🔸🔹🔸