#پارت548 🌹دختر باران🌹
خمیازه ای کشیدم.
_پاشید،پاشید فردا ما دو تا امتحان داریم(به سحر نگاه کردم) تو هم جمع کن خودت رو همین آقایی که به علی میگه حالا چیزی نشده تا دو روز قهر و ادا اصول داشت که چرا من از روی پله سر خوردم حالا فاز پلیس خوب واسه تو برداشته برو بگیر بخواب.
دکمه مانتوم رو باز کردم به علی گفتم من دارم میرم بخوابم علی شب یا نصفه شب صداتون بیاد پوست دوتاتون رو کندم .
علی با سر قبول کرد اما من راهی که رفته بودم برگشتم روبروی علی ایستادم.
_میبینی نمی تونی اذیتش نکنی بیاد پیش من بخوابه عمه بیشتر از همه برای این بدبخت دردسر داشته تو یکی دیگه اذیتش نکن.(سوالی طرفش نگاه کردم) چی کار کنم بیاد پیش من بخوابه؟
علی با ناراحتی نگاهی به سحر انداخت.
*خیالت راحت برو بخواب.
شب بخیری گفتم روی تخت دراز کشیدم.
خیلی نگذشته بود که خوابم رفت.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است.
در ایام تعطیلات رسمی پارت گذاری انجام نمی شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت549 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
صبح با تکون های شدیدی که کسی بهم می داد از خواب بیدار شدم به زور چشم هام رو باز کردم به سحر که آماده ایستاده بود نگاه کردم.
_عوضی عین قوم مغولی چرا؟مثل آدم بیدارم کن.
سحر با حالتی که انگار عجله داره گفت:مریم بدو خواب موندیم ده دقیقه دیگه باید مدرسه باشیم علی و محمدجواد تو ماشینن فقط تو موندی .
عین برق گرفت ها از تخت پایین اومدم.
خودکار و وسایلم داخل جیبم بود چادر رو سرم کردم و همراه سحر سوار ماشین شدم.
احساس می کردم هنوز خوابم برای همین کفشمُ در آوردم،سرم رو روی پای سحر گذاشتم خوابیدم خیلی خسته بودم همیشه همین طور بودم جای خوابم که عوض می شد خوابم می رفت اما بدنم خسته بود.الان بهترین فرصت برای چرت زدن بود.
یک لحظه ماشین ایستاد و صدای باز و بسته شدن در رو شنیدم.
*ممنون آقا محمدجواد،مریم پاشو یه چیزی بخور
نفسم رو صدا دار بیرون دادم نشستم با حالت گریه گفتم:من خوابم میاد میشه دیگه مدرسه نرم؟والا این درس خوندن من به درد عمه ام می خوره.
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت550 🌹دختر باران🌹
نویسنده:z.zariy
محمدجواد از آینه نگاهی به من کرد.
-نه نمیشه حالا شیر و کیکت رو بخور تا مدرستون راهی نمونده.
به کیک کشمشی نگاهی کردم.
_جناب سرهنگ خدا بد نده ناپرهیزی کردی؟!
-بخور اینقدر حرف نزن.
_تو که ناپرهیزی کردی حداقل شیر کاکائو می خریدی.
علی خنده ای کرد.
*مریم اینقدر که تو از این بنده خدا حرف میکشی هیچ کس جرات نداره حرف بکشه.
برو بابایی گفتم.
_شرمنده من شونه هام برای سواری دادن به جناب سرهنگ توان نداره.
توی سکوت شیر و کیک رو خوردیم.به مدرسه رسیدیم.سحر خداحافظی کرد و رفت من هم همراه سحر پیاده شدم اما با صدای محمدجواد که گفت:مریم یک دقیقه وایسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است
ایام تعطیلات رسمی و پنجشنبه ها پارت گذاری انجام نمی شود
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
قسمت بیست و سوم
#زندگی_مهدوی_ع🌷
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ای مادرم زهرا 😭🖤🏴
🌿با حال خوب گوش کنید،حال دل خوب کن🌿
#به_وقت_امام_حسین_ع😭
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت بخیری اجباری هم مگه داریم! 🤭
هر روز این👆🏻 دوتا سوره و دعا رو بخون چه بخوای چه نخوای به زور هم که شده عاقبت بخیرت میکنن🥺
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❣✨ایده دلبرے
✍🏻 وقتی کسی رو دوس دارید بهش اینجوری بگید :
تو تنها کسی بودی که
برای انتخابش
هیچ جنگی بین عقل و قلبم رخ نداد
هر دو موافقت بودن که تسلیمت بشن
تو بهترین انتخاب زندگیمی ❤️
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
همسرداری 🫂
❣️ممکن است در زندگی ابتدا: عاشق زیبایی کسی شوید،😐
👈⚠️ اما یادتان باشد که در نهایت مجبورید
با سیرت او زندگی کنید😍
و نه تنها صورت او .😕
❗️صورت های خوب افول خواهند کرد،
اما سیرت خوب شما را برای همیشه زیبا نگاه می دارد😌😍👌
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
✨﷽✨
❤️🍃❤️
❤️نگاه صحیح در خانواده❤️
روزی چندبار
👈✨ ذکرسبحان الله✨👉
را تکرار کنید.
👌تا یادتان نرود که
👈✨ جزخدا✨👉
💢همه دارای عیب و نقصَند.
👈بااین نگاه
از همسرتان
👈🔵 توقع اشتباه نکردن ندارید.👉
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
#چشم_گفتن😌
👈هرگاه خواستهای از #شوهرتان دارید و او به هر دلیلی (ولو بیجهت) با شما #مخالفت میکند به او با روی باز و #رضایت بگویید:
چون شما گفتی #چشم...
انجام نمیدهم😊
👈 مردها ناخواسته شیفته و #عاشق چنین زنی میشوند.
👈 و یقینا چنین مردی به #مرور، خواستههای چنین همسری برایش #ارزش پیدا کرده و در رفتار، او را #درک خواهد کرد.
🌷 فقط کمی #صبوری میخواهد😊
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739