⛔️ #سرزنش_ممنوع🖐
💠 وقتی اتفاق ناگواری میافتد نگویید همش تقصیر توست!
💠 بگویید این حوادث ممکن است برای همه رخ بدهد.
💠 در این مواقع رفتار بزرگ منشی شما باعث #محبوبیت بیشتر شما شده و نیز فرصت #تدبیر و #تفکر را برای مدیریت حوادث به هر دوی شما میدهد.
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چرا زندگیهای قدیم شیرینتر بود؟!
✍ پدران و مادران ما وقتی یک زندگی را شروع میکردند، چیز زیادی نداشتند اما تا دلمان بخواهد آدمهایی دورشان بودند که از آنها حمایت میکردند و به آنها #دلگرمی میدادند و در #غم و #شادی با هم رشد میکردند.
#استاد_دوست_محمدی
💗https://eitaa.com/hamsaraneh15739
. 👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇
(تقویم همسران)
✴️ پنجشنبه 👈 22 اذر / قوس 1403
👈10 جمادی الثانی 1446👈12 دسامبر 2024
@taghvimehamsaran
🕋 مناسب های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا:
✅مسافرت.
✅حسابرسی اموال.
✅نوشتن قرارداد.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅خرید و فروش.
✅و آغاز نویسندگی و نگارش خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود.
👶 مناسب زایمان و نوزاد پاک دامن و با حیا است.
🚘 مسافرت: مسافرت خوب است.
👩❤️👨مباشرت امروز :
فرزند هنگام زوال ظهر اقا و بزرگوار و سیاستمدار و درستکارخواهد شد.
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج ثور است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است.
✳️امور ازدواجی.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️رفتن به تفریحات سالم.
✳️شادی و نشاط.
✳️خرید ملک.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️درختکاری.
✳️فروش احشام.
✳️نامه نگاری و مکاتبات.
✳️و دیدار با دوستان نیک است.
🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء برای صحت جسم خوب و فرزند حاصل خطیبی توانا با گفتاری رسا و زیبا باشد.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)در این روز ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث درد و الم می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 11 سوره مبارکه "هود" علیه السلام است.
الا الذین صبروا و عملوا الصالحات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده کاری پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد ولی چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش می شود. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
@taghvimehamsaran
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نوخ روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
025 377 47 297
0912 353 2816
📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛
لینگ کانال در ایتا و سروش و تلگرام 👇
@taghvimehamsaran
ارتباط با ادمین👇
@tl_09123532816
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🍃🌹دعا و زیارت روز پنجشنبه
🌹*دعاى روز پنجشنبه*
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَ جَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ وَ كَسَانِي ضِيَاءَهُ وَ أَنَا فِي نِعْمَتِهِ اللَّهُمَّ فَكَمَا أَبْقَيْتَنِي لَهُ فَأَبْقِنِي لِأَمْثَالِهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَفْجَعْنِي فِيهِ وَ فِي غَيْرِهِ مِنَ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّام بِارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ وَ اكْتِسَابِ الْمَآثِمِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَهُ وَ خَيْرَ مَا فِيهِ وَ خَيْرَ مَا بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنِّي شَرَّهُ وَ شَرَّ مَا فِيهِ وَ شَرَّ مَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ إِنِّي بِذِمَّةِ الْإِسْلاَمِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَ بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَيْكَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ فَاعْرِفِ اللَّهُمَّ ذِمَّتِيَ الَّتِي رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ اقْضِ لِي فِي الْخَمِيسِ خَمْساً لاَ يَتَّسِعُ لَهَا إِلاَّ كَرَمُكَ وَ لاَ يُطِيقُهَا إِلاَّ نِعَمُكَ سَلاَمَةً أَقْوَى بِهَا عَلَى طَاعَتِكَ وَ عِبَادَةً أَسْتَحِقُّ بِهَا جَزِيلَ مَثُوبَتِكَ وَ سَعَةً فِي الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلاَلِ وَ أَنْ تُؤْمِنَنِي فِي مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِكَ وَ تَجْعَلَنِي مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَ الْغُمُومِ فِي حِصْنِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ تَوَسُّلِي بِهِ شَافِعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَافِعاً إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹*زیارت امام حسن عسكرى عليه السلام در روز پنجشنبه:*
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍ أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹*پنجشنبه*
ذکر : لا اله الله الملک الحق المبین ۱۰۰ مرتبه
سوره : الملک
دعا : مناجات شعبانیه ، دعای کمیل
ذکر ویژه : یا رزاق ۳۰۸ مرتبه
( روزیتان فراوان می شود )
https://eitaa.com/joinchat/936575181C3c5f48ded6
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
روز پنجشنبه
*ختم 5دعاي فرج هديه به مولاي عزيزمان امام مهدي عليه السلام به نيت سلامتي و تعجيل در ظهورشان و جز ياران وفادار ايشان باشيم *🌺
ان شاءالله به زودي چشممون به جمال پرنورشان روشن شود 🌺
#پارت637 🌹دختر باران🌹
انگار معطل این حرف و نوازش بودم. از تلفن های سیامک گفتم،از تصادف محمدجواد گفتم،گفتم و اشک ریختم.بابا حسام آروم گوش می داد و سرم رو با دست های پر محبتش نوازش می کرد. حرف هام که تموم شد گفت:پاشو پاشو صورتت رو بشور که من نمی دونم این اشک های بزرگ چه طوری از چشم تو بیرون میاد تمام شلوار منُ خیس کردی.
بلند شروع به خندیدن کردم.
صورتم رو شستم کنار بالا حسام نشستم.
بابا حسام به صورتم نگاه کرد.
*شوهرت چی اذیتت نمی کنه؟
فکر کردم به ترس هاش برای صدمه دیدنم،دعواهاش برای ترس از جونم.
در حالی که می خندیدم گفتم:من اذیتش می کنم به قول مامان فهیمه پیرش کردم.
بابا لبخندی زد.
*هر کسی مریم رو داشته باشه پیر نمیشه چون تو نمی گذاری کسی به مشغله های خودش فکر کنه.
_بابا الان ازم تعریف کردی یا کوبیدی.
*هر دو،حالا هم پاشو بریم خونه.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت638 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در حالی که می خندیدم گفتم:خوب بریم توی خونه چی کار؟بابا حسام بیا درخت ها رو بشوریم.
*بگو می خوای آب بازی کنی، الان غروب بابا سرما می خوری شوهرت بیاد ببینه خیس شدی هم ناراحت میشه.
_نه بابا مریض نمیشم بعد نمی خوام خودمُ خیس کنم می خوام درخت ها رو بشورم.
سری تکون داد .
*پاشو برو شلنگ بردار ولی مریم خودت رو خیس نکنی.
با ذوق شلنگ برداشتم به شیر آب وصل کردم و شروع کردم درخت ها رو شستن
عاشق بوی آب و خاک نم خورده بودم. احساس کردم ریه هام سنگین شده و داره هوا کم میشه،کم کم انگار وضع ریه هام بدتر شد. باورم نمی شد دوست نداشتم الان و اینجا این اتفاق بیافته.
سریع شلنگ رو انداختم می خواستم بدوم اما نفسی نداشتم و ریه هام برای ذره ای هوا التماس می کردند.بابا حسام با تعجب بهم نگاه می کرد اما من با گام هایی سنگین داخل خونه رفتم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است به شرط ذکر نام نویسنده حلال.
با عرض پوزش در روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
#پارت639 🌹دختر باران🌹
بدون توجه به اطراف و مریم گفتن های مر از نگرانی بابا حسام خودم رو به اتاق خواب رسوندم،اسپری رو برداشتم با هر پاف از اسپری کم کم ریه هام اجازه داد اکسیژن وارد بشه،ذره ذره وجودم لذت برگشت هوا رو با لذت می بلعید.
اسپری رو داخل کیفم گذاشتم دوست داشتم بیرون برم اما این کمبود اکسیژن ضعفی به وجودم انداخته بود که حتی توان برداشتن یک قدم نداشتم.
آروم روی تخت دراز کشیدم،چشم هام رو بستم حتی توان باز نگه داشتن چشم هامُ
نداشتم.صدای گریه ی مامان سیما باعث شد به زور کمی چشم هام رو باز کنم.
با بی حالی گفتم:مامان خوبم الان حالم خوب میشه.
بابا حسام لا اله اللهی گفت کلافه دستی توی صورتش کشید.پلک هام خود به خود بسته شد.
مامان سیما دستم رو گرفت کنار تخت نگروی زمین نشست با صدایی گرفته و پر بغض گفت:مریم مادر چی شد؟ پاشو ببریمت دکتر.
زبانم انگار هزار کیلو شده بود.از خودم حالم به هم خورد اگر از همون اول که نفسم گرفت اسپری استفاده کرده بودم الان به حال نمی افتادم و این طور عزیزانم نگران نمی شدند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت640 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
صدای زنگ آیفون خبر از اومدن محمدجواد و علی می داد. بعد از چند دقیقه صدای یا الله گفتن محمدجواد توی خونه پیچید .
محمدجواد از نبودن کسی داخل پذیرایی نگران شده بود با صدای بلند گفت: حاجی ، حاج خانم ،مریم
تازه متوجه شدم حتی فرزانه هم داخل اتاق اومده.صدای بابا حسام که سعی داشت آروم آروم بگه چی شده باعث شد لبخند بزنم.زیر لب گفتم:این طفلک به نئش کشی عادت داره .
مامان سیما بوسه ای به صورتم زد.
با پیچیدن عطر مردم خواستم چشم باز کنم اما نتونستم.
محمدجواد با صدای خسته گفت:حاج خانم چیزی نیست الان خوب میشه
کنارم نشست.
-باز نفست گرفت و دیر اسپری استفاده کردی؟
این مرد من رو از خودم بهتر می شناخت.
کمکم کرد آروم بشینم من رو توی بــ*ـغـلش گرفت و شروع کرد آروم بین کتف هام رو ماساژ دادن.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش در روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
#پارت641 🌹دختر باران🌹
-بهتری نفسم؟!
نفس عمیقی کشیدم.
_خوب بودم نمی دونم چی شد؟
-چیزی نیست،برای همین گربه رو بردم چون آسم عصبی داری ریه هات نباید تحریک بشه عزیز من.
_نمی دونستم.
با لبخند به صورتم نگاه کرد.
-یعنی می دونستی تغییری می کرد؟
بابا حسام با خنده گفت:پس داروت رو پیدا کردی اگر می دونستم با آقا محمدجواد حالت خوب میشه بهش زنگ می زدم تا بیاد.
با خجالت سرمُ پایین انداختم.محمدجواد بلند شروع کرد خندیدن.
-مگه تو بلدی خجالت بکشی؟
آروم روی پاش زدم.
_بد جنس.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت642 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مامان سیما بوسه ای به صورتم زد.
*تو چرا این طوری شدی مادر؟(نگاهی به محمدجواد کرد)به خدا بچه ام خوب بود.
محمدجواد سرشُ پایین انداخت.
-خیر حاج خانم.
مامان از اتاق بیرون رفت.
بابا حسام دست روی شونه ی محمدجواد گذاشت.
*ازت نپرسیدم صورتت چی شده،چون پیش خودم گفتم پلیسی اما پسرم وقتی حالتون خوب نیست به من زنگ بزن. مریم عزیز کرده ی منه تو هم پسر من برام با علی فرق نداری پس یک بار دیگه ببینم من از سختیتون خبر ندارم(گوش محمدجواد رو آروم توی دستش گرفت) من می دونم و جناب سرهنگ .
محمدجواد لبخند زد.
-حاجی این طوری باشه شما هر روز حجره رو باید ول کنی بیای.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش در روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
#پارت643 🌹دختر باران🌹
بابا با محبت دستی روی سر محمدجواد کشید.
*میام بابا جان وقتی میگم برام مثل علی تعارف نمی کنم حالا هم بلند بشین بیاید بیرون گلوت رو تازه کن.
همراه بابا حسام از اتاق بیرون رفتیم. آروم گفتم: علی کوش؟
مثل خودم آروم جواب داد: پنج دقیقه دیگه میاد.
_تا کی می خواد پنهان کاری کنه؟
روی مبل نشستیم.
-تا وقتی که خودش تصمیم بگیره به حاجی بگه.
فرزانه سینی شربت رو جلومون گرفت.
محمدجواد شربت خودشُ برداشت و برای من هم روی میز گذاشت زیر لب تشکری کرد.محمدجواد شربت رو خورد انگار می خواست چیزی بگه.
-شرمنده حاج حسام اجازه بدید و زحمت نباشه مریم سه روز خونه ی شما باشه.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت644 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با دهان باز به محمدجواد نگاه کردم. تازه
معنی حرفش رو متوجه شدم،اخم کردم.
_چرا؟
محمدجواد به صورتم نگاه کرد.نمی دونم توی صورتم چی دید که گفت:یه کار سه روزه پیش اومده باید برم.
_بدون من؟!
نفسش رو کلافه بیرون داد.
-فکر کردم خوشحال بشی.
_بله خوشحال میشم اما با تو و کنار تو، منم باهات میام.
-مریم جان تو امتحان داری.
_ تا سه روز دیگه امتحان نداریم، امتحانم داشتم می اومدم من یه زن شوهردارم نه بچه مدرسه ای.
-ولی...
_ولی نداره منم میام،قول میدم توی دست و پات نباشم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش در روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
#پارت645 🌹دختر باران🌹
بابا حسام دستی به صورتش کشید.
*من حرفی ندارم مریم نور چشمه من هست ولی نرفته داره بیقراری تو رو می کنه بری که دیگه تکلیف من معلومه بشین باهاش صحبت کن راضی شد قدم خودت و مریم روی چشم من تا آخر عمر من اینجا بمونید.
محمدجواد زیر لب دور از جونی گفت.
_من راضی نمیشم منم ببره خوب اونجا درس می خونم دیگه.
صدای خنده ی بابا حسام بلند شد.
*بابا جان اختیاردار خودت و شوهرتید.
صدای زنگ از اومدن علی خبر می داد
محمدجواد ایستاد.
-با اجازتون من با مریم صحبت کنم فردا باید صبح زود راه بیفتم.
*اختیار داری پسرم.
همراه محمدجواد داخل اتاق رفتم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
جمعه ها و ایام تعطیلات رسمی پارت گذاری انجام نمی شود
#کلام_نور
💎امام على عليه السلام:
ألِن كَنَفَكَ؛ فَإِنَّ مَن يُلِن كَنَفَهُ يَستَدِم مِن قَومِهِ المَحَبَّةَ
ملايم باش؛ زيرا هركه ملايم باشد، همواره از دوستى كسانش برخوردار مى شود
📙غررالحكم حدیث ۲۳۷۶