❤️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
زدم زیرگریه. اشک هایم را پاک کرد و پرسید: آدرس خونتونو بلدی؟
سری تکان دادم و گفتم: نه
لحنش مهربانترشد. پرسید: اسمت چیه؟
مطمئنم آن لحظه اسمم را به خاطر داشتم. صورت پدرم و چشم های مادرم مثل یک شعر قشنگ در ذهنم جاری بودند. 💭🌌
دوم خرداد هزاروسیصدوهفتادوهشت وقتی که دزدیده شدم دقیقا پنج سال داشتم.⚰️
اینبار بی هیچ حرفی مثل یک ستاره خاموش دنبال سرنوشت نحسم وارد مهدکودک شدم. آن روز بی حوصله تر از همیشه حتی کیفم را باز نکردم. تمام مدت با مربی مهد، لج کردم. وقتی ضبط را بازکرد و پرسید: تو نمیای با دوستات برقصی؟
فقط اخم کردم و صورتم را برگرداندم. تمام روز فکر میکردم ظهر که مادرم دنبالم بیاید چه باج بزرگی بگیرم تا راضی به آشتی شوم. ظهر شد. مادرم نیامد. عصر شد. خبری نبود. باران تندی می بارید. همه بچه ها رفته بودند. حتی مربی هم رفته بود. 😰
نگاه ملتمسم به مدیر مهد دوخته شده بود. اما او خیره ساعتش بود. دقایقی بعد یک ماشین شاسی بلند جلو در مهد ایستاد. مدیر مهد رو به سرایدار گفت: بازم به خونه شون زنگ بزن بیان ببرنش، تو کوچه نمونه بچه مردم.
این را گفت و سوار ماشین شد و رفت.🥀🍂
زن سرایدار غرغر کنان رفت طرف تلفن. من خسته بودم. هم خسته هم عصبانی. با خودم گفتم منکه راه خانه را بلدم. اصلا خودم برمیگردم و دیگر منتظر نمی مانم. راهم را کشیدم رفتم. تاجایی که همیشه مادرم ماشین میگرفت هم درست رفتم اما بعدش...نمیدانستم از اینجا به بعد باید چه کار کنم. کمی معطل شدم شاید ماشینی بگذرد اما آن عصر نحس بارانی زیادی خلوت بود. 🕳
یکدفعه صدای ظریفی از پشت سر شنیدم. برگشتم. یک خانم با موهای طلایی و شال شطرنجی جلو آمد. چتر سفیدش را بالای سرم گرفت و پرسید: اینجا چیکار میکنی خانم کوچولو؟
جوابی ندادم که خم شد و یک شکولات دستم داد. گفتم: نمیخوام.
لبخندی زد دستش را جلو آورد. لاک سیاهی که روی ناخن هایش زده بود توجهم را جلب کرد. دست گذاشت زیر چانه ام و آهسته سرم را بالاآورد و پرسید: گمشدی؟👠
ادامه دارد . . ."
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
ومن
هر روز صبح ایمان می آورم
به امید
به نور
و به عشق... 🌱💚
سلام صبحتون بخیر 🌻❤️☀️
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مغز متفکر حماس
و طراح عملیات طوفانالاقصی کیست؟
🔺 شبحی بینشان است که
هیچکس او را به چهره نمیشناسد.
فقط میدانند فرشتۀ مرگ صهیونیستهاست.✌️
❤️🍃❤️
#هدفازازدواجچیست؟
6. لذت بخش تر کردن زندگی
اگر بخواهید به جواب سوال هدف از زندگی مشترک چیست فکر کنید به نظرم همین مورد می تواند قانع کننده باشد.
زیرا ما فقط یکبار زندگی می کنیم
و چرا در طول زندگی امان کاری نکنیم که بیشترین لذت را از آن ببریم.
مطمئن باشید که یک شریک زندگی و همسر خوب
می تواند مسیر زندگی را برای شما به بهترین شکل ممکن تغییر دهد.
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانم_ها_توجه_کنند
⚠️بدست آوردن دل یک مرد همیشه کارساده ای نیست
❌ نگو: اون که منو دوست داره
❓پس چرا باید به سر و وضع خودم برسم و براش دلربایی کنم؟
💖 #عشق نیاز به #مراقبت و #نگهداری داره💖
⚠️دقت کنید، این پیام تهدید غیر مستقیم بود 😉
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
🟢 بهداشت جنسی قبل از رابطه جنسی
🔻زن و شوهر قبل از تماس جنسی باید یك دوش كامل بگیرند و خودشان را خوشبو كنند. استفاده از صابون خوشبو كننده به همین دلیل اهمیت دارد. موهای زاید تناسلی باید حتما تراشیده شود و سیستمهای تناسلی را هم باید حتما شستشو داد.
🔻پس از رعایت بهداشت، نوبت به آرایش میرسد، آن هم یك آرایش كامل. این فرهنگ، حتی از نظر علمی هم، صحیح نیست كه خانمها بیرون از منزل آرایش داشته باشند اما درون منزل و در مقابل همسرشان تصور كنند كه از این كار بینیازند.
🔻توصیه میكنم كه زن و شوهر، عطر و اودكلنشان را هم زود به زود عوض كنند. اصلا خوب نیست كه آدم برای یك مدت طولانی، مثلا سی سال، فقط از یك نوع خوشبوكننده استفاده كند. شاید همسرتان با عطر و اودكلن تازهتان ارتباط بهتری برقرار كند. بعد از رعایت تمام این مراحل، معاشقه آغاز میشود.
@hamsardarry 💕💕💕
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
تحلیل
🔰 لحظه شماری برای بسم اللهِ سیدحسن
🔻 در حالی که مقامات سیاسی نظامی اسرائیل طی هفتههای اخیر با توسل به لفاظی مستمر کوشیدند تا شکست و ناکامیهای پرشمار خود را بپوشانند، سید مقاومت از سکوت بهعنوان تاکتیکی مؤثر بهره برد.
🔸 همزمان، رزمندگان تحت امر نصرالله در میدان بهطور حسابشده، ضربات کاری و راهبردی خود را بر پیکره ارتش اشغالگر وارد ساخته و با خونسردی به مأموریتشان ادامه میدهند.
🔸 سیدحسن با پرهیز از رفتار هیجانی، اجازه نداد تا مشت مقاومت برای دشمن باز شود و همین رویکرد عقلانی، رژیم صهیونیستی را از پیشبینی مراحل بعدی ناتوان کرده است.
🔸 آنها هیچ قرائت روشنی از اهداف و شیوه حملات حزبالله ندارند و نمیدانند ضرباتی را که به پایگاههای نظامی و سیستمهای مراقبتی و راداری اسرائیل وارد میشود، در چارچوب اقدامات تدافعی ارزیابی نمایند یا آن را مقدمهای بر یک هجوم گسترده تفسیر کنند؟!
🔻 در هر صورت، بیانات عصر جمعه دبیرکل حزبالله لبنان حاوی نقشه راهی برای آینده محور مقاومت خواهد بود. این انتظار برای حامیان فلسطین با شیرینی و برای سران رژیم صهیونیستی کابوسوار خواهد گذشت.
🔹 صهیونیستها اگر بدون هیچ دستاورد میدانی به عصر جمعه برسند، یا باید به چارچوبی که نصرالله ترسیم خواهد کرد تن بدهند، یا با رونمایی از طرحهای جدید حزبالله و محور مقاومت، پذیرای خسارات سهمگین و تلفات جدید باشند؛ امری که کنترل توأمان نبرد میدانی و بحران داخلی را برای کابینه اسرائیل ناممکن خواهد ساخت.
🔹 نصرالله با سکوت نمادینش توانست در جنگ روانی از دشمن چند گام جلو بیفتد و جمعه با نطق خود موج جدیدی از جنگ روانی علیه رژیم آغاز خواهد کرد.
👈 فراموش نمیکنیم که سیدحسن در جنگ تموز (سیوسهروزه) با ابتکاراتی که در حوزه عملیات روانی به خرج داد، در اوج بمبارانهای مهیب، روح مقاومت را در مردم لبنان دمید. او تهدید میکرد و سربازانش در کارزار به آن جامه عمل میپوشاندند و دشمن را متزلزل میکردند. نصرالله در آن صحنه با اسرائیلیها کاری کرد که از آن جنگ به بعد، بیش از آنکه به اظهارات سران خود اطمینان داشته باشند، به تحقق وعدههای سید اعتقاد دارند.
🔺 قطعا این جمعه هم علاوه بر کارشناسان نظامی و سیاسی دنیا، میلیونها نفر از مردم در انتظار اعلام معادلات جدید در سخنرانی سید مقاومت مینشینند و اگر بعد از آن، اسرائیل ترمز وحشیگری علیه غیرنظامیان را نکشد، عواقب سختی متوجه رژیم و متحدانش در منطقه خواهد بود.
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
❤️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
زدم زیرگریه. اشک هایم را پاک کرد و پرسید: آدرس خونتونو بلدی؟
سری تکان دادم و گفتم: نه
لحنش مهربانترشد. پرسید: اسمت چیه؟
مطمئنم آن لحظه اسمم را به خاطر داشتم. صورت پدرم و چشم های مادرم مثل یک شعر قشنگ در ذهنم جاری بودند. 💭🌌
دوم خرداد هزاروسیصدوهفتادوهشت وقتی که دزدیده شدم دقیقا پنج سال داشتم.⚰️
بعد از یک هفته که در اتاق انتهای باغ حبس بودم، گوگو آمد در را باز کرد. گفته بود اینطور صدایش کنم. یک تکه نان جلویم انداخت و گفت😬:
- بخور
+نمیخوام
-تو هنوز آدم نشدی؟
+میخوام برم پیش مامانم
-چرا نمی فهمی دیگه نمیشه
+تو دروغگویی گفته بودی میبریم خونه مون ولی آوردی زندانیم کردی
-تقصیرخودته اگه فرار نمیکردی...
+ولم کن
جیغ کشیدم و سعی کردم جسم نحیفم را از بین دستهای سردش بیرون بکشم اما تلاش بی فایده ای بود. هیچ وقت فکر نمیکردم یک زن بتواند اینقدر خشن باشد. دستهایم را با یک دستش محکم گرفته بود. چاقوی کوچکی از جیبش بیرون آورد.😱
بعد آرنجش را روی شکمم فشار داد و دست چپم را به زور بالا گرفت . با چاقو یک خط کف دستم انداخت. بیشتر از آنکه دردم بیاید ترسیدم. خون از دستم جاری شد و من شروع کردم جیغ کشیدن. گوگو رهایم کرد و به طرف در آهنی هلم داد و گفت😏:
تو نمیدونی پلیسا چاقو دارن؟! خیلی بزرگتر از مال من، اگه بری پیش پلیس از زیر چونه ات تا روی زانوت خط مینداره حالیت شد!؟
ادامه دارد . . ."
@hamsardarry 💕💕💕