eitaa logo
سبک زندگی اسلامی همسران
19.8هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: 🍃🌹در اسلام هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند عزّ و جلّ محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.🌹🍃 🔴 تبلیغات و پیشنهادات «مشاوره همسرداری» http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃❤️ خواست چیزی بگوید که زری با سر و صدا وارد اتاق شد و با دیدن آن ها در آن حال و روز پشت چشمی نازک کرد و گفت: - بیا برو اونور ببینم ...می خوای دوباره سکته ش بدی ؟ @hamsardarry 💕💕💕
👇👇 این زن در این دو روز بدجور روی اعصابش بود ... کاش قادر بود حرفی بزند ... اصلا از آن دفاع جانانه ی علیرضا زری رفتارش صد برابر بدتر و آزار دهنده تر شده بود ... همین دیروز وقتی علیرضا با مهربانی خواسته بود دیگر گریه نکند ، زری بی مهابا با کلمات ناراحت کننده و رکیک مستفیضش کرده بود ... حالا دیگر علیرضا با محبت هایش زری را از کوره به در می برد و عجیب این که حریر بی اختیار از تک تک آن ها لذت می برد ... اما زری از حسادت به مرز انفجار می رسید و هر جور شده ناراحتی اش را ابراز می کرد و به راحتی می شد پشیمانی را در چشمان او خواند ...حسین رو به حریر گفت: - بابا کمکم کن یه کم بیام بالاتر ... زری پر از حسادت جلو کشید و گفت: - نمی خواد ... خودم کمکش می کنم... و با دست حریر را به عقب راند ... حسین اخم هایش درهم رفت اما اخلاق او را خوب می شناخت ... اصلا نیمی از سکوت هایش به خاطر جری نکردن او بود ... او این زن حسود را خوب می شناخت ... کافی بود کمی به بچه هایش بیشتر از حد معمول توجه نشان دهد آن موقع بود که زری مثل یک شیر گرسنه آماده ی پاره کردن شکار می شد ... همیشه سکوت می کرد تا آسیب کمتری به فرزندانش برسد ... در برابر زری ایستادن کار مشکلی بود ... حریر کمی عقب کشید و گوشه ای ایستاد ... زری بالش حسین را بالا آورد و زیر سر او را درست کرد ... حریر رو به پدر کرد و گفت : @hamsardarry 💕💕💕
♻️رهبر انقلاب در باب رئیس‌جمهور همه اعتراف کردند که مرد صفا و صداقت و کار و عمل بود. شب و روز نمی‌شناخت در خدمتگزاری به کشور یک نساب تازه به وجود آورد . ◀️شخصیت‌هایی داشته‌ایم اما نه با این پرکاری و صداقت و خدمتگزاری. در مسائل خارجی از فرصت‌ها به بهترین نحوی استفاده کرد. این همه سفر و تحرک خارجی آثار پربرکتی برای امروز و آینده کشور داشت. ایران را در چشم دنیا، بزرگ‌تر و برجسته‌تر کرد. رجال سیاسی که امروز در مورد او حرف می‌زنند، از او به عنوان یک شخصیت برجسته حرف می‌زنند. سبک مدیریت او در بین همکارانش ویژه بود. با صمیمیت همراه بود. به مردم و جوان‌ها برای اظهار نظر میدان می‌داد. به جوانان اعتقاد داشت. به کسانی که به او بدی کرده بودند با کرامت برخورد می‌کرد. حتی کسی که به او اهانت کرده بود. ☝️در مرزبندی با دشمنان انقلاب صراحت داشت. ⚠️ در مقابل دشمنان دوپهلو صحبت نمی‌کرد. به لبخند دشمن اعتماد نمی‌کرد. من بعد از فقدان این عزیز دیدم همه از خدمات و تلاش‌های شبانه‌روزی او حرف می‌زنند ... ... در زمان حیات او این‌ها یک کلمه از این حرف‌ها را حاضر نبودند بگویند! این برجستگی‌ها را می‌دیدند اما کتمان می‌کردند یا عکس آن را می‌گفتند. http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 رهبر انقلاب: در رقابت‌های پیش‌روی باید حاکم شود 🔸بدگویی، تهمت، لجن‌پراکنی کمکی به پیشرفت کار نمی‌کند بلکه به آبروی ملی هم لطمه می‌‌زند. http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️ ❤️ازدواج کنید که ازدواج روزی شما را زیاد می کند. @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ✍ یک نکته‌ی مهم اینکه اگر از سمت همسرتان دریافت می‌کنید هیچ وقت از همان اول شروع به انتقاد نکنید:❗️ ⁉️ چرا رنگ قرمزش را نگرفتی؟ ⁉️چرا کوتاه ترش را نگرفتی؟ ⁉️ چرا فلان مدل را نگرفتی؟ ⁉️ چرا .... @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ ◀️ اخلاق اسلامی حکم می‌کند که با کمال میل همسرتان را بپذیرید. ✍سعی کنید حتی اگر خوشتان نیامد از آن استفاده کنید تا نتایج آن را ببینید! ❌ هیچ وقت همسرتان را به کسی نبخشید؛ @hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️ - بابا من بیرونم اگه کاری بود بگید ... زری زیر لب غرید: - مگه تو کارم بلدی؟ رفتارهای زری دیگر داشت غیر قابل تحمل میشد ... نفسش را محکم بیرون داد و از اتاق خارج شد .. @hamsardarry 💕💕💕
👇👇 حسام طبق معمول در کوچه مشغول بازی بود ... نمی دانست چرا انقدر عصبی و کلافه شده است ... نمی توانست جواب دندان شکنی به زری بدهد ... از ناراحتی پدرش می ترسید ... نمی خواست حرف های دکتر را نادیده بگیرد کاری که زری این دو روز به کل بی توجه به آن بود ... علیرضا بعد از دو روز بیداری شبانه در بیمارستان به خانه رفته بود ... خود را مدیون علیرضا می دانست... ده بار انگشتر داخل کیفش را بیرون آورده بود ... حتی یک بار انگشتر را داخل انگشتش فرو برده بود و دقایقی خیره ی آن شده بود اما انگار حلقه ی داغی دور انگشتش انداخته بود ... حس سوزش انگشتش باعث شده بود با ناراحتی انگشتر را در آورده و داخل کیف رها سازد ... علیرضا خوب بود ... مهربان بود... مرد بود .. اما عشق نبود ... قلبش با دیدنش به تپش های تند و نفس گیر نمی افتاد... تنش خیس عرق نمی شد و حسی شیرین زیر پوستش نمی دوید ... کلافه به سمت اتاقش راه افتاد اما با صدای زنگ تلفن خانه به سمت دستگاه تلفن رفت ... گوشی را که برداشت صدای مریم در گوشش پیچید: - الو سلام ... -سلام مریم ... خوبی؟ -خوبم خانم ... بابات چه طوره؟ -خدا رو شکر بهتره ... -خب خدا رو شکر ... امروزم نیومدی دانشگاه ... -نشد بابا رو آوردیم خونه ... دلم نیومد امروزم تنهاش بذارم ... حالا ایشالا فردا میام... چه خبر ؟ @hamsardarry 💕💕💕