❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_135
سر چهار راه، اتوبوس ایستاد ... موتوری هم درست کنار اتوبوس ایستاد ... قلب حریر محکم در سینه می کوبید ... مغزش با تمام وجود فعال شده بود و پشت سر هم تصویر می ساخت ... چراغ سبز شد و اتوبوس راه افتاد اما موتوری به سوی دیگر چهار راه رفت و این بار حریر نفسی به آسودگی کشید ...چه قدر ترسیده بود ... باید خیلی مراقب می بود ... اگر پدرش از رابطه ی او و آریا با خبر می شد واویلا بود ... درست بود که اریا قصد خواستگاری داشت اما می دانست حسین مخالف صد در صد این گونه روابط است ...
@hamsardarry 💕💕💕