❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_167
تمام وجودش پر از آشوب بود ...
گیر افتاده بود ...
لحظه ای می خواست قول بدهد و تضمین کند که حریر را خوشبخت می کند ...
صدایی در ذهنش گفته بود" فوقش می زنی زیرش ...
دروغ که حناق نیست ...
یه قول بده بره دیگه ..."
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_167
- درستش می کنم مامان ... درستش می کنم...
حنانه متحیر نگاهش کرد و گفت:
-آخه تو که انقدر کلافه ای چرا یه قول ندادی راحت شی؟
مشتش روی فرمان نشست و با حرص گفت :
-نمیشد ... نمیشد ...اَه .
@hamsardarry 💕💕💕