❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_176
چه غم بدی دلش را پر کرده بود ..
دلش می خواست بر سر اریا فریاد بزند
اما نمی دانست چرا دهانش باز نمی شود ...
آریا کنار پارکی ایستاد و گفت:
-می خوای بریم این جا حرف بزنیم ؟
-نه زودتر همین جا حرفتو بزن باید برم خونه...
-تو چرا این جوری می کنی؟
ابروهای حریر درهم فرو رفت و با حرص گفت:
@hamsardarry 💕💕💕