❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_184
کوچه ها را یکی یکی زیر پا گذاشته بود ...
اگر تا خود شب هم محله را می گشت و دانه به دانه داخل باغ ها را نگاه می کرد
این کار را می کرد و حریر را پیدا می کرد ...
وقتی اتومبیل اریا از سر پیچی گذشته بود
و او به خاطر یک اتومبیل دیگر که به یکباره مقابلش در آمده بود اتومبیل را گم کرده بود ، داشت دیوانه می شد ...
حالا نمی دانست اتومبیل کجا رفته و خبری از آن نبود ...
هنوز باور نداشت حریر ان قدر راحت کنار آریا بنشیند و قهوه بخورد ...
@hamsardarry 💕💕💕