❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_232
فرم ایستادن اریا باعث شد پریناز متعجب سر از سینه اش بر داشت و با صدایی گنگ گفت:
-آریا ... عزیزم..
چشمان بی حس آریا را که دید از او جدا شد و با سردرگمی گفت:
- چی شده ؟ چرا اونجوری نگاه می کنی ؟
آریا با اشاره دست مبل روبه رویش را نشان داد و گفت:
@hamsardarry💕💕💕