❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_240
نمی خواست ریسک کند و اریا و ان همه ثروت را از دست بدهد
به همین خاطر خود را وادار به کاری کرد که دلش نمی خواست ...
صدای نفس نفس های اریا او را به خود آورد ...
چشمان سرخ آریا ترس را به جانش انداخت
اما نمی توانست از چیزی که حق خود می دانست بگذرد ...
نباید کم می آورد ...
قفسه ی سینه ی اریا به شدت بالا و پایین می شد
اما چهره اش انگار در فکر فرو رفته بود ...
نمی دانست به چه فکر می کند که اریا با لحنی شیطانی گفت :
- باشه قبول ...
انگار اینم بد فکری نیست ...
چرا قبلا به فکر خودم نرسید ..
پریناز با چشمانی گرد شده
خیره ی لبخند پر از خباثت گوشه ی لبهای او شد.
××××××××××××××
@hamsardarry💕💕💕