❤️🍃❤️
#همسران_موفق
👈اگه میخوای ی زندگی آروم و لذت بخش داشته باشی و همسرت رو از دست ندی ، چند تا نکته رو رعایت کن 👇
1- به همسرت #اقتدار بده و مثل پادشاه باهاش رفتار کن
تا بعد از چند مدت مثل #ملکه زندگی کنی
2- در #خلوت و در #حضور دیگران بهش #احترام_بذار🙏
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
۱۵ تیر ۱۴۰۰
➖⃟🕊• 𝑾𝒉𝒂𝒕𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒊 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒌 ; 𝒀𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒃𝒆𝒕𝒕𝒆𝒓 𝒕𝒉𝒂𝒏 𝒕𝒉𝒂𝒕
هر چه در خاطرم آید ؛
طُ از ان خوبتری..♡😘😍❤️
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
۱۵ تیر ۱۴۰۰
❤️🍃❤️
#همسرانه
👌 یادتون باشه برای دوام زندگیتون همیشه به همسرتون
❣ «حال و احساس خوب»❣
بدید!!!
✍ حال و احساس خوب یعنی چی؟!
یعنی احساس کنه که مهمه، ارزشمنده و بهش نیاز دارید.
❤️یعنی در کنار شما آرامش داشته باشه
و همش نگران نباشه که نکنه الان بهش یه گیری میدید.
👈 حس استقلال خودش رو حفظ کنه و یه موجود وابسته و چسبنده نباشه. احساس امنیت داشته باشه.
بدونه که در هر شرایطی چه خوشی و چه ناراحتی یک تکیه گاه داره...
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
۱۵ تیر ۱۴۰۰
۱۵ تیر ۱۴۰۰
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_76
مردِ راننده با دستگاهی عجیب مقابلم ایستاد..
دستگاه را به آرامی رویِ بدنم حرکت داد.
صدایِ بوق بلند شد.
صوفی ایستاد (پالتو رو دربیار..)
وقتی تعللم را دید با فریاد، آن را از تنم خارج کرد
(لعنتی..
لعنتی..
تو یقه اش ردیاب گذاشتن..
اینجا امن نیست سریع خارج شین..)
صوفی چادر را سرم کرد من را به سمت ماشینِ پارک شده در گوشه پارکینگ هل داد.
به سرعت از پارکینگ خارج شدیم، با چهره ای مبدل و محجبه..
چادر..
غریب ترین پوششی که میشناختم..
حالا رسیدنم به دانیال منوط به مخفی شدن در پشت آن بود.
به صوفی نگاه کردم.
چهره اش در پسِ این حجابِ اسلامی کمی عجیب به نظرمیرسید.
درد لحظه به لحظه کلافه ترم میکرد.
حالم را به صوفی گفتم، اما او بی توجه به رانندگی اش ادامه داد..
کاش به او اعتماد نمیکردم.
سراغِ عثمان و دانیال را گرفتم.
بدونِ حتی نیم نگاهی گفت که در مخفیگاه انتظارم را می کشند
و این تنها تسکین دهنده ی حسِ پشیمانم از اعتماد به این زن بود.
کاش از حالِ حسام خبر داشتم..
بعد از دو ساعت خیابانگردی ، در یک پارگینگ طبقاتی متوقف شدیم
و باز هم تغییر ماشین و چهره.
چادر و مقنعه را با شالی تیره رنگ تعویض کرد.
سهم من هم یک کلاه و شال پشمی شد.
از فرط درد و سرما توانی در پاهایم نبود و صوفی عصبی و دست پاچه مرا به دنبال خود می: کشید.
با ماشین جدید از پارکینگ خارج شدیم.
این همه امکانات از کجا تامین میشد؟؟
دستانِ یخ زده ام را در جیبِ مانتوام پناه دادم.
چیزی به دستم خورد.
از جیبم بیرون آوردم.
مهر بود.
همان مهری که حسام، عطر خاکش را با تمامِ وجود به ریه می کشید.
یادم آمد آن روز از فرط عصبانیت در جیب همین مانتوام گذاشتم وبه گوشه ی اتاق پرتش کردم.
نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم.
عطرش را چاشنیِ حسِ بویاییم کردم.
خوب بود
به خوبی حسام.
چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده
تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
۱۵ تیر ۱۴۰۰
✨﷽✨
🌷 #ســـلام_صبحتون_بهترین
🌼و خوش رنگ ترین صبح دنیا
🌷با لحظه هايی پـراز خـوشی
🌼و آرزوی سلامتی برای شماخوبان
🌷روز وروزگارتون شاد
🌼چهارشنبه تـون بـی نظیر
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry 💕💕💕
۱۶ تیر ۱۴۰۰
🌴🌹حدیث روز 🌹🌴
🌹اميرالمؤمنين علی عليه السلام:
«طَعنُ اللِّسانِ»
«أمَضٌ مِن طَعنِ السِّنانِ»
زخمِ زبان👅
دردناك تر از زخمِ نيـــــ🗡ـــــــزه است.😱
📚ميزان الحكمه جلد10 صفحه 265
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
۱۶ تیر ۱۴۰۰
❤️🍃❤️
#سیاست_همسرداری
👈 وقتی زن و شوهر با هم قهر میکنند
✍ یعنی یکی از دو طرف یا هر دو
#مهارت_حل_مساله را بلد نیستند!!!‼️
به یاد داشته باشید
❣"آشتی کردن یک هنر است.❣
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
۱۶ تیر ۱۴۰۰
⁉️پرسش و پاسخ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
سوال جنسی
سلام
چرا #ترشحات_واژن گاهی بدبو میشود؟
🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
📝 پاسخ مشاور
سلام
❇️بدبو شدن ترشحات واژن به دلیل قارچی شدن محیط داخل واژن است.
عوامل فراوانی میتوانند سبب رشد قارچها در واژن شوند که به عنوان مثال میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- پوشیدن #لباس_های_زیر_تنگ یا #پلاستیکی که از عبور هوا جلوگیری کند میتواند سبب رشد قارچها در واژن شود.
۲- استفاده از #ژل یا #صابون_واژینال که سبب به هم ریختن ph محیط شود.
۳- #مشکلات_هورمونی در دوران #قاعدگی، #بارداری یا #یائسگی
۴- برخی بیماریها نظیر #دیابت یا مصرف برخی داروها مثل #آنتیبیوتیکها.
✅بهترین کار برای پیشگیری از قارچی شدن واژن تعویض:
مرتب لباسهای زیر و نوار بهداشتی در دوران سیکل ماهانه است.
◀️نوبت مشاوره ↙️
@Yafater14
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
۱۶ تیر ۱۴۰۰
❤️🍃❤️
#همسرانه
❗️همسران بدبین به علت احساس ناامنی، فعالیتهای مختلف شما را مورد انتقاد قرار می دهند.
👈 با ایجاد فضایی امن و عاطفی در خانه
✅بر امنیت روانی این دست همسران بیفزایید.
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
۱۶ تیر ۱۴۰۰
۱۶ تیر ۱۴۰۰
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_77
صوفی خم شد و چیزی از داشبود بیرون کشید
(بگیرش..
بزن به چشمتو رو صندلی دراز بکش..).
یک چشم بند مشکی.
اینکارها واقعا نیاز بود؟
اصلا مگر من جایی را بلد بودم که بسته ماندنِ چشمم انقدر مهم باشد؟؟
از آن گذشته من که در گروه خودشان بودم..
بی بحث و درگیری، به گفته هایش عمل کردم.
بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد.
کسی مرا از ماشین بیرون کشید و به سمتی هل دادم.
چند متر گام برداشتن..
بالا رفتن از سه پله..
ایستادن..
باز شدن در..
حسِ هجومی از هوایِ گرم..
دوباره چند قدم..
و نشستن روی یک صندلی..
دستی، چشم بند را از رویِ صورتم برداشت.
نور، چشمانم را اذیت میکرد.
چندبار پلک زدم..
تصویر مردِ رو به رو آرامش را به رگهایم تزریق کرد..
لبخند زد با همان چشمانِ مهربان
( خوش اومدی سارا جاان..)
نفسی راحت کشیدم..
بودن در کنار صوفی دمادم ترس و پشیمانی را در وجودم زنده میکرد..
اما حالا..
این مرد یعنی عثمان، نزدیکیِ آغوشِ دانیال را متذکر می شد..
بی وقفه چشم چرخاندم..
(دانیال.. پس دانیال کو؟؟)
رو به رویم زانو زد
( صبر کن.. میاد.. دانیال به خاطر تو تا جهنمم میره..)
لحنش عجیب بود..
چشمانم را ریز کردم
(منظورت از حرفی که زدی چیه؟)
خندید
(چقدر عجولی تو دختر.. کم کم همه چیزو میفهمی..)
روی صورتم چشم چرخاند.
صدایش کمی نرم شد
(از اتفاقی که واست افتاده متاسفم..
چقدر گفتم برو دکتر، اما تو گوش ندادی..
تقریبا چیز خاصی از خوشگلیت نمونده.. واقعا حیف شد..
سارا تو حقیقتا دختر قشنگی بودی..
اما لجباز و یه دنده..)
صدای صوفی از چند قدم آن طرفتر بلند شد (و احمق..)
لحن هر دو ترسناک بود..
این مرد هیچ شباهتی به آن عثمانِ ساده و همیشه نگران نداشت.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
۱۶ تیر ۱۴۰۰