❤️🍃❤️
#همسرداری
❣زن ها بـہ دنبال مرد ڪامل اند
❣و مرد ها بـہ دنبال زن ڪامل!
در حالے ڪـہ نمے دانند خداوند
آن ها را براے ڪامل ڪردن
💕 یڪدیگر 💕
آفریدہ است!
🌷زن لطیف آفریده شده
💪و مرد مقتدر ....
👌زن خواهان اقتــــ💪ـــــدار مرد
و مرد خواهان لطافـــــ😊ـــت زن است .
✍پس اگر می خواهید زندگی خوبی داشته باشید
🧔آقایان به لطافت👱♀ خانم ها
🧕 و خانم ها به اقتدارآقایان👨 توجه کنند.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
#4میم_ضروری_ازدواج💍
✍ميم سوم: #مکاشفه
مکاشفه يعنی دختر يا پسر به قصد تحقيق و بررسی از زندگی اجتماعی طرف مقابل پرسش کنند
از مدرسه،محل کار،محل سکونت، دانشگاه و..
تا ببينند وجهه اجتماعی او چگونه است.
❓برخوردش با مردم در اجتماع چطوری است
مثلا فردی که با هيچ فردی ارتباط ندارد و دوست صميمی هم ندارد شايد دچار بدبينی باشد
يا اختلالات ديگر
که بهتر است همان ابتدا با پرسيدن از افراد مختلف چهره اجتماعی او بهتر شناخته شود.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
👈 #پرسش_و_پاسخ 👉
🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃
❓#سوال
سلام وخسته نباشید
منو همسرم یک سال و هشت ماهه ازدواج کردیم هردومون میل جنسی زیادی داریم اما الان سه ماهو نیمه صاحب یه دختر شدیم دوران حاملگی که هفته ای یه بار رابطه داشتیم بعد از ب دنیا اومدن بچه هم که دوماه رابطه نداشتیم حالا احساس میکنم دیگ همسرم مثل اوایل میل جنسی زیادی نداره ب خصوص که دخترم شبها تا دیر وقت بیداره و تا بخوابونمش همسرم هم خوابش میبره میترسم رابطمون سرد بشه چیکارکنم/؟اگر من درهفته یه بار شروع کننده رابطه باشم اشکال داره؟؟تاحالا ماهی یک بار محض تنوع من شروع کننده بودم.
🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
👈 #پرسش_و_پاسخ 👉
🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃
✍پاسخ مشاور
سلام ... عزیزم این موارد طبیعی هستن ولی به شرط رعایت نکاتی، هیچ سردی اتفاق نمی افته :
1- هیچ اشکالی نداره حتی اگه هر بار خانم شروع کننده رابطه باشه.
2- خواب و بیداری هاتون رو با بچه تون تنظیم کنین ... وقتی که بچه تون تا 1 شب بیداره ولی در عوض دو ساعت ظهر می خوابه، ظهر باهاش بخوابین که کم خوابی شب جبران بشه.
3- رابطه جنسی صبحگاهی رو تست کنین ... وقتی که نوزادتون تا نصف شب بیدار بوده، ولی ظهر روز قبلش شما خوابیده باشین، پس خواب از نصف شب تا صبح کافیه براتون و می تونین صبح با همسرتون رابطه جنسی و عشق بازی داشته باشین.
4- اولویت اول شما در زندگی جدیدتون، اول خودتون و رسیدن به سلامت خودتون، دوم رابطه جنسی با همسرتون، سوم نوزادتون و چهارم کارهای معمولی خونه مثل آشپزی یا شستشو وغیره...
◀️نوبت مشاوره ↙️
@Yafater14
🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃➰🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_84
از فرط ترس، لرزشی محسوس به بدنم هجوم آورد..
اگر دستِ این لاشخورها به برادرم میرسید، حتی جسدش هم سهم من نمیشد.
چانه ام به شدت می لرزید و زیر لب نام دانیال را زمزمه میکردم، مدام و پی در پی.
حسام آستین مانتوام را گرفت و مرا به جهتی، مخالفِ صوفی چرخاند
( آروم باش.. میدونم خدارو قبول نداری..
اما یه بار امتحانش کن.. ).
خدا؟
همان خدایی که همیشه وجودش را انکار کردم؟
در آن لحظه حکمِ تک دیواری کاهگلی را داشتم که در دشتی پهناور و در مسیرِ تاخت و تازِ طوفان قرار گرفته..
بی هیچ ستونی..
بی هیچ پایه ای..
و هر آن امکانِ آوار شدن دارد..
نیاز.. نیاز به خواستن، نیاز به قدرتی برتر، قلبم را خالی کرد..
من پناهی فرازمینی میخواستم تا هیچ نیرویی، یارایِ مقابله با آن را نداشته باشد
و حسام
مادر
دانیال
حتی تمامِ آدمهای روی زمین؛
آن که باید، نبودند..
برای اولین بار خدا را صدا زدم..
با تک تکِ مویرگهایِ وجودیم..
خواستم بودنش را ثابت کند..
من دانیال را سالم میخواستم..
پس اعتماد کردم
به خدای حسام..
مهر را از جیبم بیرون آوردم و عطر خاک را به جان کشیدم.
حسام لبهای بی رنگ شده اش را نزدیک گوشم گرفت
(دانیال حالش خوبه.. خیلی خوب..)
خنده بر لبهایم جا خشک کرد..
چقدر زود خدایی را در حقم شروع کرده بود.
پس حسام از دانیال خبر داشت و چیزی نمیگفت.
سرو صدایی عجیب از بیرونِ اتاق بلند شد..
سرو صداهای بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود.
حسام با نفسی راحت، سرش را به دیوار تکیه دارد (شروع شد..)
جمله ی زیرِ لبی اش، وحشتم را چند برابر کرد.
چه چیزی شروع شده بود؟
لرزشی که به گِل نشسته بود، دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد.
آنقدر که صدایِ بهم خوردنِ دندانهایم را به وضوح میشنیدم.
نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساسِ انجماد میکردم؟؟
صدایِ فریادهای عثمان به گوش میرسید (مدارکو.. اون مدارکو از بین ببرید..)
ناگهان با لگد زدن به در، وارد اتاق شد. چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود.
بی معطلی به سراغِ من آمد با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد.
حسام با چهره ای بی رنگ، و صدایی پرصلابت فریاد زد
(بهش دست نزن..)
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
✨💫هــــو الـــباقی✨💫
▪️پنجشنبه و یادی از اموات، پدران و
مادران آسمانی🖤🙏
با فاتحه و صلواتی دلخوشان کنیم🙏
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry
✨﷽✨
🌸ســـلام
💕صبح زیباتون بخیر
🌸امـیدوارم در این روز بهاری
💕روزگارتون پراز عشق و امیـد..
🌸دنیاتون پراز محبت و دوستی
💕 رزقتون پراز خیـر و برکـت
🌸لحظه هاتون پراز شور و شادی
💕عشـق هاتون پـراز صفا وپاکی
🌸و زندگیتون پراز آرامش و
💕موفقیت باشه ان شاءالله
🌸روزتون پراز خیر و خوبی
.
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
❤️🍃❤️
#همسرانه
👈بعد از ازدواج با یک فرد
👌 باید همیشه یادتان باشد که ممکن است در زندگی با اشخاصی زیباتر از او رو به رو شوید.
✍اما تعهد و مسئولیت پذیری
‼️ یعنی چشم بستن بر هوا و هوس های بعدی
🙏و احترام گذاشتن به انتخابی که قبلا داشتهاید.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانومها_بخوانند
اگه مي خواي همسرت #عاشقت باشه...❤️
پاي تلفن که داري باهاش صحبت مي کني
‼️ خشک و خالي سلام و عليک نکن!
همونجا
توي همون سلام کردن هم ميتوني بهش ابراز #علاقه کني
و #لبخند روي لبهاش بياري! 😍😘
❓چجوري
اينجوري کافيه بهش بگي:
سلام عزيزم... خوبي؟ 😉😍
دلم براي #ديدن_صورت_مهربونت تنگ شده❤️
" يک بار بهش بگو!
ببين چقدر اثر داره!👌
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_85
و قنداقِ اسحله ی عثمان بود که رویِ صورتش نشست.
اما حسام فقط لبخند زد
(چی فکر کردی؟؟
که اینجا تگزاسه و تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی؟)
عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردنِ گلویش، از زمین جدایش کرد
(ببند دهنتو..
اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم..
جفتتونو با خودم میبرم..)
حسام خندید
(من اگه جات بودم، تنهایی در میرفتم..
ما رو جایی نمیتونی ببری..
ارنست دستگیر شده..
پس خوش خدمتی فایده ای نداره..
توام الان یه مهره ی سوخته ای
عین صوفی..
خوب بهش نگاه کن..
آینده ی نه چندان دورت جلو چشمات پخشِ زمینه..)
عثمان با بهتی وحشیانه حسام را به دیوار کوبید
( دروغه.. )
حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم، عثمان را خطاب قرار داد
(واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردین؟؟
که مثه عراق و افغانستانو الی آخره ؟؟
که میاین و میزنین و میدزدین و تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟؟
کسی هم کاری به کارتون نداره..؟
نه دیگه، اشتباه میکنید.
از لحظه ای که اولین جرقه ی استفاده از دانیال به سرتون خورد
تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن قهوه تو کافه های آلمان
تا دادنِ موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین..
اینجا، ایراااانِ .. ایراااااااان.. )
باورم نمیشد، یعنی تمامِ مدت، زیرِ نگاهِ حسام و دوستانش بودم؟؟
اما دلیلِ این همه بازی چه بود؟
صدای ساییده شدنِ دندانهای عثمان روی یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود.
با صدایی خفه شده از فرط خشم، حسام را زیرِ مشت و لگدش زندانی کرد.
(لعنتی.. میکشمت آشغال..)
بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم.
نمیدانستم دلیلش چیست..
مظلومیتِ حسام یا ترسِ بی حد و حسابِ خودم..
چند مردی که از همراهانِ عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند.
صدای تیراندازی در نقاطِ مختلف شنیده میشد..
عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آورد
(خفه شو .. دهنتو ببند.. )
آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از درد و وحشت
معجونی بی توقف از جیغهای بی اراده تحویلم داده بود.
عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕