eitaa logo
مرضیه کشوری/رسانه خانواده💌
165.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
744 ویدیو
72 فایل
«مرضیه کشوری» کارشناسی ارشدِ روانشناسی فارغ التحصیلِ دانشگاه تهران کلاسها @hamsarekhoobclass خوشحالی فروشی @khoshhaliforoushi پاسخگویِ ثبت نام کلاس: @nuori_sabtenam تست شخصیت: @testpsyco سایت www.hamsarekhoob.com https://zil.ink/hamsarekhoob
مشاهده در ایتا
دانلود
هر وقت از دست کسی یا چیزی ناراحت شدی فقط یه لحظه به نبودن یا نداشتنش فکر کن .... 🧩به جمع قشنگ ما بپیوند👇 @hamsare_khoob
نظریکی از مخاطبین عزیزم🥰 «سلام. منم سیاستهای زنانه؛ باکفش های کودکم؛ دلبری کلامی رو شرکت کردم. واقعا عالی عالی عالی. واقعا نکات کاربردی و مفید و دلنشین. » ✓اینکه چه جوری فکر کنم و برنامه ریزی کنم تا زیرکانه و مدبرانه زندگیم رو مدیریت کنم از نتایج مهم کلاس سیاست زنانه است👏که از فردا رسما شروع میشه✌ ✅ارتباط برای ثبت نامتون👇 @nuori_sabtenam
نظریکی از مخاطبین عزیزم🥰 «درواقع تمام این کلاسهارو شرکت کردم و تازه متوجه شدم که هیچی بلد نیستم دارم با یاری خدا در زندگیم به کار میگیرم و امیدوارم به هدفم برسم و صدحیف که ای کاش ده سال پیش شرکت میکردم تا این همه به خودم سخت نمیگرفتم و از پس زندگیم عالی برمیومدم.» ✓اینها نظرات مخاطبین من در اینستاگرام درباره دوره ها هست. خداروشکر هفت ساله اونجا فعالم و خوشحالم که در ایتاهم در خدمتتونم♡ ✅برای دیدن لیست کلاسها و شرایط عضو کانال کلاسها بشین👇 @hamsarekhoobclass
زن می گفت در مانده شده ام🤕 موقع گفتن این جمله جوری دستهایش را مشت می کرد که انگار تمام رنج هایش را در مشتش گرفته است و با تمام قدرت می فشاردشان.   باصدایی آهسته و خسته ادامه داد : دختر خانه که بودم برای فرار از اوضاع نابسامان منزل ، تمام هوش و حواسم را به درسم می دادم. پدرم گاهی به بهانه های واهی مادرم را زیر مشت و لگد می گرفت . مادرم هم کم نمی آورد . تندی می کرد . جواب پدرم را می داد . بعضی وقتها دستش را روی نقطه ضعف های پدر می گذاشت و بر تنش های خانه اضافه می کرد . پدر ، تربیت را در کتک زدن می دید . در داد و بیداد کردن . سعی می کرد با مرافعه های گاه و بیگاهش ما را به خیال خودش تربیت کند . توی خانه ی پدر کم کتک نخورده بودم . تحقیر می شدم . کم کم به این نتیجه رسیدم که بهتر است ازدواج کنم تا شاید به این وسیله به آرامش برسم. بعدادامه داد الان هفت سال  است که ازدواج کرده ام . همسرم مرد بدی نیست . اما هیچ وقت در هیچ کاری مرا سهیم نمی کند. هیچ وقت نظر مرا نمی پرسد . خانه مان را می فروشد بدون آنکه من بدانم . خانه می خرد بدون آنکه من متوجه شوم . ماشینش را عوض می کند و من بی خبرم. انگار من در خانه اش فقط مسئول شست و شو و پخت و پز هستم . حتی مرا در تربیت فرزندمان هم قابل نمی داند . ترجیح می دهد با دیگران مشورت کند . ترجیح می دهد از آنها نظر بخواهد . گاهی تلاش می کنم ترحم فرزند شش ساله ام را جلب کنم .برایش از سختی های زندگی ام می گویم .  انگار برق به من وصل کرده باشند ، سرم را به سرعت بلند کردم . این کار را در مورد همسرتان هم کرده اید ؟ زن کنجکاوانه نگاهم کرد و گفت : بله . همان اوایل ازدواج شرح مفصلی از تمام سختی های خانه ی پدری ام برایش گفته بودم . از تحقیر ها ، توهین ها و کتک ها گفته بودم . یکبار هم برایش یک نامه نوشتم . به او گفتم که مادرم همیشه درگیر با پدرم بود و پدرم هم مرا از کتک هایش بی نصیب نمی گذاشت . به او گفته بودم تو هم برایم شوهر باش و هم پدر .  روی صندلی وا رفتم . حالا همه چیز روشن شده بود . به روشنی روز . روی کاغذ کنار دستم نوشتم :  🌱زن باید در خانه پدری اش گرامی داشته شود . تا در منزل همسرش هم گرامی باشد . اما اگر احیانا" غیر از این شد به یاد داشته باشید هرگز از گرفتاری ها و حقارتهایی که در منزل پدر کشیدید پیش مرد حرفی نزنید . چرا که همواره به شما به چشم موجودی حقیر و بی ارزش نگاه می کند که توانایی مشورت در امور مهم زندگی مشترک را ندارد . توانایی تربیت فرزندش را ندارد. هرگز سعی نکنید ترحم فرزندانتان را جلب کنید یادتان باشد که بچه ها به مادرانی قدرتمند نیاز دارند که بتوانند در لحظات بحرانی از آنها کمک و مشاوره بگیرند. منبع: سایت همسرخوب👇 https://hamsarekhoob.com/free-files 🧩به جمع ما بپیوندین👇 @hamsare_khoob
‏"بیا چایی" از زیباترین جملات روزمره‌ی خانوادگی است. 🧩جمع قشنگ ما👇 @hamsare_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاملیکم. روز پنج شنبه تون بخیر💚 از اتفاق دیشب شاهچراغ دست و دلم به کار نمیره. 😥 مادرشوهرم هم مهمونم هستن دیگه نمیشه همینجوری بشینم🤕 مجبورم دست و دلم به کار بره😕 خلاصه که الان رسیدم بیام بهتون سر بزنم🤍 بسم الله🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوست داشتنِ مادرم را وقتی دیدم که در حالِ درست کردنِ کتلت بود و برای من سه تا برشته شده کنار گذاشت. یا وقتی که ادکلن‌ام را سمتِ چپِ آینه گذاشت می‌دانست که دوست دارم آنجا باشد. آلبالو پلوهایش برای پسری که از راهِ دور رسیده و بوی غذا مستش می کند... صدای پدری که به خانه می‌آید و می‌گوید؛ باباجان از آن آلو‌ها که دوست داری خریدم... این هم بیسکوئیت‌های چای عصرت... تو که قند نمی‌خوری... یا اصلا همان وسطِ هندوانه که مال من است... حتی سهمِ ته دیگِ سیب زمینی‌اش! بی آنکه بخواهم بی آنکه بر زبان آورم... می‌دانی که چه می‌خواهم بگویم؟! دوست داشتن همین ریزه کاری‌هاست همین کتلت‌ها و هندوانه‌ها همین بیسکوئیت چای عصر... دوست داشتن همین عمل کردن‌هاست همین "حواسم هست‌ها"... حرف را که همه بلدند بزنند... 🧩به جمع ما بپیوندین👇 @hamsare_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚چقدر مناسب حال و احوال این روزهای ماست... تازه فهمیدم چقدر ازت دورم که... ✓ارسال برای دوستاتون واجبه🌺 🌱@hamsare_khoob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 @hamsare_khoob تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد. بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره. سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد. بعله. تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود. در بهت و عصبانیت ماندم. از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است. به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!! یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم. . بعد بی خیال شدم. توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم. بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن. رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده. ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. ارزش ندارد غرغر کنم. ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟! یک خرید اشتباهی. همین. دم غروب، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟ آرام گفتم : راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود. یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه. تمام. همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری وخسته ﻣﻴﺸﻲ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی. آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم....وﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.وفهمیدم اگراونموقع زنگ میزدم امکان داشت روزقشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر. ربطی نداره متاهلی یا مجرد... مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . . گاهی آرامش داریم، خودمان خرابش میکنیم . . . گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . . گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . . گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم . . . گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم . . . گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . . و گاهی . . . گاهی . . . گاهی .... منبع: سایت همسر خوب 👇 https://hamsarekhoob.com/free-files 🧩به جمع ما بپیوندید👇 💕 @hamsare_khoob