🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#خانومها_بخوانند
این که مهارت عشقبازی و دلبری رابلد نباشید پاکدامنی نیست !
بلکه نقیصه ایست تربیتی که باید با مطالعه و تمرین رفع شود،همسر شما نیاز دارد گاهی داغ ترین زن دنیا را در آغوش گیرد!
💞 @hamsarenemooneh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#سیاستهای_زنانه
شک نکن مردی که دوستت ندارد،
برایش فرق نمیکند چه بپوشی،
کجا بروی، کی برگردی و با چه کسی باشی
وقتی نظرمیدهد پس دوستت دارد
و میخواهد تورا حفظ کند
فقط و فقط برای خودش...
و اما نظری محترمانه!
💞 @hamsarenemooneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#خدایاچرامن؟
این سوالیه که خیلیامون تو سختیها از خدا میپرسیم ..
💥این کلیپ ۱ دقیقه ای شاید دید شما رو هم عوض کنه، حتما ببینید
💞 @hamsarenemooneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#خانواده_معنوی
دست به دست کنید همه آمین بگن،
شاید به خاطر این فرشته پاک و بی گناه خدا مستجاب کرد...
#کرونا
💞 @hamsarenemooneh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#انتظار_خود_را_ابراز_کنید
♦️ در طول روز با #پیامک به شوهرتان پیام دهید که منتظر قدومت هستم تا #شوق و اشتیاقش برای آمدن به خانه زیاد شود.
♦️ انتظار خود را با الفاظ #عاشقانه و گاه #جنسی بیان کنید.
♦️مردها از بیان این انتظار به #وجد میآیند.
♦️با ابراز این انتظار، منزل را برای مرد تبدیل به پناهگاه #روحی او کنید.
💞 @hamsarenemooneh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#هدیه
#یلدا
دو گیگ اینترنت رایگان ایرانسل به مناسب #شب_یلدا
*5#
بفرس واسه دوستان تا ساعت ۱۸ مهلته
💞 @hamsarenemooneh
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#سورپرایزویژهپرستاران😊
بدون اطلاع پرستارها همسرانشان را گریم و در بیمارستان بستری کردند
♦️در زندگی گاهی همدیگر را سورپرایزکنید تا محبت بینتون بیشتر بشه 😍
💞 @hamsarenemooneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#فاطمیه
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
⚫️السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها⚫️
💞 @hamsarenemooneh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#همسرانه
اصل قضيه "عشق " است!
♦️اگر در زندگي #محبت وجود داشت، سختیهای بيرون خانه #آسان خواهد شد. براي زن هم سختیهای داخل خانه #آسان خواهد شد.
#رهبر_انقلاب
🎊 خطبه عقد ۱۳۷۷/۰۸/۱۱
💞 @hamsarenemooneh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#خاطره_خنددار
کمی بخندیم یکی تعریف میکرد
30 سال پیش خواستم برم شیراز . رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه تپل و شیرین 3یا 4ساله داشتند.
اتوبوس راه افتاد.
16 ساعت راه بود.
طی راه بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.
چندبار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید. دست بچه یه کاکائو
که نمیخوردش، تو دالی بازی یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم؛ بچه کمی خندید.
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت:
ببین؛ بالاخره کاکائو را خورد.
دیدم پدرومادرش خوشحالند؛ گفتم
بذار بیشتر خوشحال بشند.
خلاصه 3 تا کاکائو را کم کم از دست بچه یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید.
مدتی بعد خسته شدم.
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم که یهو ای وای..
مردم از دل پیچه، دل و روده ام اومد تو دهنم، سرگیجه داشتم، داشتم میترکیدم.
دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر تو یه کافه ایستاد.
عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.
برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.
اتوبوس راه افتاد، هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که دل پیچه شروع شد.
طوری شده بود که
صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم .از درد میخواستم داد بزنم. چه دل پیچه وحشتناکی، تموم بدنم را میکشیدند، مردم خدا....
دویدم پیش راننده و با التماس وضعیتم را گفتم.
راننده اومد اعتراض کنه که با صدای عجیبی که ازم در شد راننده زد بغل جاده و گفت: بدو داداش
پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس وتشکر کردم.
از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک شده بود و چشمام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم.
گفتم چرا اینجوری شدم؟
غذای فاسد که نخورده بودم!
دیدم دست بچه باز کاکائو هست.
از پدر بچه پرسیدم :
بچه تون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه، کاکائو براش بده. مادرش گفت:
حقیقت بچه مون یبوست داره، روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛
تا حالام دو سه تا هم خورده ولی بی فایده بوده!
من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجدداً اومد. میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم، رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه ماشین که شخصی نیست.
برو بشین!
مونده بودم بین درد و خجالت.
یه فکری کردم؛ برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : من هم یبوست دارم، میشه به من هم کاکائو بدید؟
3 تا کاکائو مسهلی گرفتم
و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم:
عزیز چرا داد میزنی؟ نوکرتم، فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست، معذرت میخوام.
بیا و دهنت را شیرین کن!
راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود گفت ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی!
خلاصه ؛ 3 تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.
10 دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت:
داداش؛ جون بچه ات چی به خورد من دادی؟ ترکیدم!
داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.
خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق!
مسافرها هم اعتراض که میکردند راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد توی جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره!
ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.
😁😁😁😁😁😁😁😁
*این را عرض کردم که بدانید برای رفع هر مشکلی #مسئولش باید همدرد مردم باشه تا حس کنه طرف چی میکشه...
💞 @hamsarenemooneh