تک بُعدی نباش تو فرا تر از این حرفایی میتونه مغزت در یک تایم هزار جا رو بِپاد غرق نشو واسه یک موضوع بزار تو جیبِت صد تا موضوع مختلف دور و برت داره اتفاق میافته که باید همشونو مدیریت کنی هی..گفتم که تو از پسش راحت برمیای...فقط لازمه تمرینش کنی

مامان منو ببخش دستتو ول کردم چون میخواستم اون آب نبات های پشت شیشه دکان رو ببینم ولی اینقدر اون آب نبات ها خوش رنگ و خوشمزه به نظر میرسید که نفهمیدم کی دیگه دستت تو دستام نیست مامان کجایی؟ مامان تو بازار رو بلدی.من که بلد نیستم اینجا همه خانوما عین تو چادر گل گلی سرشونه ولی من تا وقتی که چادرشونو نکشم و اونا صورتشونو بهم نشون ندن نمیفهمم مامان من نیستند خورشید داره از پیشم میره و هوا تاریک میشع...من خیلی میترسم... تا دیر نشده تو منو پیدام کن و بغلم کن تو که میدونی بچه ات خیلی سر به هواعه اگه شب بشه تا اخر عمر گم میشما مامان من ازینکه دزد ها منو ببرن به جاهای ترسناک گریه نمیکنم من از اینکه دیگه تو خونه گرم و نرم و قشنگمون نباشم گریه نمی کنم من فقط گریه میکنم چون میترسم تو دیگه منو نبوسی یا دستتو نکشی به سرم {پیدام کن}

نظریه کم طرفدار: جامعه شناسی نه تنها آسون نیست بلکه قشنگم نیست و معلماش آدمای جالبی نیستن

ولی

درس ۶ جامعه ۲ به نظر سخت میاد و پر حجم در صورتی که اولین باری بود من یک درس جامعه میخوندم و ازش لذت میبردم و به نظرم خیلی مفید واقع شده بود تا بلخره یک چیزی یاد بگیرم و اصلا خسته نشدم و لذت بردم درس درباره این بود که چرا فرهنگ غرب شد اینی که هست؟چیشد که این شد؟چه داستان هایی پشتشه؟ تا قبل از این اعتقاداتشون درباره خدا چی بوده؟غرب زندگی اجتماعیش از کجا این شکلی شد؟