eitaa logo
همطاف
103 دنبال‌کننده
604 عکس
607 ویدیو
2 فایل
پلاکِ اینجا : 221B خیابان بیکر "نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد"نادر ابراهیمی☕ جوونه هایی در جنونِ درخت شدن؟🌱🤍 https://daigo.ir/secret/6712439017 اگر امری بود...ما که خوشحال میشیم : ]
مشاهده در ایتا
دانلود
همطاف
فروغ فرخزاد
او شراب بوسه میخواهد ز من من چه گویم قلب پر امید را؟ او به فکر لذت و غافل که من طالبم آن لذت جاوید را من صفای عشق میخواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی میخواهد از من آتشین تا بسوزاند در او تشویش را او به من میگوید:ای آغوش گرم! مست نازم کن که من دیوانه ام من به او میگویم : ای نا آشنا بگذر از من، من تو را بیگانه ام ف.ف.
لطف کن و دیگر لبانت را سرخ تر از این نه رحم کن بر این دل استقلالیم
غرق شب بودم و ظلمت دلگرم به نور کم سویِ چراغت اذان را گفتند و خورشید تابیدم از تو دلسرد گشتم و منور تابیدم
هیچ هم زیبا نبودی،من تو را زیبا کشیدم بی جهت اغراق کردم دلبر و رعنا کشیدم
مادر این شانه ز مویم بردار سرمه را پاک کن از چشمانم بکن این پیرهنم را از تن زندگی نیست به جز زندانم تا دو چشمش به رخم حیران نیست به چکار آیدم این زیبایی بشکن این آینه را ای مادر حاصلم چیست ز خود آرایی در ببندید و بگویید که من جز او از همه کس بگسستم کس اگر گفت:چرا؟...باکم نیست فاش بگویید که عاشق هستم
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مِسَم افتاد و زر شدم
سعدی چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو... ای بیصبر،من میروم او میکشد قلاب را...
عاقبت بند سفر پایم بست من میروم،خنده به لب،خونین دل میروم ،از دل من دست بردار ای امید عبث بی حاصل
پر کن این پیمانه را ای همنفس پر کن این پیمانه را از خون او مستِ مستم کن چنان کز شورِ من باز گویم قصه ی افسون او
همطاف
پر کن این پیمانه را ای همنفس پر کن این پیمانه را از خون او مستِ مستم کن چنان کز شورِ من باز گویم قصه
مستیم از سر پرید ای همنفس بار دیگر پر کن این پیمانه را خون بده،خونِ دلِ آن خود پرست تا به پایان آرم این افسانه را
تو شَهی و کشور جان تو را تو مَهی،مُلک جهان تو را چه شود که از برایِ خدا نظری به حال گدا کنی تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرمو من غمی همه ی غمم بُود از همین که خدا نکرده خطا کنی همه جا کشی می لاله گون ز عیاق مدعیان دون شکنی پیاله ی ما که خون به دل شکسته ی ما کنی تو که هاتف از برش این زمان رَوی از ملامت دیگران قدمی نرفته ز کویِ او ز چه رو سویِ قفا
من: