eitaa logo
حمزه علی پور
533 دنبال‌کننده
545 عکس
322 ویدیو
15 فایل
✅ کانال رسمی حمزه علی پور (تنها کانال رسمی در ایتا) 📢اطلاع رسانی جلسات📢 ادمین کانال👇 @mohamdreza153
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 📍حرم حضرت معصومه سلام الله علیها 🎤 🏴حسین جانم... ▪️◾️◼️◾️▪️ کانال رسمی حاج حمزه علیپور 👇👇 @hamzehalipoor
مداحی شب بیست و یکم ماه صفر 403.6.4.mp3
21.1M
💠 مداحی شب بیست و یکم صفر 🎙آقای حمزه علیپور ⏱۴ شهریور ۱۴۰۳ 📍حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کانال حاج حمزه علیپور👇👇 @hamzehalipoor
💠 غبار بهشت «ماجرای شیعه شدن خلیعی شاعر با عنایت امام حسین(علیه‌السلام)» 🔹 پدر و مادرش ساکن موصل بودند و در زندگی‌شان به ظاهر چیزی کم نداشتند جز فرزند. دیدن اولاد همسایه‌ها حسرت چند سالۀ مادرش را بیشتر می‌کرد. برای همین نذر کرد اگر خداوند به آن‌ها فرزندی عنایت کند، او را در راه حسین(علیه‌السلام) قرار دهد اما نه برای خدمت در این مسیر، بلکه برای آزار و قتل زائرانی که به زیارت حسین بن علی(علیهما‌السلام) مشرف می‌شدند. از خانواده‌ای ناصبی غیر از این انتظار نمی‌رود. ناف این جماعت را با کینۀ علی(علیه‌السلام) و آل علی و مریدان علی بریده‌اند. گذشت تا لطف عام الهی شامل آن‌ها شد و خداوند پسری را در دامانشان گذاشت. جمال‌الدین روز به روز قد می‌کشید و بزرگتر می‌شد. حالا دیگر جوانی شده بود که در کنار انجام کارهای روزمرّه، دستی هم بر آتش شعر داشت و گاه گاهی در خلوت خود ابیاتی می‌سرود. روزی که مادرش احساس کرد جمال‌الدین می‌تواند از عهدۀ آن نذر برآید، ماجرا را با او درمیان گذاشت و از او خواست تا آن وعده را عملی سازد. 🔸 همواره کاروان‌هایی بودند که از منطقۀ جبل عاملِ شیعه‌نشین و برخی مناطق شام عازم زیارت سیدالشهدا(علیه‌السلام) می‌شدند و در مسیر خود از موصل عبور می‌کردند. جمال‌الدین ناچار برای ادای نذر مادر به دنبال یکی از آن کاروان‌ها رفت اما برای انجام آن فریضۀ شیطانی عجله نکرد. نمی‌دانم دو به شک بود که آیا دستش را به خون مظلوم آلوده کند یا این‌که می‌خواست مطمئن شود نیت کاروان، زیارت حسین بن علی(علیهما‌السلام) است، تا بی‌گدار به آب نزده باشد. هرچه بود تا منطقۀ مسیّب که نزدیک کربلا قرار دارد کاروان را تعقیب کرد. بیش از ۹۰ فرسخ، حدود ۵۰۰ کیلومتر در طریق الحسین(علیه‌السلام) راه طی کنی آن هم به نیت سوء قصد به جان زائران حسین(علیه‌السلام)! چه حکایت غریبی‌ست! 🔹 با مشاهدۀ عبور کاروان از فرات، خاطرجمع شد که آن‌ها به زیارت حسین(علیه‌السلام) می‌روند. همان‌جا بار سفر زمین گذاشت تا هنگام بازگشتن کاروان نذر مادرش را قربة الی الله ادا کند. آن روزها و ساعت‌ها فرصت خوبی بود تا خنجرش را صیقل دهد، برای خودش شعر بخواند و به خیلی چیزها فکر کند؛ به خودش، به نذر مادرش، به عذاب وجدانش، به زائران حسین(علیه‌السلام) به کربلا. اوقات نفس‌گیری بود. در همین فکرها بود که خوابش برد. در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده و او را می‌برند تا به خاطر عقاید باطلش راهی جهنم کنند. هرچه التماس کرد فایده‌ای نداشت و او را در دوزخ انداختند. بین شعله‌ها غوطه‌ور بود اما احساس سوختن نمی‌کرد، گویا زبانه‌های آتش بر بدن او بی‌اثر بود! در آن هول و ولا ناگهان صدای مهیبی از قعر جهنم بلند شد: «من اجازه ندارم تنی را که غبار راه کربلا بر آن نشسته، بسوزانم...» آری آن گرد و خاک برخاسته از کاروان، بر سر و روی او نشسته بود. همان غبار بهشتی حائلی شد بین او و آتش. مگر جهنم می‌تواند بهشت را بسوزاند؟ حاشا و کَلّا! 🔸 پس از عمری دشمنی با اهل‌بیت پیامبر(صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه‌و‌آله) از خواب غفلت بیدار شد. خدا خواست که بیدار شود تا حجتی باشد بر هم‌مسلکان سابقش تا حسین(علیه‌السلام) را بشناسند. حجتی باشد بر ما که غبار طریق الحسین(علیه‌السلام) را دست‌کم نگیریم، تربت کربلا که جای خودش را دارد. این رؤیای صادقه باعث شد خوابی که مادرش برایش دیده بود بی‌تعبیر و عقیم بماند. خاصیت اعجاز حسین(علیه‌السلام) این است که هر سِحری را باطل می‌کند. با حالی آشفته به حرم رفت و این دو بیت را سرود: اِذا شِئتَ النّجاةِ فَزُر حُسينا لِكَی تَلقى الاِلهَ قريرَ عَينِ فَاِنَّ النارَ لَيسَ تَمُسُّ جِسماً عَلَيهِ غُبارُ زوارِ الحسينِ اگر به دنبال رستگاری هستی پس حسین(علیه‌السلام) را زیارت کن تا خداوند متعال را با چشمی روشن ملاقات کنی. پس همانا جسمی را که بر آن غبار راه زائران حسین(علیه‌السلام) نشسته باشد، آتش نمی‌سوزاند. 🔹 جمال‌الدین از باورهای اجدادی‌اش برگشت اما دیگر پای برگشتن از کربلا را نداشت. او مجاور حرم کربلا شد و برای جبران لطفی که در حقش شده بود اشعار بسیاری در ستایش خاندان رسالت خصوصا سیدالشهدا(علیه‌السلام) سرود. این شاعر اهل موصل، صله‌ای از حضرت دریافت کرده است که حسرت هر شاعری‌ست؛ صله‌ای که تخلص شعری او را نیز رقم زده است. روزی رو به ضریح ایستاده بود و یکی از قصایدش در مدح حضرت را می‌خواند، ناگاه پرده‌ای که از در آویزان بود از جایش کنده شد و بر شانۀ او افتاد، کسانی که شاهد ماجرا بودند، پردۀ حرم را هدیه و خلعتی از طرف اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) به جمال‌الدین ‌دانستند. از آنجا بود که این شاعر قرن هشتم به خَلیعی یا خِلَعی مشهور شد و اشعارش را به این تخلص، متبرک می‌کرد. ✍🏻 @hamzehalipoor
خواهی که دوستدار تو گردد جوان و پیر چون نخل پرثمر، به تواضع، خمیده باش @hamzehalipoor
مداحی شب بیست و دوم ماه صفر 403.6.5.mp3
13.65M
💠 مداحی شب بیست و دوم صفر 🎙آقای حمزه علیپور ⏱۵ شهریور ۱۴۰۳ 📌حرم حضرت معصومه سلام الله علیها کانال حاج حمزه علیپور 👇👇 @hamzehalipoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 📍حرم حضرت معصومه سلام الله علیها 🎤 🏴گریه اثر داره... ▪️◾️◼️◾️▪️ کانال رسمی حاج حمزه علیپور 👇👇 @hamzehalipoor
افسوس که سیدالبشر را کشتند تاریک دلان نور سحر را کشتند بیهوده نگویید که رحلت فرمود! والله قسم پیامبر را کشتند @hamzehalipoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب جاتون خالی در حرم امام رضا درحال ضبط برنامه زنده رادیو اربعین بودیم که محمد سجاد (بنده زاده این حقیر) این دسته گل رو در برنامه زنده شبکه یک گذاشت... چقدر من عذر خواهی کردم ولی فایده نداشت 🥲🥲
تا خط ارتحال پیمبر نوشته شد دردی رسید و داغ مقدر نوشته شد داغی بزرگ بود که تسکین نمی‌گرفت بعدش چقدر زخم مکرر نوشته شد! کاین بغض‌های جاهلیت بی شمارتر یک‌جا به پای حضرت حیدر نوشته شد جرمی که او به خاطر عصمت نکرده بود پای علی هزار برابر نوشته شد پیش از هجوم غربت آتش به اهل‌بیت شکر خدا که سوره‌ی کوثر نوشته شد مقتل به دست میخِ همین خانه‌ی کبود پیش از لهوف، پشت همان در نوشته شد یک بخش روی سینه‌ی دیوار و بخش بعد بر سینه، دست، پهلوی مادر نوشته شد فصلی میان مسجد و محراب و فصل بعد بر تشت، در مقابل خواهر نوشته شد گاهی به دست نیزه و گاهی به دست تیغ مقتل به روی مقتل دیگر نوشته شد گفتم ادامه را ننویسم ولی نشد این واژه‌ی سه شعبه هم آخر نوشته شد دستی نجس در آمد و کاری پلید کرد واحیرتا که خاک، مطهر نوشته شد "گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود" این صفحه‌ها چقدر معطر نوشته شد یک فصل ناتمام که آن هم نوشته‌اند با سم اسب و پاره‌ی پیکر نوشته شد... تنها نه کربلا که شبی در هراس شام کنج خرابه مقتل دختر نوشته شد بعدش چقدر نوحه‌ی بی سر نگاشتند بعدش چقدر روضه‌ی با سر نوشته شد... بر سر بزن که نوحه‌ی مادر شنیدنی‌ست حالا بیا که روضه‌ی خواهر نوشته شد... ✍
اي كه جز نامت ندارد حسن مطلع كارها ختم شد با مُهر مِهر تو همه طومارها در بيانت بند می‌آید زبان ناطقان قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها طفل ابجدخوان تو سلمان سیصدساله است استوار مکتب ايثار تو عمارها پای‌بوسی تو عزت داده ما را بی‌گمان گل نباشد، کس نمی‌آید سراغ خارها کی رود ياد تو از خاطر که در روز ازل کنده‌اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها داغ تو در سینه‌ی ما هست چون خاک توأيم لاله کی روييده در آغوش شوره‌زارها خاك كويت توتياي چشم اهل آسمان عطر نامت كيميای شيشه‌ی عطارها باز مانده از تماشايت دهان كوه نور اي حرايت تا قيامت قبله‌گاه غارها در شجاعت آن‌چنانی که ميان کارزار رو به تو آرند وقت خستگی کرارها اي که با خون دلت پرورده‌ای اسلام را اي كه خرما خورده‌اند از نخل تو"تمار"ها گرچه با تيشه به جان ریشه‌ات افتاده‌اند می‌دهد اين نخل تا روز قيامت بارها سنگ می‌خوردی و می‌گفتی که ايمان آوريد کس نديده از رسولی این‌چنین ايثارها با پروبال تو ای بال و پرت زخمی عشق درك كردند آسمان را جعفر طيارها با عيادت از عجوزی سنگدل ای آينه روح ايمان را دميدی بر دل بيمارها لب به نفرين وا‌نکردی در تمام عمر خويش بر سرت گرچه بلا باريد چون رگبارها رفتي و داغ تو پشت دين رحمت را شکست جان به لب شد از غمت شهرت - مدينه - بارها تا که چشمت بسته شد ای قافله‌سالار عشق بسته شد دست خدا و پاره شد افسارها آن‌قدر گويم پس از تو ميخ در هم خون گريست ناله‌ها برخاست بي تو از در و دیوارها ✍ @hamzehalipoor
💠امیدوار کننده ترین آیه قرآن کدام است؟! عَنْ بِشْرِبْنِ‎شُرَیْحٍ الْبَصْرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِبْنِ‎عَلِیٍّ (علیه السلام) أَیَّهًُْ آیَهًٍْ فِی کِتَابِ اللَّهِ أَرْجَی قَالَ: مَا یَقُولُ فِیهَا قَوْمُکَ. قَالَ: قُلْتُ یَقُولُونَ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ قَالَ: لَکِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لَا نَقُولُ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُونَ فِیهَا قَالَ نَقُولُ: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی الشَّفَاعَهًُْ وَ اللَّهِ الشَّفَاعَهًُْ وَ اللَّهِ الشَّفَاعَهًُْ. از بشربن‌ شریح بصری نقل شده که گفت: به امام باقر (علیه السلام) عرض ‎‎کردم: «امیدوار کننده‌ترین آیه‌ی قرآن کدام است»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «اطرافیانت دراین‌باره چه نظری دارند»؟ عرض ‎کردم: «معتقدند [امیدوار کننده‌ترین آیه، این آیه است]: بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید. (زمر/۵۳)». امام (علیه السلام) فرمود: «ولی ما اهل بیت (علیهم السلام) چنین نظری نداریم»! عرض‎ کردم: «پس نظر شما دراین‌باره چیست»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «ما معتقدیم [امیدوار کننده‌ترین آیه، این آیه است]: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی؛ (مراد از این مژده، مقامِ) شفاعت است، به خدا سوگند شفاعت است! به خدا سوگند شفاعت است»! @hamzehalipoor
✅صرفا جهت اطلاع رفقایی که مشهد مشرف هستند در این شبها حدود ساعت ده در صحن آزادی ( ورودی حیاط سمت چپ) بزم توسل و روضه داریم خوشحال میشیم همدیگه رو ببینیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استادمحمدعلی بهمنی دار فانی را وداع گفت 🔰 استاد محمدعلی بهمنی درتاریخ ۹ شهریور ماه بر اثر عارضه سکته مغزی در گذشت. شاعری به معنای حقیقی استاد و خلاق که خواندن اثرهایش آدمی را به وجد می آورد و قلم او بسیار تاثیر گذار بود. برای کسانی که قصد شعر گفتن دارند خواندن اثرهایش بسیار موثر و راهگشاست. از جمله آثار زنده یاد استاد بهمنی: گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.. غزل زندگی کنیم... روحش شاد و اثرهایش ماندگار @hamzehalipoor
جلسه شب شهادت امام رضا علیه السلام ساعت هشت و نیم شب مشهد، خیابان فدائیان اسلام کوچه ۶
📌ما چقدر در دل امام رضا علیه‌السلام جا داریم؟ 🔰🔰🔰🔰 🛑…عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَدُّ اَلتَّوَكُّلِ؟ فَقَالَ لِي: «أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ أَحَداً.» قَالَ: قُلْتُ: فَمَا حَدُّ اَلتَّوَاضُعِ؟ قَالَ: «أَنْ تُعْطِيَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ مَا تُحِبُّ أَنْ يُعْطُوكَ مِثْلَهُ.» قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَشْتَهِي أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ. قَالَ: «اُنْظُرْ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ.» 🔰از حسن بن جهم نقل شده است: از امام رضا (علیه‌السلام) سؤال کردم: فدایتان شوم، تعریف توکّل چیست؟ حضرت به من فرمودند: «این‌که در کنار خداوند، از هیچ‌کس نترسی.» عرض کردم: تعریف تواضع چیست؟ حضرت فرمودند: «این‌که آن‌چه را دوست داری مردم به تو دهند، تو از جانب خود به آنان دهی.» عرض کردم: فدایتان شوم، دوست دارم بدانم جایگاه من نزد شما چگونه است. حضرت فرمودند: «ببین جایگاه من نزد تو چگونه است!» 📚عيون‌أخبارالرضا، ج۲، ص۴۹ @hamzehalipoor
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى، الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى، الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ، صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً، كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏
ذبیحی.mp3
3.31M
🎧 ای شه طوس که سلطان سریر دو سرایی ◀️ صدای استاد ذبیحی ◀️ شعر: ریاضی یزدی ◀️ دستگاه: ماهور ◀️ سال ضبط: دهه ۱۳۵۰ @hamzehalipoor
67.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از روضه شب اول ماه ربیع در حرم امام رضا علیه السلام
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای سید امیر علی موسویان
ای با تو ظهور عدل ممکن برگرد وی ذکر دعای هرچه مومن برگرد یک سوم سادات جهان را کشتند ای منتقم حضرت محسن برگرد
اگرچه نام تو تسبیح ذکر عام نباشد نمی شود که تو باشی و از تو نام نباشد تو جرم واضح شانی، چه قدْر ازتو نگفتند که روی قاتلت انگشت اتهام نباشد دلیل اینکه چرا کوچه نیست بعد تو این است محل قتل تو در دیده ی عوام نباشد هزار سال گذشته ست و ترسشان فقط این است که از من و تو درآن کوچه ازدحام نباشد تو محسنی،حسنی که حسین هستی، ازاین رو؛ نمی شود که نبودِ تورا پیام نباشد مگر ملاک تشیُّع به سنّ وسال ولی است که گفته ماه نشد ماه تا تمام نباشد؟! چنان حسین و حسن، محسن آه نیز نمی شد؛ که طفل فاطمه باشد ولی امام نباشد گذشت عمر حلالش، کسی که آمد و فهمید که حُرمت تو کم ازمسجد الحرام نباشد خدا اراده اش این بود در نیامدنِ تو که جز خودش احدی باتو همکلام نباشد @hamzehalipoor
! ✍حکایتی شیرین و عبرت‌آموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (ع) در حرم به آقا امیر المؤمنین می‌گوید: آقا ما داریم بر می‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند. حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌کرد. سه ماه هم ایشان کربلا می‌ماند. جمعاً می‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید می‌شد که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی‌دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. شب خواب سید الشهداء (ع) را می‌بیند که می‌فرمایند: شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌خواهی به عنوان الگو؟" می‌گوید: بله آقا. می‌فرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌خواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ ساله‌ای نشسته، عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد می‌شوی، این جوان بلند می‌شود وارد حرم می‌شود یک سلامی پایین پا به من می‌کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می‌شود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسان‌های بزرگ است. حاج شیخ می‌فرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه‌ من عاریتی است و رفت از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ دو امام، با این دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم: بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). می‌گوید: دنبال من بیا. در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. می‌رسد به درِ آن اتاق و می‌گوید: اینجا خانه‌ من است، فردا طلوع فجر وعده‌ دیدار من و شما همین جا. می‌رود داخل و در را می‌بندد. مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام ایشان می‌فرماید: لحظه‌شماری می‌کردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله‌ پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌زد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه‌ من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌خواست به من بگوید: شیخ عبدالکریم حائری! ▫️ مرجعیت،عاریتی است ▫️ ریاست،عاریتی است ▫️ خانه‌هایتان،عاریتی است ▫️پول‌های‌تان،عاریتی است ▫️وجودتان،عاریتی است ▫️سلامتی‌تان،عاریتی است. ▫️هر چه می‌بینید،عاریه است و امانت است. دل به این عاریه‌ها نبندید @hamzehalipoor