من الان فهمیدم یکی از مهمترین اولویتهای زندگیم خوابه.
فکر کنید من از مسخره کردن یکی گذشتم تا بتونم بخوابم.
62.4K
در حالی که پیشواز گوشیم اینه؛
بابام زنگ زده و با بلندترین صدای ممکن صحبت میکنه میگم ناشنوا که نیستم بابا آرومم حرف بزنی میشنوم. میگه مطمئن نیستم.👩🏻🦽
امروز وقتی خواستم تشکر کنم بابت خرید آب معدنی برای جلسه امتحان، میخواستم بگم لطف کردید نباید زحمت میکشیدید. گفتم زحمت کشیدید لطف نباید...
خداروشکر ادامه ندادم.
سر جلسهٔ امتحان زبان یجوری مغزم ارور داده بود که برای پاراگراف نویسی نوشتم از کتابهای حافظ میتوان به بوستان و گلستان نیز اشاره کرد(:
سلام به امام رضایی که با سرود بابا رضاش من دهن خودمو مورد عنایت قرار دادم. تولدت مبارک بابا رضا☁️💙
آخرین باری که مشهد بودیم توی زیارت اول علی رغم نشاط و شوقی که به دیدار امام رضا داشتم خیلی ناراحت بودم. و غصه بود که کیلو کیلو تناول میشد. چه میدونم. احساس هربار عهد بستن برای خوب بودن و باز خراب کردن. احساس بچه بد بودن برای امام رضا. احساس گناهکار و شقیترین از آحاد بشر و قص علی هذا. توی همین حالتی که گوشه ورودی درب سمت راست صحن انقلاب خلوت کرده بودم با امام رضا، به لطف امام رضا و گناههای خودم فکر میکردم که هردو خیلی زیاد بودن و شرمندم میکردن؛ میگفتم تو همیشه به درد من خوردی امام رضا. ولی من هیچوقت به دردت نخوردم. برات درد هم بودم. توی همین حال و هوایی که اشک امان نمیداد و میگفتم بهدرد نخورم، یه خانومی که ایرانی به نظر نمیرسید اومد نزدیکم و گفت کَن یو، تِیک فُتو آف می؟
اما من چون هنوز تو حال زیارتنامه خوندن و حالا معنوی و متون عربی بودم، عربی جوابشو دادم و با این حرکت پر همهی کبوترهای امام رضا ریخت. و هم خودم هم امام رضا هم خانومه فهمیدن واقعا آدم به درد نخوری هستم.
باورش سخته که نه تنها آدم و حوا، بلکه همه ما اون مسیر بهشت به زمین رو طی کردیم. با این میزان گشنگی مفرط و سلیطگی احساس میکنم من اون سیبو خوردم پوستشو انداختم جلو خونه آقای آدم که شر بیوفته گردن اونا.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوحدی من به جات بودم تلفنو بوس میکردم (: