- جنگ نگاشت -
- روز یازدهم -
بدویید بدویید!
اسرائیل تهدید کرده می زنه!
تازه حجاب کم کرده بودیم که یکم دراز بکشیم، یکی اومد وسط قرارگاه داد زد بدویید تخلیه کنید!
نفمیدیم جوراب مونو چطور پوشیدیم
روسریم روسرم بود و فقط گره زدم چادر انداختم سرم و گوشی و کیفم رو برداشتم!..
یکی از آقایون گفت بدویید من می رسونم تون.
سوار ماشین شدیم و فقط محل رو ترک کردیم. تو راه رسانه ها رو چک کردیم دیدیم ما جزو محل اعلام شده نبودیم ولی خب کمتر از یک چهارراه فاصله داشتیم!
آدرنالین همه به صد رسید!
رسما جنگ رو حس کردیم...
تو راه یکی از بچه ها زنگ زد به مامانش و رفتیم خونه مامانش اینا...
الان میشه بهمون گفت آواره جنگی!(:
روز یازدهم جنگ برای ما ترکیب همه اتفاق های جنگ رو داشت!...
هنوز برای شهادت آماده نیستم!
هنوز کلی کار دارم که باید به ثمر بشینه.
هنوز باید دو رکعت نمازی تو صحن مسجدالاقصی بخونم.
باید رویایی که تو مشایه دیدم به واقعیت بپیونده!
ما این بار برای شهادت نمی جنگیم؛ما برای پیروزی می جنگیم...
#گوشه_قرارگاه
#اتاق_جنگ
هدایت شده از زَرقای
ماها این روزا رفیق از دست دادیم
رفقامون همسر شهید شدن
خودمون وصیتنامه نوشتیم و وسط قرآن گذاشتیم و به چندنفر امین سپردیم که اگه شهید شدیم بدون کجاست آخرین حرفامون
تا آخرین لحظه هرجور بود و شد وایسادیم و آیا ما سازش کردیم؟ هزار بار نه
ما در طی ۱۲ روز بلایی بر سر رژیم صهیونیستی آوردیم که صدها روز باید دور خودش بچرخه تا شاید بفهمه چه بلایی سرش اومده
فقط کافیه کمی به خرابیهایی که ایران در تلاویو و حیفا به یادگار گذاشته نگاهی بندازید و مقایسه کنید با حجمتخریبها در ایران
آتش بس برای من حکم جام زهر رو داره اما ما با حیثیت آمریکا و اسرائیل کاری کردیم که تمام کشورها جرات دست درازی بهشون رو خواهند داشت
این دو ابرقدرت پوشالی حالا فاحشهای ارزان قیمت هستند که کسی حاضر به نزدیک شدن به اون.هت نیست چه برسه به همخوابگی
و این از بین بردن هیبت پلاستیکی قدم اول پیروزی ما بود
و بدونید این قدم اول بود
صادقهای بیشتری در راهه . سر وقت،نقطهزن تر و نتيجه بخش
#روزهاینبرد
ولی همین یازده روز چیزهای عجیبی رو گذروندیم و صدامون درنیومد و شد راز تو سینه...
محسن عباسی ولدی14040403 نکاتی دربارۀ آتش بس.mp3
زمان:
حجم:
2.9M
⚡نکتههایی دربارۀ آتش بس
که همین حالا باید بشنوید.
- جنگ نگاشت -
- روز دوازدهم -
این روزا جلسه پشت جلسه ست.
یه موقع خودمونی نشستیم پشت میز ، تبدیل به جلسه رسمی میشه!
بچه های قرارگاه با اخطار امنیتی که گرفتیم تقسیم شدن و هر تیم رفت یه مکان.
بخاطر بعضی جلسه ها باید دور شهر بچرخیم.
این وسط گاهی وقت نمی شه چند روز برم خونه و همش اینور و اونورم وفقط چندساعتی وقت میشه بخوابیم...
منی که از پله نمی تونستم بالا پایین برم و از درد کمر هرروز به خودم می پیچیدم ، اصلا دردی حس نمی کنم!
روزهای بابرکتیه!...
#گوشه_قرارگاه
#اتاق_جنگ