eitaa logo
حقیق
7.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
740 ویدیو
105 فایل
حقیق به معنی شایسته و لایق برگرفته از آیه شریفۀ «حَقِيقٌ عَلَىٰ أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» اعراف ۱۰۵ مرجع ترویج و تبیین فرهنگ و معارف اصیل اسلامی ارتباط @H_chegeni کانال روبیکا : https://rubika.ir/haqiq_center
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 📚 💓 🦋 3️⃣1️⃣ 💌 نگاه ارشیا روی صورتش چرخی خورد و گفت: _چرا چشمات انقدر پف کرده؟ نباید چیزی لو می‌داد. شانه‌ بالا انداخت و آب پرتقال را توی لیوان ریخت. _سردرد داشتم. دیشب خوب نخوابیدم. _چرا؟ مگه عصبی شدی؟ از ارشیا بعید بود این کنجکاوی و سوال و جواب کردن. ریحانه نگران اتفاق‌های دیروز بود. نباید شوهرش می‌فهمید چه کارهایی کرده. صدایش را صاف کرد و جواب داد: _خب، تمام این هفته عصبی بودم، بخاطر تو. _حتما دیشب تا صبحم گریه کردی. بخاطر من. نه؟ یعنی رادمنش چیزی گفته بود؟ شک کرد. توی ذهنش نذر کرد اتفاقی نیفتد و امروز بخیر بگذرد. پرده‌ی زبرای اتاق را جمع کرد. _جات تو خونه خالی بود. _گفتی پیش ترانه بودی که _ترانه پیش من بود. بازجویی می کنی؟ _از دروغ گفتن متنفرم. پس فهمیده بود. دستش لرزید از ترس. نفسش را فوت کرد و زیر لب زمزمه کرد: _خدا بخیر کنه. چرخید و روبه‌روی تخت ایستاد و گفت: _چه دروغی ارشیا؟ _یعنی فکر کردی چون موقتا علیل شدم و این گوشه، روی این تخت لعنتی گرفتارم دیگه حواسم به چیزی نیست؟ عصبانی شده بود و این اصلا‌ به نفع ریحانه نبود. _آروم باش. اتفاقی نیفتاده که... _بس کن ریحانه. قسم نخور، دروغ گفتنم حدی داره. شاید بهتر بود سکوت کند. نشست و مستاصل نگاهش کرد. _خودت می دونی که هیچ وقت دوست نداشتم زن و زندگیم رو با شرکت و کارم قاتی بکنم، چون یه بار ضربه خوردم و تاوان دادم. پس با چه اجازه‌ای راه افتادی دنبال وکیلم و قرار ملاقات گذاشتی؟ انگار یک سطل آب سرد ریختند روی سرش. یعنی رادمنش انقدر دهن لق بود؟جواب سوال نپرسیده‌اش را ارشیا داد: _اینم که من از کجا فهمیدم مهم نیست. این که تو چرا فهمیدی مهم‌تره. هر چند مطمئنم زیر سر ترانه‌ست نه خودت. _من غریبه ام؟ توقع داری وقتی به این حال و روز افتادی مثل همیشه کور و کر بمونم؟ حالا صدای جفتشان بلند شده و صورت هر دو از عصبانبت سرخ شده بود. _تو چه کمکی می‌تونی به من بکنی؟ چرا بدبخت شدنم رو جار زدی؟ چرا خواهرت باید از ورشکست شدنم با خبر بشه؟ هان؟ نمی‌خوام چیزی بشنوم. هیچ می‌فهمی که با این دوره افتادن و سرک کشیدنت فقط منو خورد کردی؟ شما زن‌ها آخه چی می‌فهمین از دنیای ما مردا؟ _ببین ارشیا... _توقع نداشتم ریحانه، از تو توقع این دزد و پلیس بازی‌ها رو نداشتم. احساس می‌کرد بی‌گناه‌ترین متهم روی زمین است. چه آدم کم اقبالی بود. برای آخرین بار دهن باز کرد تا توضیح دهد: _ببین من _بسه، دلیل بیخودی نمی‌خوام. فقط از اینجا برو. برو لطفا‌. سرش سوت می‌کشید. ارشیا اجازه‌ی حرف زدن و دفاع نمی‌داد. عصبانی شده بود و تحمل داد و بیدادهایش را نداشت. دوباره اشک‌ها راه گرفته بودند. چادرش را برداشت و با‌‌ سرعت بیرون رفت. ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center