eitaa logo
حقیق
7.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
740 ویدیو
105 فایل
حقیق به معنی شایسته و لایق برگرفته از آیه شریفۀ «حَقِيقٌ عَلَىٰ أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ» اعراف ۱۰۵ مرجع ترویج و تبیین فرهنگ و معارف اصیل اسلامی ارتباط @H_chegeni کانال روبیکا : https://rubika.ir/haqiq_center
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 🔖در کانال بخوانید👆👇 🦋رمان 🦋 📕رمانِ جذاب و خواندنی تاپروانگی 📅شنبه تا چهارشنبه‌ی هر هفته ساعت 21🎊🎉 📕برای خوندن این رمانِ جذاب، عضو کانالِ "حقیق" بشید📒 💌لطفا با دوستانتون به اشتراک بگذارید📚 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
🔖 📚 💓 🦋 4️⃣1️⃣ 💌 پشت میز آشپزخانه نشسته بود. لیوان چای در دستش بود و بدون اینکه لب بزند هرازچندگاهی آه می‌کشید. احساس می‌کرد جغد شومی روی زندگیش سایه انداخته و شنیدن خبرهای بد همینطور ادامه دارد. چقدر ارشیا امروز ناراحت شده و چقدر خودش از دست رادمنش کفری بود. دلش می‌خواست زنگ بزند و تا می‌تواند بد و بی‌راه بگوید بخاطر رازداریش؛ اما می‌ترسید با هر حرکت جدیدی آتش‌فشان درونی و نیمه فعال همسرش را روشن‌تر بکند. _چیزی شده دخترم؟ خیلی ساکتی. از حضور زری خانم معذب بود ولی چون طبقه پایین را رنگ می‌کردند چند روزی مهمان خانه‌ی پسرش شده بود گویا. هرچند او هم بی‌خبر و سرزده آمده بود پیش ترانه. خانه‌ی خودش و تنهایی را ترجیح می‌داد. مخصوصا حالا که خواهرش اینجا هم نبود. _نه حاج خانم، چیزی نشده سعی کرد لبخند تصنعی هم بزند اما لب‌هایش کش نمی‌آمدند. دستش هنوز هم می‌لرزید. زری خانم چشم ریز کرد و با دلسوزی گفت: _رنگ به رو نداری، چیزی می‌خوری بیارم؟ _نه. زحمت نکشید. ممنونم چیزی نمی‌خورم. _خلاصه که منم مثل مادرت. تعارف نکنی عزیزم. با یادآوری خانم‌جان و نبودش‌ غصه‌ی عالم تلنبار شد روی قلبش. دوباره اشک به چشمش‌ نشست. هیچ چیز از دید مادرها دور نمی‌ماند انگار. گفت: _یه وقتایی از همیشه بیشتر نبود خانم‌جان رو حس می‌کنم. انگار بعضی‌ دردا و صحبتا فقط‌ مادر دختریه زری خانم لبخند زد. مهربان بود. دستش را گرفت و گفت: _حق داری. خدا رحمتش کنه، زن نازنینی بود، اما تا بوده همین بوده. دو دقیقه از این غذا غافل بشم ته گرفته. تازگیا حواس پرت شدم. نگاه به قیافه‌ی زهوار در رفته ‌ی این قابلمه نکن مادر. من جونم به همین دیگچه‌های مسی و قدیمیه. هرچی هم بگن تفلون اِله و بله و خوبه، بازم قبولشون ندارم که ندارم. هنوز داشت صحبت می‌کرد که ناغافل در مسی از دستش سر خورد و با سر و صدا پرت شد روی سرامیک‌های دو رنگ آشپزخانه... همه جای آشپزخانه را بخار گرفته بود. رشته‌های نیم‌پخت ماکارانی دور تا دور گاز و روی زمین و سینک پخش شده بودند. و او درست وسط آشپزخانه ایستاده بود و مثل بیدهای باد زده می‌لرزید. نگاهش خورد به دست گره شده‌ی ارشیا که حالا سرخ بود و خیس. هول شد و همین که خواست قدمی بردارد ارشیا تقریبا نعره زد: _میشه برای من دل نسوزونی؟ دستم چیزیش نمی‌شه اما اونی که داره آتیش می‌گیره وجودمه. فقط چند روز از زندگی مشترکشان گذشته بود و هنوز آن چنان با خلقیات خاص همسرش آشنا نبود! با اینکه همچنان توی شوک حمله ناگهانی ارشیا به قابلمه ماکارانی روی گاز بود اما سعی کرد به خودش مسلط باشد. _نمی‌خوای بگی چی شده؟ _یعنی خودت نمی‌دونی؟ _آروم باش تو رو خدا. اصلا هر اتفاقی هم که افتاده باشه باهم حرف می‌زنیم. بیا رو دستت آب خنک بگیر تا... _همش تظاهر و تظاهر. اه. بسه بابا. _چه تظاهری؟ من نباید بدونم به جرم کدوم گناه نکرده اینجوری باید تن و جونم بلرزه؟ _ده بار، ده بار زنگ زدم به خونه و جواب ندادی... _همین؟ خب خونه نبودم. _دقیقا این که کدوم گوری بودی برام مهمه. داشت آشفته می‌شد ولی می‌خواست درکش کند. با صدای زری خانم به زمان حال برگشت: _ببخش دخترم ترسیدی؟ پیری و هزار دردسر. دستم قوت نگه داشتن یه در رو هم نداره. چشم‌های به اشک نشسته‌اش را بالا آورد و ناخواسته گفت: _حق داره. ارشیا حق داره. من بهش قول داده بودم. ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ 💠 نور ایمان و ظلمت شیطان در مردم دنیا روز قیامت مشخص می‌شود 🔹اهل معرفتی را سؤال کردند: مردم در دنیا و آخرت به چه مانند؟ 🔸گفت: درنگ کنید تا بگویم. 🔹او سؤال‌کنندگان را در زمستان به باغی برد و گفت: کدام‌یک از شما می‌توانید به من نشان دهید کدام درخت خشک شده و کدام درخت تَر است؟ 🔸گفتند: نمی‌دانیم. 🔹گفت: مردم در دنیا مثال باغی در زمستان هستند که کسی از ظاهرشان نمی‌داند کدام‌یک دلشان به نور خدا زنده است و کدام یک مرده؟ 🔸اما چون بهار شود و حرارت خورشید بر زمین دمَد درختان خشک از درختان زنده آشکار شود. 🔹در روز قیامت است که مردم مشخص شوند کدام‌یک در دنیا به نور ایمان زنده بودند و کدام‌یک به ظلمت شیطان مرده بودند. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
🎤 17 مرداد روز خبرنگار گرامی باد. 🎧 هر حادثه وقتى در چاردیوارىِ سکوت و بی‌اعتنایى و غفلت قرار بگیرد، خواهد مرد و فراموش خواهد شد. 📡 پایدار شدن حوادث بستگى دارد به این‏که مبلّغان و خبررسانانى امین، صادق و باانگیزه داشته باشند. ⛱با حقیق همراه باشید 🏴@haqiq_center
💢 امام حسین و کرامت انسانی ✍️ 💠 یکی از آثار نهضت عاشورا حفظ کرامت انسانی و اعطای دوباره آن به انسان است. قرآن به کرامت ذاتی انسان‌ها اشاره می‌کند {و لقد کرمنا بنی آدم} از جمله اسباب این کرامت از نظر مفسرین عقل است یعنی وقتی خداوند به انسان عقل را عطا کرد، به او کرامت داد. و همین سبب افضلیت انسان از دیگر مخلوقات شده است. ➖در روایت‌های معصومین علیهم السلام هم به آن اشاره شده است. در زیارت اربعین وارد شده که {و بذل مهجه لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیرت الضلاله} یعنی امام حسین خودش را فدا کرد تا بندگان خدا را از جهالت و بی‌عقلی و سرگردانی گمراهی نجات دهد. ▪️جهالت در قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام به معنای بی‌عقلی است نه بی‌سوادی. و وقتی بی عقلی بر انسان غالب شد، انسان به هر پستی و رذالت مرتکب می‌شود. چنانچه امیرالمومنین علیه‌السلام در سفارش به امام حسن علیه السلام می‌فرماید { و اکرم نفسک عن کل دنیه}. دنیه به معنای پستی و حیوانیت است. کرامت نقطه مقابل دنیه است. 🏴بنابراین امام حسین علیه السلام خون داد تا مردم از جهالت و بی‌عقلی نجات یابند و به کرامت خویش بازگردند و در نقطه مقابل می‌بینیم که یزیدیان چگونه مرتکب انواع وحشی‌گری‌ها و دنائت و رذالت می‌شوند. معیار درک حسن و قبح رفتارها هم عقل و عقلانیت است و از این رو هر انسان منصف و پاک سرشتی رفتارهای آنان را تقبیح می‌کند. علیه‌السلام ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آیت الله جوادی آملی جمهوری اسلامی از حکومت امیر المومنین (ع) بهتر است... هر چند مانند مولا علی ع نیامده و نخواهد آمد. 👈چهار تا و چهارصد تا و چهار هزار تا فساد چیزی نیست که انسان بخواهد با آن اساس حکومت را بزند چرا که فساد در همه حکومت ها وجود داشته. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
رابطه نخبگان و کارگزاران با امیرالمومنین ع در مبارزه با ظلم و فساد-شبان.pdf
266.4K
🔰رابطه نخبگان و کارگزاران با امیرالمومنین در مبارزه با ظلم و فساد🔰 (پاسخی به یادداشت «حکومت علوی، بعثت عدالت») 👇🏽بخشی از یادداشت👇🏽 ◀️کارگزارانی که به خاطر فساد عزل شدند: جبیره شیبانی؛یزید بن حجیه؛نجاشی؛عربی از قبیله کنده؛ابن هرمه؛ابوموسی اشعری؛منذر بن جارود؛ابوالاسود دوئلی؛قیس بن سعد؛عمروبن ابی سلمه؛قعقاع بن شور ◀️کارگزارانی که از حاکمیتهای قبلی ابقا شدند: نمونه بارز آن زیادبن ابیه است که با وجود حرامزادگی به حکومت کرمان و فارس ابقا شد و قائل به برتری حضرت امیر بر معاویه در جنگ صفین بود و البته بعدها تحت نیرنگ معاویه به اردوگاه معاویه پیوست و در حاکمیت بصره و کوفه به شیعیان سخت گرفت ✅کندروی ها و تندرویهای نخبگان در رابطه با امیرالمومنین 🔶این افراد چنانچه وقایعی را می دیدند که به زعم خودشان و دید اولیه، بی عدالتی است، سریع در مقابل آن موضع می گیرند و و بدون سنجش دیگر مسائل و مصالح و بدون تحلیل درست از اوضاع زمانی و مکانی، در مقابل حرف ولی می ایستند با این توجیه که حق تنها همینی است که ما به آن رسیده ایم 🔶نمونه کندروها: اسامه بن زید یاران و شاگردان عبدالله بن مسعود عبدالله عمر برخی خواص کوفه 🔶نمونه تندروها: عبدالله بن وهب(بعدها از سران خوارج شد) مالک بن حبیب(رئیس نیروی نظامی حضرت)(این دو قاعدین جنگ جمل را مستوجب قتل دانستند) مالک اشتر(مخالفت با عزل ابوموسی اشعری) ⭕️تفصیل بحث و داستان هر کدام شخصیتها را در فایل پیوست ببینید. 🖌 مهدی شبان ⛱با حقیق همراه باشید 🔻 @haqiq_center
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 کتاب صوتی با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه(قسمت دوم) 🔖 با موضوع: 💢 تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پيش آمدهاي قبل و بعد از قیام عاشورا و شهادت امام تا بازگشت مجدد کاروان حسيني به مدينه. 📆 شنبه تا چهارشنبه ساعت 17 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center
⏰ به وقت احکام نمــ📿ــاز ┘◄ پرسش : ❓آیا جایز است کسی که نماز قضا دارد، نماز مستحبی بخواند؟ ✅ پاسخ : اشکالی ندارد. 🔻تذڪر: ✍️ البته خواندن نمازهای قضا مهم تر از نمازهای مستحبی است؛ به خصوص اگر احتمال دهد که در آینده به راحتی موفق به قضای نمازهایش نمی شود. ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
🔖 📚 💓 🦋 5️⃣1️⃣ 💌 می‌خواست صحبت کند. باید سبک می‌شد. وگرنه از تو منفجر می‌شد. زری خانم پرسید: _چه قولی؟ نه انگار واقعا یه چیزی شده که فقط خودت خبر داری. حال شوهرت خوبه؟ دقیقا از تنها چیزی که مطمئن بود همین خوب نبودن حال ارشیا بود. انقدر موج منفی برای خودش فرستاده و فکر و خیال‌های عجیب و غریب کرده بود که تا خرخره پر شده بود. سرش مثل فرفره رنگی‌های کوچک دوران بچگی پیچ و تاب می‌خورد. چیزی توی معده‌اش می‌جوشید و حجمی از غذای نخورده را انگار مدام بالا و پایین می‌فرستاد. بوی غذایی که روی گاز بود و توی فضای نقلی آشپزخانه می‌پیچید هم تمام سرش را پر کرده بود. از هزار طرف تحت فشار بود بدون هیچ آرامبخشی. هرچند دلش نمی‌خواست اما یکدفعه مجبور شد سمت دستشویی بدود و یک دل ناسیر بالا بیاورد. کاش می‌توانست بلاتکلیفی و غم‌های تلنبار شده‌ی سر دلش را عق بزند. فقط همین حال و روز جدید را کم داشت. صورتش را که شست، خودش هم از دیدن چهره‌ی رنجورش توی آینه وحشت کرد. به این فکر کرد که چه فامیلی خوبی دارد. رنجبر... همه‌ی رنج‌ها سهم او بود و بس. در را که باز کرد زری خانم لیوان به دست ایستاده بود. خوشبحال ترانه که لااقل مادر دومی داشت. _بیا عزیزم یه قلوپ ازین شربت بخور حالت رو جا میاره. با تمام ناتوانی لیوان را گرفت. زیرلب تشکر کرد و همانطور ایستاده، شیرینی‌اش را کمی مزه کرد. _چرا نمی‌شینی دخترم؟ گوشه‌ی شالش را روی صورت خیسش کشید و نالید: _همه عمرم نشستم که حالا زندگیم فلج شده. دلم می‌خواد یه وقتایی انقدر وایسم تا بهم ثابت شه هنوز زنده‌ام. کنار پنجره ایستاد و نگاهش گره خورد به دسته عزاداری. انگار کوبش طبل‌ها درست به قلب او وصل بود. خدایا باید خوشحال می‌بود یا ناراحت؟ دوباره هوس نذری کرده بود. قطره اشک سمجی از گوشه چشمش رد شد و روی دستش افتاد. انقدر گریه کرده و جیغ کشیده بود که همه کلافه شده بودند. به قول خانم‌جان به زمین و زمان بند نبود. حتی دفتردار بچه را چپ چپ نگاه می‌کرد. ارشیا عصبی شده بود و این از فک منقبض شده و پای راستش که روی سنگ مرمرها ضرب گرفته بود معلوم بود. فریبا هرچه بیشتر برای آرام کردنش سعی می‌کرد کمتر موفق می‌شد. ریحانه معنی این‌همه نگاه رد و بدل شده را نمی‌فهمید. خب هر بچه‌ای گریه می‌کرد. حتی سر سفره عقد! ادامه_دارد... 🔜 ✍️ 📨 ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد 🏴@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ وقتی به فکر می کنید این دو نکته را به خاطر داشته باشید: هر چقدر احساس گناه داشته باشید گذشته تغییر نمی کند.... و هر چقدر استرس داشته باشید آینده عوض نمی شود... ⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد @haqiq_center