🔖 #رمان 📚
💓 #تا_پروانگی 🦋
5️⃣1️⃣#قسمت_پانزدهم 💌
میخواست صحبت کند. باید سبک میشد. وگرنه از تو منفجر میشد. زری خانم پرسید:
_چه قولی؟ نه انگار واقعا یه چیزی شده که فقط خودت خبر داری. حال شوهرت خوبه؟
دقیقا از تنها چیزی که مطمئن بود همین خوب نبودن حال ارشیا بود. انقدر موج منفی برای خودش فرستاده و فکر و خیالهای عجیب و غریب کرده بود که تا خرخره پر شده بود. سرش مثل فرفره رنگیهای کوچک دوران بچگی پیچ و تاب میخورد. چیزی توی معدهاش میجوشید و حجمی از غذای نخورده را انگار مدام بالا و پایین میفرستاد. بوی غذایی که روی گاز بود و توی فضای نقلی آشپزخانه میپیچید هم تمام سرش را پر کرده بود. از هزار طرف تحت فشار بود بدون هیچ آرامبخشی. هرچند دلش نمیخواست اما یکدفعه مجبور شد سمت دستشویی بدود و یک دل ناسیر بالا بیاورد.
کاش میتوانست بلاتکلیفی و غمهای تلنبار شدهی سر دلش را عق بزند. فقط همین حال و روز جدید را کم داشت. صورتش را که شست، خودش هم از دیدن چهرهی رنجورش توی آینه وحشت کرد. به این فکر کرد که چه فامیلی خوبی دارد. رنجبر... همهی رنجها سهم او بود و بس. در را که باز کرد زری خانم لیوان به دست ایستاده بود. خوشبحال ترانه که لااقل مادر دومی داشت.
_بیا عزیزم یه قلوپ ازین شربت بخور حالت رو جا میاره.
با تمام ناتوانی لیوان را گرفت. زیرلب تشکر کرد و همانطور ایستاده، شیرینیاش را کمی مزه کرد.
_چرا نمیشینی دخترم؟
گوشهی شالش را روی صورت خیسش کشید و نالید:
_همه عمرم نشستم که حالا زندگیم فلج شده. دلم میخواد یه وقتایی انقدر وایسم تا بهم ثابت شه هنوز زندهام.
کنار پنجره ایستاد و نگاهش گره خورد به دسته عزاداری. انگار کوبش طبلها درست به قلب او وصل بود. خدایا باید خوشحال میبود یا ناراحت؟ دوباره هوس نذری کرده بود. قطره اشک سمجی از گوشه چشمش رد شد و روی دستش افتاد.
انقدر گریه کرده و جیغ کشیده بود که همه کلافه شده بودند. به قول خانمجان به زمین و زمان بند نبود. حتی دفتردار بچه را چپ چپ نگاه میکرد.
ارشیا عصبی شده بود و این از فک منقبض شده و پای راستش که روی سنگ مرمرها ضرب گرفته بود معلوم بود. فریبا هرچه بیشتر برای آرام کردنش سعی میکرد کمتر موفق میشد. ریحانه معنی اینهمه نگاه رد و بدل شده را نمیفهمید. خب هر بچهای گریه میکرد. حتی سر سفره عقد!
ادامه_دارد... 🔜
#تیموری ✍️
#داستان_سریالی 📨
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
🏴@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ
وقتی به #زندگی فکر می کنید
این دو نکته را به خاطر داشته باشید:
هر چقدر احساس گناه داشته باشید
گذشته تغییر نمی کند....
و هر چقدر استرس داشته باشید
آینده عوض نمی شود...
#درنگ
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌁 عکس نوشت
💎 زندگی به سبک شهدا
🥀 هذا محب الحسین(عليهالسلام)
▪️روحانی شهید مرتضی زندیه؛
❣️گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابیطالب(عليهالسلام)
➖گریه کن امام حسین (عليهالسلام) بود؛ از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق میکرد. وقتی از مجلس روضه امام حسین(عليهالسلام) میآمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه میکرد.
▪️کارهاش طوری تنظیم میشد که به روضه امام حسین(عليهالسلام) برسه. هر جا روضه بود میدیدیش.
➖ زیارت عاشورا میخوند، روزی چند بار.
▫️همیشه هم میگفت: «من توی بغل تو شهید میشم.»
❣️حرف اون شد. تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده. روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: «هذا محب الحسین(عليهالسلام).»
🎙راوی: حاج حسین کاجی از گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابیطالب(عليهالسلام)
#عکس_نوشت
#سبک_زندگی
⛱با حقیق همراه باشید
🏴@haqiq_center
#یادداشت_سیاسی
💢نقش بیبدیل رسانهها در مطالبهگری افکار عمومی
✍️#محمدصادق_خرسند
📜بدون تردید یکی از مؤثرترین ابزارهای کنترل قدرت سیاسی و تأمین منافع عامه، رسانهها هستند که نقش غیر قابل انکاری در رشد و توسعه سیاسی جوامع دارند. اهمیت رسانهها در تحولات تاریخ معاصر به حدی بوده است که بسیاری از متفکران علوم اجتماعی آن را رکن چهارم دموکراسی عنوان کردهاند که هیچ چیز دیگری قادر به ایفای نقش آن نخواهد بود. در سالهای اخیر، قدرت سیاسی به واسطه حضور رسانهها، در عریان ترین حالت تاریخی خود قرار گرفته که با رشد خیره کننده فناوریهای ارتباطی، این امر روزافزون بوده است.
➖شاید یکی از نکات جالب توجه کودتای 28 مرداد 1332 ضد دکتر مصدق که سالگرد آن نیز نزدیک است، استفاده از ظرفیت رسانهای مانند رادیو بی بی سی بود، نقشی که با جمله معروف «اینجا لندن است و اکنون ساعت دقیقا ۱۲ نیمه شب است» آغاز و اجرا گردید. پیامی که در حقیقت رمز عملیات آژاکس برای سرنگونی دولت محمد مصدق بود. جدای از این واقعه، ماجرای رسوایی واترگیت که به برکناری نیکسون از ریاست جمهوری آمریکا انجامید، نیز یکی دیگر از وقایع مهم تاریخ معاصر است که با افشاگری روزنامه واشنگتن پست اتفاق افتاد. این موارد نشان می دهد رسانه ها تا چه اندازه می توانند در تحولات سیاسی نقش داشته باشند.
🌀سابقه حضور رسانه در فضای سیاسی ایران به سال 1216 در زمان سلطنت محمدشاه قاجار می رسد که طی آن نخستین روزنامه ایران به نام کاغذ اخبار به مدیریت و سردبیری «میرزا صالح شیرازی کازرونی» در تهران منتشر گردید. تا سال 1285 یعنی سال انقلاب مشروطه حدود 11 عنوان نشریه در ایران ده میلیونی آن زمان منتشر میشد. نکته قابل توجه این نشریات، وابستگی آنان به استبداد و بیتوجهی صرف به افکار عمومی بود.
▪️بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، رسانهها نقش بسیار مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران داشتهاند. گسترش چشمگیر کمی و کیفی مطبوعات بعد از انقلاب بر کسی پوشیده نیست. اگرچه فضای رسانهای ایران در این سالها بیشتر در قالب رسانههای منتقد و طرفدار وضع موجود یا همان چپ و راست سیاسی مطرح بودهاند، اما به هر حال عملکرد غیر قابل انکاری در کنترل قدرت سیاسی داشتهاند.
▫️ بدون تردید هیچ حرکتی در جامعه امروز از نگاه تیزبین رسانهها پنهان نبوده است. رسانهها ميتوانند فضايي فراهم سازند و به كمك تكرار، از اين فضا براي جهت دادن به افكار عمومي استفاده كنند. شاید آخرین نقش رسانهها در پیگیری یک موردِ حساس برای افکار عمومی، ماجرای اکبر طبری باشد. هنوز چند روزی از خبر آزاد بودن اکبر طبری نگذشته است که قوه قضائیه اعلام کرد این فرد برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان بازگشته است.
➖ شکی نیست که فشار سنگین افکار عمومی در این قضیه بی تأثیر نبوده است. فشاری که رسانهها مهمترین نقش را در شکلگیری آن داشتند. به ثمر رسیدن یک خواسته عمومی در پرتوی فشار رسانهای یکی از روشهای مهم افکار عمومی برای تأثیر بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. در همین راستا، بحث سواد رسانهای مطرح میشود که می تواند نقش مهمی در نگرش صحیح افکار عمومی به مسائل مختلف داشته باشد. به طور قطع در ایجاد یک جامعه مطالبهگر و افکار عمومی پویا، هیچ چیزی به اندازه سواد رسانهای موثر نیست. سوادی که به نظر میرسد نیاز مبرم جامعه امروز ایران است و می تواند کشور را در مسیر رشد و توسعه یاری نماید.
#رسانه
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
🏴@haqiq_center
💢 18 مردادماه روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم
💠 رویش جوانان مدافع حرم نتیجه زنده نگهداشتن یاد شهداست.
⛱با حقیق همراه باشید
🔻 @haqiq_center
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سلسله مباحث قرآنی
📻#پادکست
📌قسمت چهارم: آیا امر به معروف و نهی از منکر مخالف کرامت انسان است؟
🎙#استاد_مهدی_عزیزان
⛱با حقیق همراه باشید
🔻 @haqiq_center
🥀اندکی درنگ
💢هزینه یک لحظه سکوت یا موضع نابجا
گاهی اوقات سکوت ما در وقایع سیاسی اجتماعی یا موضع گیری نابجا شاید در همان لحظه هزینه ای نداشته باشد اما با گذشت زمان خسارت فاجعه آمیز بوجود می آورد
.
عمرسعد، شمر، سنان، خولی و دیگران شمشیر بدست به جنگ امام حسین(ع) رفتند اما این مرحله نهایی این فاجعه بود مدام باید پرسید چه کسانی راه را برای این جنایتکاران هموار ساختند؟
.
پیش تر از این افراد، دیگرانی راه را برای قتل حسین(ع) فراهم کردند. فرقی بین خنجر شمر و سکوت علمای کوفه وجود ندارد. اگر آنان در مقابل ابن زیاد #سکوت نمی کردند، اگر بصورت متحد موضع می گرفتند، اگر بموقع وارد میدان می شدند هیچ گاه خنجر شمر به حنجر امام نمی رسید
.
از طرف دیگر، وقتی ابن زیاد دستور دستگیری یکی از بزرگان شیعه جناب هانی بن عروة را داد. قبیله او برای تصرف دارالاحکومه با شمشیر آخته مقابل مقر حکومت تجمع کردند اما یک موضع گیری #شریح_قاضی که خواست دروغ نگوید اما راستش را همنگفت مردم را فریب داد دو پهلو سخن گفت و مردم خیال کردند هانی میهمان ابن زیاد است
علت سندیت و اعتبار سخن #شریح_قاضی برای مردم این بود که او را قاضی منصوب خلیفه دوم می دانستند!
.
گاهی سکوت لازم
و گاهی حرام است
انسان باید قدرت تشخیص داشته باشد که کجا فریاد بزند و در کجا سکوت اختیار کند
#درنگ
#لبیک_یا_حسین
#یااباعبدالله
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
🏴@haqiq_center
ba karevane hosaini 03.mp3
5.54M
🎙 کتاب صوتی با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه(قسمت سوم)
🔖 با موضوع:
💢 تاريخ دوران امامت امام حسين عليه السلام و پيش آمدهاي قبل و بعد از قیام عاشورا و شهادت امام تا بازگشت مجدد کاروان حسيني به مدينه.
📙انتشارات زمزم هدایت:
@entesharat_zamzam_hedayat
📆 شنبه تا چهارشنبه ساعت 17
#با_کاروان_حسینی
#کتاب_صوتی
#پادکست
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
📸 ۴۵ میلیارد مترمکعب؛ برداشت سالانه آب از چاههای ایران
🔻 ۸۰۰هزار چاه مجاز و غیرمجاز ۶۰۲دشت کشور را با خطر فرونشست مواجه کردهاند.
به نقل از همشهری
⛱با حقیق همراه باشید
🔻 @haqiq_center
🔖 #رمان 📚
💓 #تا_پروانگی 🦋
6⃣1️⃣#قسمت_شانزدهم 💌
فریبا مجبور شده بود با شوهرش بچه را بردارد و بزند بیرون تا آرامش به فضای محضر برگردد یا شاید هم به جان بیقرار ارشیا. بعد از چند دقیقه و همزمان با تمام شدن امضاهای بی سر و ته، با ریحانه تماس گرفته و گفته بود:
_ریحانه جان منتظر ما نمونید که عجیب شانسمون زده امروز. فرنوش رو داریم میبریم پیش دکترش
_چرا؟ بدتر شده؟
_نه تو دلواپس نشو بیخودی. یکم تب داره نگرانم. اینجوری خیالم راحتتره اگه دکتر ببینش. ترسیدم به ارشیا زنگ بزنم والا! گفتم به خودت بگم.
_ترس چرا؟
_بگذریم حالا. ریحانه جونم فقط ببخشید که نشد تو لحظههای قشنگ کنارت باشم.
_این چه حرفیه عزیزم؟ بچه واجبتره. مراقبش باش.
_فدای تو عروس مهربون، خوشبخت بشی ایشالا.
و همین که قطع کرد صدای ارشیا گوشش را پر کرد:
_فریبا بود؟ نمیاد نه؟
نگاهش کرد. این رویا بود یا کابوس؟ بین زمین و آسمان دست و پا میزد. بعدترها جای فریبا میبود یا... با بغض پنهانی که خیلی هم بیدلیل نبود پاسخ داد:
_داره میره دکتر
مطمئن بود چیزی جز نگرانی، لحظهای در سوال بعدی ارشیا پنهان نبود. دقیقا چیزی مثل بغض خودش.
_بچه خوبه؟
_آره فقط میخوان خیالشون راحت بشه
و نفسی که مردانه بیرون فرستاد. متعجب شدنش البته طولی نکشید. ارشیا انگار امضای بند نانوشتهی آخر را شفاهی میخواست. پرسید:
_قول و قرارمون که یادت میمونه، نه؟
دوباره و سهباره از هم فرو پاشید. به چهرهی دلواپس خانمجان و صورت خندان ترانه که نگاه کرد فهمید باید تردیدها را پس و پیش کند. سری به تایید تکان داد. امیدوار بود قطره اشک کوچکی که روی انگشتهای گره خوردهاش چکیده را کسی ندیده باشد.
دستهای چروک خوردهی زری خانم دست سردش را گرفت.
_هیچ وقت انقدر آشوب ندیده بودمت ریحانه جان. چیزی شده؟ نه؟
انگار حساب زمان و مکان از دستش در رفته بود. گفت:
_نباید با وکیلش قرار میذاشتم. ارشیا ناراحته ازم. میگه دودوتای حساب کتاب کاری رو نباید با زن و زندگی جمع کرد.
_حرفش بیحساب نیست
_نیست که دلم آشوب شده، اما باید میفهمیدم چه به سرش اومده یا نه؟ من زنشم. اون خودداره و بروز نمیده ولی منم حق دارم بدونم چه خبره کنار گوشم.
_پرسیدی و نگفت؟
چه سوال سختی بود.در واقع کمترین کاری که میکردند حرف زدن بود. نه او میپرسید و نه ارشیا حرفی میزد.
_نپرسیدم.
_حالا مردت فکر و خیال کرده که بیاعتمادش کردی پیش دوستش؟
_شما که نمیدونید حاج خانم. اون کلا از همکلام شدن من با دوستا و همکاراش متنفره چون...
_حق داره مادر. یه چیزایی خانمجان خدا بیامرزت بهم گفته بود از اخلاق و منش و شرایطش. ندیده و نشناخته نیستم که. شوهرتم بعد از اینهمه وقت زندگی، زنش رو میشناسه. لابد همه حرفش اینه که کاش از خودش میپرسیدی. از دلش در بیار. مرد جماعت، موم دست زنه اگه زن...
هرچند سعی میکرد مثل همیشه محکم بماند و گوش شنیدن باشد فقط؛ اما بغضی که هدیهی سر عقدش بود هنوز بیخ گلویش جا خوش کرده و شاید حالا نیشتر خورده بود که سرتق بازی در میآورد برای سر وا کردن. ناغافل پرید وسط حرفش و گفت:
_اگه زن اجاقش کور نباشه، زن نیست؟
ادامه_دارد... 🔜
#تیموری ✍️
#داستان_سریالی 📨
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
🏴@haqiq_center
🌱 اندکی درنگ
💠 نگذاریم بند «حرمت» پاره شود
🔹زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، میشود كلاف سردرگم، گره مىخورد، میپيچد به هم، گرهگره مىشود.
🔸بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى.
🔹زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مىشود، کورتر مىشود. يک جايى ديگر نمىشود کاری كرد.
🔸بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود.
🔹يادمان باشد گرههاى توى كلاف همان دلخورىهاى كوچک و بزرگند، همان كينههاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد.
🔸زندگى به بندى بند استْ بهنام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است.
#درنگ
⛱با حقیق هـمـراه باشـیـد
@haqiq_center
🌁 عکس نوشت
💎 زندگی به سبک شهدا
🥀 فرمانده؛ اما نوکر امام حسین(عليهالسلام)
▪️سردار شهید حاج احمد کاظمی؛
❣️فرمانده نیروی زمینی و هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
➖حاجی حواسش به همه چیز بود، از محتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتهای ظهر عاشورا و تاسوعا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور برای جفت کردن کفشهای عزادارها و گرفتن اسفند دم در ... .
🔘 همۀ جلسههای هیئت یک طرف، عزاداری دهۀ اول محرم یک طرف. خدایی دهۀ اولی رو سنگ تموم میگذاشت، اما کیفیت اجرا براش خیلی مهمتر بود.
▫️همین دقتش بود که حالا هیئت عاشقان ثارالله لشکر 8 نجف اشرف شده یه الگوی نمونۀ عزاداری.
🎙راوی: همرزم شهید
#عکس_نوشت
#سبک_زندگی
⛱با حقیق همراه باشید
🏴@haqiq_center