eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ... 🌱سلام بر تو ای مولای معصوم من، که بدون هیچ جرم و خطایی، از شّر دشمنان آواره بیابان ها شده ای! سلام بر تو و بر غربت و تنهایی ات! ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🌷سالگرد شهادت یکی از رزمندگان فاطمیون در سوریه یکی از رزمندگان باسابقه‌ٔ فاطمیون بامداد شنبه ۱۴ بهمن در سوریه به شهادت رسید. 🥀علوی متولد ولایت پروان افغانستان بود که سابقهٔ حضور در سال‌های جهاد افغانستان علیه شوروی سابق و همچنین دفاع از انقلاب اسلامی در جنگ ۸ ساله را داشت. مراسم وداع و تشییع این شهید در مشهد برگزار خواهد شد.❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷کجایید ای شهیدان خدایی... بعد از عملیّات والفجر چهار وقتی از ارتفاعات کنگرک بر می گشتیم من و محمدحسین یوسف الهی (رزمنده و عارف لسگرثارالله-ع) تنها داخل یک ماشین بودیم همه بچّه ها بار و بنه را جمع کرده و رفته بودند و ما آخرین نفرها بودیم. 🥀توی ماشین صحبت می کردیم و می آمدیم محمد حسین گفت رادیو را روشن کن به محض این که رادیو را روشن کردم سرود کجایید ای شهیدان خدایی شروع شد. 🌷با شنیدن این سرود یک مرتبه محمّدحسین ساکت شد مستقیم به جاده نگاه می کرد یک دستش روی فرمان و دست دیگرش هم روی شیشه ماشین بود چنان محو سرود شده بود که دیگر توجهی به اطرافش نداشت. احساس می کردم که فقط جسمش اینجاست گویا یاد رفقای شهیدش افتاده بود. 🥀حال و هوایی که در آن لحظه داشت ناخوداگاه مرا هم دنبال خود می کشید وقتی سرود تمام شد باز هم در حال و هوای خودش بود و تا رسیدن به مقصد دیگر هیچ حرفی نزد. 🌱کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی ؟ کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی 🌿کتاب حسین پسر غلامحسین راوی: محمد علی کار آموزیان🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه دارد. شهید احمدی که یک بار قصد رفتن به سوریه را در سال 92 داشت با مخالفت خانواده نتوانست به مقابله با تروریست‌های تکفیری بپردازد. پس از چند سال وقفه این پاسدارکرمانشاهی در سال 94 به صورت داوطلبانه عازم سوریه و در همان اولین اعزام اسیر می‌شود. شهید احمدی در طول 14 ماه اسارت شدیدترین شکنجه‌های تروریست‌های تکفیری و سلفی را تحمل می‌کند تا در آخر به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. در وصف سختی‌هایی که شهید احمدی در طول اسارت کشیده همین بس که هنگام اعزام وزنشان به 103 کیلو می‌رسیده و پس از گذشت چند ماه از اسارت 60 کیلو بیشتر وزن نداشته است. پیکر شهید فریدون احمدی پس از چهار ماه، 13 خرداد ماه ۹۶ در استان کرمانشاه با حضور پرشور مردم تشییع شد. از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است. یادش گرامی و راهش پر رهرو ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم و رحمةالله 🌸✨ 🎉 فرارسیدن اعیاد خجسته شعبانیه را خدمت شما تبریک عرض می‌کنیم. به مناسبت میلاد باعظمت سفینه‌النجاة و مصباح‌الهدی، سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام)، السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره 🌿
14.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خیلیییی قشنگ بود💔💔😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار - 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ فصل بیست و دوم مادرم ابراهیم را تحت فشار قرار داد تا به اردن ،برود جایی که او مدارک خود را به سفارت عربستان سعودی یا هر سفارت دیگر کشورهای عربی خلیج فارس تحویل دهد جایی که به احتمال زیاد برای کار در آنجا پذیرفته میشود، بنابراین همسرش را بگیرد و برود برای دوری از مشکلات و خطراتی که در هر کوچه غزه در کمین او بودند، ابراهیم لبخند می زد و جواب او را میداد این غیر ممکن است او تصمیم گرفته که غزه را ترک نکند حتی اگر تنها با نان در آنجا زندگی کند. او منتظر بود تا UNRWA به درخواست شغلی که برای استخدام در نوار غزه ارسال کرده بود پاسخ دهد و پس از مدتی پاسخ منفی بود زیرا تعداد متقاضیان در تخصص او بیشتر از تعداد مکانها بود و پست خالی شغلی به او نرسید. مادرم بار دیگر این فرصت را پیدا کرد که او را تحت فشار قرار دهد تا به خارج از کشور سفر کند، اما او به او یادآوری کرد که او شغل ساختمانی دارد و از این طریق امرار معاش فراوانی میکند و اصلاً نیازی به کار ندارد و حالا که دارد. پس از اتمام تحصیل او میتواند کار خود را گسترش دهد و توسعه دهد و این برای او درآمد بسیار زیادی به همراه خواهد داشت. مریم اولین حمل خود را به دنیا آورد و دختري به دنیا آورد که ابراهیم نامش را اسراء .گذاشت چون علت این نام را پرسیدم :گفت تا هر وقت وظیفه ام را در قبال سرزمین دیدم به من يادآوري .کند اسراء و معراج و مسجد الاقصی و از آنجایی که فرزندان یکی از دلایل بی میلی مردم به جهاد است نامگذاری او به اسراء دلیل بر این است که به جای دلیل، مرا وادار به انجام وظیفه کند به خاطر انفعال من و این مرا به یاد آن لحظات زیبایی می انداخت که در دوران پیوندمان در مسجد مبارک الاقصی گذراندیم وقتی یهودیان او را تهدید به طوفان کردند اشک در چشمانش حلقه زد در همان زمان به تکمیل ساخت خانه، طبقه دوم ادامه دادیم که در آنجا کار ساخت اتاقها را به پایان رساندیم و سقف خانه قدیمی را که قبلاً در طبقه همکف بود، با آزبست پوشاندیم و با برخورد ابراهیم متوجه عشق این مرد به اطرافیانش شدم و بیشتر پی بردم. شیب پشت بام را مانند قبل به سمت غرب کرده بودیم و چون آزبست گذاری را شروع کردیم ابراهیم ناگهان ایستاد از کار افتاد و گفت این کار برای ما درست نیست تعجب کردم چرا؟ گفت سقف را به سمت غرب شیب دار کنیم، گفتم: چرا؟ گفت چون آب بارانی که روی پشت بام ما جمع میشود روی بام همسایهها میریزد :گفتم پس چی؟ قبلا هم همینطور بود خندید و گفت نه احمد الان وضع فرق کرده قبلا سقف ما سه متر و نیم بالاتر از بام همسایهها نبود و وقتی باران شدید میاد آب میریزه روی سقف همسایهها از این فاصله صدای بسیار آزاردهندهای میدهد و نمیتوانند با آن به زندگی ادامه دهند. متوجه شدم که این سخنان درست است و با تعجب گفتم اما چه باید کرد؟ گفت: کار را تکرار میکنیم و شیب سقف را به سمت شرق میکنیم تا آب به خیابان بیفتد او شروع به تخریب قسمت بالای دیواری کرد که آن شیب را برداشت سپس دوباره شروع به بر عکس ساختن آن .کردیم سپس سقف را بالای آن قرار دادیم. سنگ های سنگین که در اثر وزش باد از بین نمیرفت را گذاشتیم در مدت کوتاهی کار خانه را به پایان رساندیم و خانه به چهار آپارتمان تبدیل شد که هر آپارتمان درجاتی استقلال داشت و من با مادرم در یکی از آنها زندگی می کردیم. بر این اساس که وقتی محمد از رام الله برمی گردد با ما یکجا زندگی کند محمود حسن و ابراهیم در یکی از آپارتمانهای دیگر مستقر شدند تا هر یک از زنانشان بتوانند آزادانه تر زندگی کنند زیرا آنها تمام روز روسری خود را بر سر نمیگذاشتند تا موهایشان را با آن بپوشاند و آنها همچنان از برادران شوهر احساس خجالت میکردند از طریق همکاری با ابراهیم در ساخت خانه بسیاری از هنرهای ساختمانی را آموختم و شروع به همکاری با او کردم بنابراین او به من پیشنهاد داد که در این کار به او بپیوندم زیرا در عرض چند ماه میتوانم یک سازنده حرفهای شوم روی تحصیلات هم کار خواهیم کرد و میتوانیم به عنوان شریک با هم کار کنیم مخصوصاً با توجه به فرصتها مشاغل کمی وجود دارد، بنابراین متوجه شدم 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار - 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ که نظر او منطقی است و چیزی برای از دست دادن نداشتم بنابراین در کارگاهها و پروژههای پیمانکاری که او مسئولیت آنها را بر عهده گرفت شروع به همکاری با او کردم کار او شروع به گسترش کرد تعدادی کارگر با ما کار میکردند آنچه قابل توجه است این است که او اغلب از ما می خواست که قسمتهای خاصی از کار را تکمیل کنیم و می گفت سریع میرسد کار را ترک میکرد و خارج میشد و موترش را میبرد و میرفت او برای مدت طولانی یا کوتاهی غیبت میکرد و سپس برای ادامه کار برمیگشت. وقتی در این مورد از او می پرسم میگفت !کار جست و جوی کار احمد. قبل از اینکه کارگاه را در دستانمان تمام کنیم حتماً کارگاه دیگری در انتظارمان است به چشمانش نگاه می کنم و تأیید می کنم که هست. نوع دیگری از کار جستجو برای نوع دیگری از کار غیر مرتبط با کار ساخت و ساز و بازسازی در سرزمین های اشغال شده سال 1948 در نزدیکی محلی به نام سرافند یکی از اردوگاههای اصلی ارتش اسرائیل وجود دارد که صدها سرباز صبح به محل میآیند و عصر به خانههای خود می روند و در پارکینگها منتظر می مانند. هر موتری که آنها را به خانه هایشان میبرد با دستهایشان به موترهای بدبو و خالی در جاده های عمومی اشاره میکنند تا آنها را همان شب به خانههای شان ببرند و برسانند تا سرما نخورند برخی از آنها شروع به راه رفتن در کنار جاده می کنند و هرگاه یکی از موترها نزدیک میشود تعدادی از موترها با حمل این یا آن سرباز در اولین نقطه ای که از هم جدا می شوند به آن اشاره میکنند به اهداف آنها و او باید به دنبال وسیله حمل و نقل سواری دیگری باشد که موترش تکمیل شود. در جاده یک موتر اسپارو سفید مدرن با پلاک زرد (اسرائیلی) توسط یک مرد جوان که به نظر می رسد اصالتا اروپایی است سفید پوست مو بلند چشم آبی در کنار او یک جوان دیگری نشسته است. مردی که به نظر می رسد عراقی الاصل است و در سیت عقب مرد جوانی که به نظر می رسد عراقی الاصل است نشسته است او اصالتاً یمنی است... رادیو داخل موتر در حال پخش آهنگ آرام عبری است. یکی از سربازان به موتر اشاره کرد که فوراً بایستد، بنابراین موتر ایستاد، پس سرباز در پشتی را باز کرد و خود را روی سیت انداخت و به ماسمیا در) عبری (مسمیا گفت و راننده به او پاسخ داد: مشکلی ندارد) در) عبری (سدر) موتر بعد از طی مسافتی دوباره به راه افتاد مرد جوانی که کنار راننده نشسته بود تیغ کوچکی دراز کرد و از سرباز خواست که هیچ حرکتی نکند و به کسی که در سیت عقب نشسته بود به عربی گفت: «تفنگش را بردار او آن را از او گرفت و سرباز لرزید و شروع به گریه کرد و به زبان عبری از مادرش خواست کمک کند. ، و ادرارش میچکید تا شلوارش خیس شد. سپس محمد به او فریاد میزند تو می آیی ما را در غزه و کرانه باختری بکشی و قبلاً سرزمین ما را غصب کرده ای، آنجا وقتی اسلحه میکشی و به بچه ها شلیک میکنی فکر میکنی مرد هستی و اینجا مادرت را می خواهی برای ادرار کردن در لباسهایت یک گلوله به قلب اش میزند. موتر به یک جاده فرعی میپیچید و سه جوان پیاده شده و ابزارهای حفاری را از موتر بیرون آوردند، چقریی حفر کردند و بعد از گرفتن اسلحه و مدارک او را دفن کردند در حالی که آنها به اسناد نگاه میکردند فریاد میزدند و موتر با سرعت از منطقه دور می شد. اوه، این سرباز از نیروهای ویژه اقتدار کارکنان ارتش اسرائیل که خطرناک ترین عملیات کماندویی را انجام میدهند بود و بسیار خاص بود و نشان افتخار هم داشت. چند روز بعد همین گروه در حین بازگشت از نوار غزه و پس از دفن سربازی در منطقه ای دیگر سرباز دیگری را ربوده تفنگ جلیل دیگری را از او ،گرفتند در حالی که میخواستند از سیمهای مرزی که نوار غزه را از داخل زمین ها کشور جدا میکند عبور .کنند شخصی متوجه آنها شد. و نگهبانان با نیروهای محافظ منطقه تماس گرفتند و تعقیب و گریز آغاز شد که در مدت کوتاهی منجر به دستگیری برخی از اعضای آنها شد برخی دیگر فرار کردند و ناپدید شدند سپس از مرز به مصر .گریختند تحقیقات انجام شد و منجر به دستگیری شد و از آنجایی که این دو سرباز و اسلحه هایشان هنوز مفقود بودند و هیچ یک از بازداشت شدگان از محل نگهداری آنها اطلاعی نداشتند، منع رفت و آمد در کل نوار غزه اعمال شد. 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا