خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_دو_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
سپس زندانبانان در را باز کردند و با دفترچه ای در دستشان بیرون آمدند و شروع کردند به صدا زدن هرگاه نام یکی از زندانیان را صدا می زدند خانواده اش برمی خاستند و می گفتند بله و به سمت ابتدای دیوار آهنی می رفتند تا در صف منتظر بمانند و وارد ساختمان شوند بعد از اینکه داخل شدن مردان را از زنان جدا میکردند و بازرسی شروع می شد. ما با نگرانی منتظر ماندیم تا نام برادرم محمود در هنگ پنجم به صدا در آمد بله گفتیم و در صف ایستادیم تا هنگ پر شود، سپس شروع به آوردن ما کردند هیچ مرد بالغی همراهمان نبود، بنابراین ما هم در صف ایستادیم.
همه به اداره بازرسی زنان رفتند جایی که سربازان زن مادرم را بازرسی .کردند من و خواهرانم را تفتیش کردند، سپس ما را به میدانی آوردند و منتظر ماندیم تا بقیه بازرسی شوند ما هنگی را دیدیم که قبل از ورد ما خارج شد، سپس از راهروهای طولانی و کم نور وارد شدیم تا به قسمت ملاقات رسیدیم دیواری سیمانی با سوراخهایی با مش آهنی در دو طرف دیوار که ما را از بازداشت شدگان جدا می کرد.
بچه ها اول وارد شدند با دویدن و بزرگترها آهسته راه می رفتند، من با بچه ها دویدم و همه دنبال پدر یا برادرش می گشت، برادرم محمود را دیدم که پشت یکی از پنجره ها نشسته بود، فریاد زدم (اوه، اینه محمود ، اوه این محمود است صدای جیغ بلندتر شده بود و دیگر مادرم صدایم را شنید مرا دیدند که جلوی پنجره ایستاده ام و به همراه خواهرانم فاطمه و مریم جلو آمدند مادرم با دو خواهرم آمده بود مادرم محمود را با صدها سوال در مورد وضعیت و سلامتی او زیر سوال گرفت که آیا او را لت و کوب کرده اند؟ و این و آن....
آیا به او غذا می دهند؟ بدنش چطوره؟ آیا پاها یا دست هایش را فلج کردند؟ سوالات بی پایان پشت سر هم بدون انتظار برای پاسخ !! اشک هایش سرازیر شده بود و محمود سعی میکرد او را آرام کند و با دستانش اشاره میکرد و می گفت: خوب مادرم، خوب، من خوبم اینجا پیش شما هستم، تنم خوب است، پاهایم خوب است و حال من خوب است شما و برادرانم چطورید؟ چطوری فاطمه؟ مریم چطوری؟ فاطمه در حالی که اشک هایش را پاک میکرد زیر زبان گفت : "باشه برادرم، من خوبم و مریم پاسخ داد: "خدایا شکرت
مادرم از او در مورد پرونده و دادگاه
پرسید؟
جواب داد که ساده است و ان شاء الله حکم از یک سال یا یک سال و نیم بیشتر نمی شود مادرم نفس نفس می زد تا اینکه تقریباً نزدیک بود روحش پرواز کند :گفت یک سال یا یک سال و نیم وای محمود شروع به آرام کردن او کرد و سعی کرد به او اطمینان دهد و به او گفت که برای او وکیل تعیین کرده اند. زندان بانانی که پشت سر ما ایستاده بودند شروع به کف زدن کردند و فریاد زدند: ملاقات تمام شد ملاقات تمام شد و فقط توانستیم سلامتی آرزو کنیم و زندانبانان پشت سر محمود و سایر زندانیان ایستادند و آنها را به عقب کشیدند و سعی کردند ما را هل دهند ما خارج شدیم، اتفاقی که از این دیدار برایم افتاد این بود که محمود را دیدم که حالم را جویا شد و از او پرسیدم که حالش چطور است و وقتی با مادرم خداحافظی کرد به من گفت: خداحافظت احمد و همیشه مادرم می گفت که محمود در فکر تو بود.
مهم این بود که از این ملاقات احساس کردیم که وضعیت روحی و روانی مادرم تثبیت شده و به حالت عادی برگشته بود. محمود در بخش (ب) زندان غزه اسکان داده شده بود، این بخش شامل هشت اتاق است که درهای آن به راهرویی طولانی به عرض سه متر باز می شود و مساحت اتاق بین پانزده متر و بیست و پنج متر مربع است چند پنجره کوچک و یک در از میلههای آهنی دارد در گوشه ای از آن یک تشناب قرار دارد.
حداقل بیست زندانی وارد هر اتاق میشوند پتوها را روی زمین پهن می کنند و آنها روی هم به پهلو می خوابند. چون جای هیچ یک از آنها برای خوابیدن به پشت ،نیست می توانند برگردد مگر اینکه از خواب برخیزند و خود را به پهلوی دیگر بخوابانند، و اگر یکی از آنها از جای خود به دلیل ضرورت دستشویی رفتن بیرون ،شود مجبور میشود از روی خفته ها بگذرد و چون برگردد می بیند که جایش گم شده است چون خفته ها به سوی جای او حرکت کردهاند. ساعت شش صبح از بلندگوها اعلام میشود که شمارش آغاز خواهد شد.
اندکی بعد چراغها روشن می شود و زندانبانان شروع به زدن درها می کنند تا زندانیان را بیدار کنند. اگر یکی از آنها دیر کند و هم اطاقی هایش به او توجهی کنند تا او را بیدار کنند زندانبانها در را باز میکنند و وارد می شوند و با ظلم
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
❤️✋هر روز یک سلام به حضرت عشق صاحب الزمان ارواحنا له الفداء
❤اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ
سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش ریزان و فریادرس خلق
💚وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُبٍ
و رحمت وسیع حق و آن وعده ای که دروغ نشود.
❣سلام امام زمانم❣
سلام بر تو هنگامی که بپا می ایستی
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت دعای ما ؟
_ #لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
☀️#اللّهم_عجّل_لولیّک_الفرج_و_العافیّة _و_النّصر
🌸💚سلام بر همه عزیزان!
عیدتون مبارک
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✍ _محمد امیر چیت سازیان ، به سال 1339 در همدان متولد شد . دو سال بعد ، خداوند به او برادری عطا نمود که علی نام گرفت. حدود ربع قرن بعد ، محمد امیر ، از فرماندهان مهندسی رزمی سپاه همدان بود و علی ، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 انصارالحسین(صلوات الله علیه) .
در ششم تیر ماه سال 1366 ، محمد امیر در جریان عملیات نصر 4 ، خلعت شهادت پوشید. روزی که محمد امیر را برای تدفین به گلزار شهدای همدان آوردند ، علی که در جنگ به فرماندهی پرآوازه و محبوب تبدیل شده بود ، پس از وداع با پیکر برادرش ، پشت تریبون برای جماعت ـ قبل از تدفین امیر ـ گفت: «خدا را شکر می کنم که برادرم را دشمنان خدا کشتند، نه دوستان خدا! دشمنانی که با خون خدا ـ حسین (علیه سلام) ـ جنگیدند، همانان برادرم را کشتند. برادرم با چهار ماه حضور در جبهه، برگة ورود به بهشت را گرفت. برگِ برنده را گرفت اما من، هفت سال ...» گریه ی حضار و بغض خودش ، کلامش را برید. و ادامه داد:
«خدا را شکر می کنم جایی ایستاده ام که برادرم پیش پایم خوابیده و...»
درست پنج ماه بعد ، علی را پیکری غرق در خون به گلزار شهدا آوردند و دقیقا کنار برادرش به خاک سپردند.
🌷_ شهادت
#شهید_محمد_امیر_چیت_سازیان...🕊
تیرماه 1366
🌷_ شهادت
#شهید_علی_چیت_سازیان...🕊
آذرماه 1366
شادی روح پاکشان صلوات بر محمد و آل محمد
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
بهانه #روضه_امام_حسین در سیره #شهید_علی_چیت_سازیان🌷
🍀رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی .ها و بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
🏴گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
راوی: حسین علی مرادی؛ هم رزم
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✍️ یک خط وصیت :
راه سعادتبخشِ حسین (ع) را
ادامه دهید تمام شهیدان ما
از این راه پرورش یافته اند.
#سـردار_بیسر
#شهید_احد_مقیمی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🗣 چرا بعضی از شهدا نمیخواهند کسی برایشان اشک بریزد؟؟
📌 #جواب_شهید احسان محبوبی
ای کسانی که جسدم را تشییع میکنید برایم اشک نریزید که من خوشکام و خوشبختم. چرا؟ چون در امتحانم قبول شدم، اگر اشکی برایم میریزید برای خدا بریزید، بیایید اشکهایتان را گلوله کنید و بر سر دشمنان فرود بیاورید، ناله هایتان را پتک کنید و دشمن را خوار سازید.
فرازی از وصیتنامه شهید احسان محبوبی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
💌 #کــلامشهـــید
🌱در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
#شهید_حسین_خرازی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
⚘﷽⚘
❣هر لذتی که ...
لذت دیدار تـ❤️ـو ؛
نمی شود
سلام حضرت دلبـ❤️ـر ....
✋☀️السلام علیک یا ایُّهاالوَلیُّ النّاصِحُ
✋☀️السلام علیک یا سفينةَ النَّجاةَ
🥀 #سلام_مولای_مهربانم❤️
🌸لیّن قلبی لولیّک
اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق!
جہــاڹ انتظار
قدومت را می کشد
چشمماڹ را
بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ
اے روشڹ تر از هر روشنایی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج
🌹🍃🌹🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
دکترشهیدسیدمحمدحسین بهشتی:
🔘 زن در اسلام، زنده؛ سازنده؛ و رزمنده است؛ به شرطی که لباس رزمش، لباس عفتش باشد.
#شهید_بهشتی | #حجاب | #فاطمیه
اللهمعجللولیکالفرج
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ عاقبت احترام به حضرت زهرا (س)!
👤 حجت الاسلام عالی
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
♨️مهمترین تاکیدهای مهدوی آیت الله بهجت(ره)؛
1⃣ مداحی که حال خوبی هم دارد، به خدمت صاحب الامر رسيده و آن حضرت به او فرموده اند: «بعد از صلوات بر محمد و آل محمد گفته شود: "و عجل فرجهم"»*۱
2⃣کسانی که در خواب يا بيداری تشرّف حاصل نموده اند (محضر امام مهدی)، از ايشان شنيده اند: «برای تعجيل فرج من زياد دعا کنيد»*۲
3⃣ خود او (امام مهدی) در مسجد سهله و جمکران، در خواب يا بيداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اينکه او را ببينند، فرموده است: «فرج من نزديک است، دعا کنيد» يا به نقلی فرموده اند: «فرجم نزديک شده، دعا کنيد بَدا (تاخير) حاصل نشود»*۳
4⃣آقایی که زیاد به مسجد جمکران می رود می گفت : حضرت غائب (عجّلالله فرجه) را در مسجد جمکران دیدم ، به من فرمودند :
«به دل سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند.» و یک مرتبه از نظرم غائب شد ، نه این که راه برود و کم کم از نظرم غائب شود.*۴
📌از اين دست تاکيدات توسط حضرت مهدى ارواحنافداه، زياد به دوست داران و شيعيان حضرت رسيده است. حال اين ما و اين درخواست امام زمانمان...
📚۱. کتاب در محضر بهجت ج۳ ص۶۰؛
۲. ج۱ ص۱۱۸؛
۳. ج۱ ص۱۰۸
۴. ج۲ ص۱۱۸
#امام_زمان
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🔸 می خواستی رعد صدای ما...
تو گوش دنیا تا ابد باشه...
🔸از ابرهه چیزی نمیمونه...
وقتی که سجیل از زمین پاشه...
💢 امنیت امروز ما مرهون تلاش های بی وقفهی اوست؛ او که گفت بر سنگ مزارم بنویسید: « اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند.».
✨به امید اینکه بزودی آرزوی او را محقق سازیم...
#پدر_موشکی_ایران #شهید_حاج_حسن_طهرانی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
من از مسئولین می خواهم که نگذارید خدای ناکرده در ارگان ها ، افراد منحرف و چاپلوس جا پیدا کنند و ضوابط اسلام و جمهوری اسلامی را زیر پا گذاشته و روابط را حاکم کنند و از شما می خواهم که مواظب باشید و ببینید چه کسانی جایگزین شهدا در ارگان ها می شوند و آیا هم فکرو رهرو شهدا هستند .
#شهید_عبدالحسین_رحیمی...
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
شهیدسرافرازمحسن حججی🥀
امامزمان ارواحنافداه منتظر شماست؛
قلب خود را پاک ڪنید و همچنان محڪم و
استوار بر عقیده و ایمان خود باشید و
زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید...!
مگر نمیبینی ڪه ظلم سراسر گیتی را
فرا گرفته و مهدی فاطمه
ارواحنافداه سرباز می طلبد...
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_سه_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
و بی ادبی او را لگد مال .می کنند تعداد زیادی از زندانبانان به رهبری یک افسر از راه می رسند و در صورت لزوم زندانیان را آماده می کنند
زندانیان در دو صف ایستاده می شوند زندان بانان اسلحه به همراه دارند و کلاه ایمنی به سر دارند و یکی از آنها توپ گاز اشک آور حمل می کند و اتاق به اتاق زندانیان را میشمارند سپس بیرون می روند تا قسمت های دیگری را بشمارند. در نهایت بلندگوها پایان شمارش را اعلام می کنند صبحانه را آماده می کنند که معمولاً دو یا سه تکه نان، کمی مسکه و کمی مربا است و گاهی با نصف تخم مرغ آب پز و یک پیاله چیزی میآید از نظر طعم و بو شبیه به چای است. زندانیان غذای خود را پس از اتمام دستشویی می خورند و یکی یکی وارد دستشویی میشوند و شاید یکی از آنها مجبور شده به دستشویی برود و به نظر می رسد که درد روده هایش را در حالی که می پیچد فشار می دهد. ، شکمش را گرفته و دوستش را اصرار میکند که از دستشویی خارج شود؛ چون حالش رو به وخامت می بود. زندان بانان یکی پس از دیگری به اتاق ها می آیند و ازاتاق یکی یکی آنها خارج میکنند و به میدان (الفوره) میروند که محوطه ای است با دیوارهای بلندی که سقف آن را سیم خاردار پوشانده است.
مساحت آن حدود یکصد و بیست متر مربع است زندانیان بیرون میروند هر کدام دستهای خود را پشت سر میگذارند و یکی یکی خود را به داخل میدان میاندازند آنجا زندانبانها با چوب در وسط میدان و زندانیان به صورت حلقه شروع به حرکت در میدان میکنند و هرکس دهان باز کند و با همکار خود صحبت کند یا آهسته برود یا تیز رفته باشد سهم خود را از با چوب یا با قنداغ لگد وسیلی دریافت می کند.
یک ساعت یا کمتر به این ترتیب رفت و آمد میکنند سپس به اتاق خود میروند هر کدام باید روی زمین بنشینند. پتو ممنوع بود و از نشستن به صورت دایره یا اجتماع برای صحبت یا مطالعه منع شده بودند اگر اینطور مینشستند، زندانبانها به داخل اتاق هجوم می آوردند و آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند و شاید تعدادی از آنها را به سلولهای مجازات به نام اسنوکات) میبردند.
شمارش ظهر اعلام میشد و بعد از شمارش نان چاشت میآید چند تکه نان و آب سبزی گاهی مقداری سبزی مثل زردک و گاهی فقط آب داغ با طعم نمک است. گاهی اوقات کچالو جوشک، برنج یا تکه های بادمجان می آید، که بعضا خام می باشد و زندانیان ناهار خود را میخورند، برخی از آنها ظرفها را میشویند و برخی دیگر مینشینند، برخی به دیوار تکیه می دهند.
خواب آلودگی پلک هایشان را نوازش میکند از شدت پوچی و بی حوصلگی چون یکی از زندانبان ها که در راهروی جلوی درها رفت و آمد میکرد فریاد میزد که نخوابید زیرا خواب فقط در شب اجازه است ساعت ها می گذرد تا شام بیاید که به سختی در بشقاب دیده میشود قبل از ساعت پنج زندانیان غذا میخورند سپس به انتظار غروب می نشینند، یک ساعت یا یک ساعت و نیم پس از غروب آفتاب و بعد از اینکه شب را به همین ترتیب ،شمردند، زندانبان ها چراغ ها را خاموش میکنند.
و زندانیان با هم دراز میکشند تا برای خواب آماده شوند زندانبان همیشه میآیند و اتاقها را تماشا می کند و صدای کفش های شان که به زمین کوبیده میشد و حتی در شب مانع خواب میشوند روز ،پنجشنبه زندانیان را چهار چهار نفر به حمامهای انتهای بخش میبرند جایی که هر فرد هفته ای پنج دقیقه فرصت دوش گرفتن ،دارد زیرا آب به ندرت گرم است و یک تکه صابون بد باید برای همه کافی باشد کسانی که وارد حمام میشوند یعنی یک چهارم زندانیان این بخش بعد از دوش گرفتن سرپرست به هر یک اتاق یک تیغ میدهد تا همه با آن ریش را اصلاح کنند.
روز جمعه روز دیدار خانواده هاست هر منطقه از نوار غزه در یک جای مشخص اجتماع میکنند و صبح کسانی که ملاقات دارند آماده می شوند و منتظر صدای بلندگوهای نصب شده روی دیوارهای بخش خود هستند. اسامی بازدیدکنندگان یکی پس از دیگری گروهی که نامشان خوانده میشود پس از باز شدن دروازه زندانبانان از اتاقها بیرون می آیند و از تمام بخش ها در اتاق انتظار جمع میشوند و یکی یکی جستجو میکنند و سپس وارد قسمت ملاقات می شوند.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_چهار_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
و نگهبانان آنها را به زور میکشند و بازرسی مجدد انجام میشود و زندانیان هر بخش جداگانه جدا می شوند و به اتاق های خود باز می گردند که در آنجا توسط دیگر زندانیان استقبال میشوند و این دیدار را تبریکی میدهند و در جواب میگویند: خدا خیرت بده امیدوارم تو هم آنجا باشی برادرم محمود به این واقعیت تلخ و ظالمانه در زندان غزه زندگی می کرد که تقریباً از صدها زندانی از سراسر باریکه غزه پر شده بود.
حقوقی که توسط حقوق بشر و کنوانسیون ژنو تضمین شده بود نقض میشد و هرکسی که میخواست مخالفتی بکند با ضرب و شتم و شدت مقابل میشد که هیچ ذهن بشری نمیتواند تصور کند گیره پشت پاهایشان هم بسته است. در روز دادگاه زندان بانان میآیند تا به محمود و سایر زندانیان بگویند که باید برای رفتن به دادگاه آماده شوند و در عرض چند دقیقه آنها را از اتاق ها بیرون میآورند آنها را به طور کامل بازرسی میکنند و سپس دستانشان را با غل و زنجیر آهنی می بندند.
و شروع به کشیدن آنها به دادگاه نظامی نزدیک ساختمان زندان از راه دیگری میکنند و در آنجا آنها را در اتاق انتظار می گذارند و یکی یکی آنها را به داخل دادگاه. می آورند و در قفس را میبندند سربازان نگهبانی میدهند وسط صالون یک میز بزرگ است که پشتش سه چوکی و پشتش آنها پرچم اسرائیل .است قضات با افسران نظامی وارد می شوند و یکی از سربازان فریاد میزند که ایستاده شوید و همه حاضران در صالون حتی خانواده هایی که در انتهای دیگر نشسته اند، باید با اسلحه سربازان به سمت آنها است بایستند و بحث در دادگاه آغاز میشود نقش وکیل آنجا نزدیک به صفر است. محمود از میان دهها سرباز به مادرم عمویم و برادرم حسن که در میان مردم نشسته اند و سعی می کنند لبخندی آرامش بخش بر لبانش بنشانند نگاه میکند او سعی میکند با لبخندی ضعیف و خفه شده پاسخ دهد اما نمی تواند تشویش و انتظارش را پنهان کند جلسات دادگاه یکی پس از دیگری بدون نتیجه میگذرد و در هر بار زندانیان با همان رویه به زندان باز می گردند
جایی که همکارانشان از آنها در مورد آنچه اتفاق افتاده پذیرایی میکنند و سعی میکنند تا به آنها اطمینان دهند و اگر یکی از آنها محکوم شد سعی میکنند او را دلداری دهند و میگویند که آسودگی نزدیک است و ان شاء الله زندان تأثیری بر او ندارد، مردان باید بخاطر وطن خود این تاوان را بپردازند شرایط زندگی به طرز غیر قابل تحمل و سخت بود و واکنش نگهبانان به هرگونه اقدام برای اعتراض تندتر از هر تصوری بود سر یکی از زندانیان اغلب شکسته می شد و به سبب اینکه می پرسید آیا این غذا برای بیست نفر کافیه؟ دستهای او اغلب شکسته میشد چون هنگام عبور از صف به داخل حیاط به سمت یکی از درهای اتاقهای دیگر می چرخید و چشمانشان اغلب آبی میشد چون سه چهار نفر در گوشه اتاقشان دایره ای می نشستند و آنها باید این کارها را می کردند.
زندانیان میخواستند کاری کنند تا این قاعده برخورد را بشکنند سه چهار نفر از زندانیان از جمله محمود، با هم شروع به گفتگو کنند. او آنجا می نشست تا نگهبانان را تحریک نکنند و به دنبال راهی برای پایان دادن به این واقعیت بود. برای همه آنها روشن بود که استفاده از خشونت و زور به نفع آنها نیست چون دست خالی هستند در حالی که زندانبان ها اسلحه سپر، کلاه ایمنی گاز اشک آور و تمام وسایل زشتی ظلم را دارند
حس انسانیت چی میشود؟ در پایان به این نتیجه رسیدند که تنها راه تغییر این واقعیت اعتصاب غذای علنی است که با اعتصاب غذایی آزاد وارد نبرد اراده و توانایی تحمل درد گرسنگی و انتظار مرگ و شکست استکبار میشوند و این کار جلادان را قهر و آنها را مجبور به تغییر معادله در برخورد با آنها می.کند تصمیم گرفته شد که مراحل هماهنگی آغاز شود، از کارگران اسیر خواسته شد هنگامیکه برای توزیع غذا بیرون میروند قلمی از زندانبانها بدزدد و کاغذ بیاورند و پس از تلاشها موفق شدند زیرا قلم و کاغذها را برای چند روز و در یکی از گوشههای اتاق که زندانبان ها نمی توانستند ببینند پنهان می کردند.
به بسیار سختی با عبور از راهروها روند نوشتن نامهها آغاز شد که خطاب به سایر اطاقها ارسال می شد تا اعتصاب را به طور جمعی در همه بخشها هماهنگ کنند تا در همان یک لحظه همه یکجا شروع .کنند در روز ملاقات تعدادی از زندانیان نامه ها را با خود حمل میکردند که در نایلون نوعی از پلاستیک پیچیده میشد و به راحتی در دهان پنهان می نمودند. و در اتاق انتظار نامهها را بین جوانان سایر بخشها توزیع می کردند.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._