🔻امام صادق علیه‌السلام: وقتی روز اول شعبان می‌رسد، منادی از زیر عرش صدا می‌زند: «ای دوستداران حسین علیه‌السلام» درشب #نیمه_شعبان #زیارت_امام_حسین را از دست ندهید زیرا اگر می‌دانستید، #زیارت_امام_حسین در #نیمه‌شعبان چیست، کل سال منتظر می‌ماندید تا این شب فرا برسد و به زیارت بروید 📚وسائل الشيعه ج۱۰ص۳۶۷ یااباعبدالله 😢

خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار #قسمت_صدـوـچهلـوـیک- 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ کاغذی را بخوانید از ترس اینکه مبادا چیزی ممنوع باشد که از پیش کسی اندخته شده باشد پس سربازان اشغالگر و اطلاعات بیایند برای تفتیش یا دستگیری آنها آن تکه کاغذ را پیدا میکنند و درد سری بزرگ اتفاق می افتد. هیچ وقت از پشت سر ابراهیم چیزی نیافتیم او دقیق بود و همه چیز را به خوبی پشت سرش تمیز می کرد، گاهی هم کاغذهایی از پشت محمود پیدا می شد، مثل پیش نویس بیانیه فرماندهی واحد، وقتی به خانه برمی گشت، برایش عروسی می گرفتند و دادگاه نظامی برای او برگزار میشد یک بار دیدم که مادرم در موتر ابراهیم در حال جستجوی همه جانبه و کامل بود انگار چیزی پیدا کرده بود در حالی که ابراهیم مشغول خوردن غذا بود و مادرم با مریم از موتر بیرون آمدند و داخل اتاق شدند و در را بستند صدایشان گاهی با کلمات کلی که معنای سرزنش را به همراه داشت بلندتر می شد. سپس وقتی از آنچه در موترش ضبط کرده بود صحبت میکرد آنها را محو میکرد معلوم بود که سعی می کند از روش همیشگی خود استفاده کند و با شوخی و خنده اوضاع را کمرنگ کرد اما این بار نتوانست موفق شود. من او را در حال ارتکاب یک جنایت فجیع دستگیر کردم. تحقیقات و محاکمه غیر علنی ابراهیم بیش از نیم ساعت ادامه داشت وقتی در باز شد و من رفتم نگاهی به داخل کردم تا وضعیت ابراهیم را ببینم انگار ده بازپرس در یکی از خشن ترین مراحل تحقیقات در مسلخ بازجویی در زندان مرکزی غزه بر او حمله کردهاند لبخندی پر از خرسندی زدم و او با قیافه ای عصبانی پاسخ داد که انگار میخواهد بگوید: من آن را روی پوستت میکشم به جای مامانت شلاق ات بزنم... خیلی سعی کردم بفهمم چه چیزی را مریم از او گرفته .است مریم واقعا یا نمیدانست چون یا اگر میدانست نمیتوانست آن را از من پنهان کند، اما او و مادرم با نهایت فریب و پنهان کاری با من برخورد میکردند و هر زمان که من او را می،کاویدم مرا سرزنش میکردند سالها بعد متوجه شدم که او یک اسلحه کمری 9 میلی متری را در کف یک منطقه ی از موترش پیدا کرده است یک خطر و یک فاجعه اما خطرناک ترین چیزی که مستحق این اقدامات سخت بود سهل انگاری او بود که باعث سقوط گلوله شد بدون اینکه او متوجه شود و آن را بردارد همان جا مانده بود. مدتی طولانی گذشت و حوادث انتفاضه ادامه یافت و تشدید شد و ادامه یافت و آنقدر گسترش یافت که همه ملت را در بر گرفت و معلوم شد که نام این وقایع انتفاضه بود تا جایی که هنگامی که به بولتنهای خبری در رادیو یا تلویزیون اسرائیل گوش می دهید کلمه انتفاضه تکرار می شود، همینطور زمانی که به پخش اخبار در ایستگاههای خارجی گوش می دهید. ابراهیم یک بار در حضور من با فایز نشست و شروع به صحبت کرد تا او را متقاعد کند که از تعداد دفعات ملاقاتش با ما کم کند و روابطش را با ابراهیم کم کند زیرا میترسید یکی از ماموران به آن رابطه توجه کند و به اطلاعات گزارش کند. که آنها را دستگیر کنند چون گمان میکردند قصد انجام کاری را دارند فایز سعی کرد ترس ابراهیم را کم کند و بیضروری نشان دهد، اما ابراهیم او را در بغل گرفت و او را مجبور کرد که این کار را انجام دهد، اما متوقف نشد. روزی سالگرد سفر اسراء و معراج فرا رسیده بود و بیانیه حماس که از قبل پخش شده بود خواستار فعالیت و مقابله در این روز برای بزرگداشت سفر اسراء به مسجد مبارک الاقصی و معراج شده بود از صبح تا شب مردان جوان شروع به نصب موانع آتش زدن تایرها و پرتاب بمبهای کوچک دست ساز به سمت آنها کردند هنگامی که نیروهای اشغالگر آمدند به سمت آنها سنگ و کوکتل مولوتف پرتاب کردند و آنها شروع به تیراندازی نمودن و نارنجکهای دستی زیادی به سمت آنها پرتاب شد و در بین نیروهای اشغالگر آشفتگی شدیدی ایجاد شد و آنها آتش خود را به سمت تظاهرکنندگان که می خواستند به آنها حمله کنند شدت دادند و پشت موانع دیوارها پنهان شدند، در آن روز تعدادی زخمی و «فایز» کشته شد، ابراهیم که در کنارش بود فریاد زد فايز مجروح شده است جوانان دیگر به سمت آنها هجوم آوردند و وقتی او را معاینه کردند مطمئن شدند که او مرده بود. یکی از آنها فریاد زد: «شهید شده، گلوله به سرش اصابت کرده». ابراهیم دستور داد جسدش را ببرند تا به شفاخانه نرود. او میدانست که ممکن است نیروهای اشغالگر به داکتری مراجعه کنند و او در اردوگاه به قتل عمد متهم .شود جمعیت با عصبانیت بیرون آمدند و در حالی که جمعیت شعار می دادند و فریاد 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 #رمان_شهدایی #هر_روز_با_یاد_شهداء #شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار #قسمت_صدـوـچهلـوـدو- 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ می زدند که کامیابی را بر قبر برد و تهدید میکردند و شک نداشتم که او بر اثر گلوله نیروهای اشغالگر کشته نشده است. اما من جرأت نداشتم در این مورد با ابراهیم صحبت کنم او قطعاً اجازه نمی داد در این مورد صحبت کنم، اما چشم ها چیزی را می گفتند که زبانها نمیخواستند بگویند تصمیمات پی در پی تعطیلی دانشگاههای فلسطین توسط فرمانداران نظامی مناطق با هدف جلوگیری از تجمع این تعداد زیادی از دانشجویان که تجمع آنها محل اصطکاک و انفجار بود، صادر شد. و فرسودگی شان و معلوم شده بود که همه چیز ادامه خواهد داشت اما سفر علمی باید ادامه پیدا کند و راه حل معقولی جستجو شد و با انتقال صالونهای مطالعه از دانشگاه اسلامی به مساجد و موسسات غیر دولتی، به عنوان مثال، دفتری که از طریق آن اعلام میشد که سخنرانی برای شماره درس فلان جا و در مسجد العباس در شهر غزه بود و سخنرانی فلان دوره در مسجد فلسطین برگزار میشد و روز و ساعت مشخص میشد و طلاب در مسجد جمع می شدند و استاد به حضورشان میآمد و این روند ادامه یافت. آموزش و پرورش سختیها و مشکلاتی دارد اما مانند سایرین با واقعیت جدید سازگار شده است من و ابراهیم باید به درس و امتحان میرفتیم و ابراهیم آخرین سالش بود و من هنوز یک سال دیگر به پایان آن باقی مانده بود، با وجود همه تعطیلی ها محاصرهها و ممنوعیتهای تردد راهپیمایی ادامه یافت و ابراهيم فارغ التحصیل شد و لیسانس زیست شناسی گرفت و مدارک خود را برای کار در UNRWA ارائه کرد و منتظر ماند تا تصمیم تصویب مادرم با تمام وجود او را تحت فشار قرار داد که به خارج از کشور سفر کند تا مدارکش را برای کار در عربستان سعودی یا یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس ارائه دهد اما او فقط یک گوش کر را یافت که یکی پر از گل و دیگری پر از خمیر بود. او تصمیم گرفته بود که کشور را ترک نکند به خصوص در این مرحله حساس و خطرناک قلب مادرم به او گفت که این جوان باید کشور را ترک کند زیرا ماندن او در آنجا هزینه زیادی دارد و او این را اعلام می کرد و شروع به تغییر رویکرد خود نسبت به او کرد، همانطور که در مقابل اصرار او برای ماندن، شروع کرد به التماس کردن از او برای سفر به خارج حتی برای چند سال کم یا حداقل دو یا سه سال و میگفت توجه کنید و شما فقط یک تصمیم قطعی و صریح خواهید یافت من حتی برای یک لحظه کشور را ترک نخواهم کرد. محمد علیرغم مشکلاتی که به همراه داشت در آزمایشگاه کیمیا دانشکده علوم دانشگاه بيرزيت به کار خود ادامه داد. او دانشجویان را در حال انجام آزمایشات کیمیایی زیر نظر داشت و یکی از آن دانشجویان که آنرا رهنمایی می کرد. دانش آموز آرام و خوش اخلاق و خوش خلق که برای تکمیل آزمایش و موفقیت در آن با پشتکار و پشتکار تلاش می کرد و این امر به ویژه توجه محمد را به او جلب کرده بود او آن نوع فعالیت و جدیت را دوست دارد دانش آموز کار خود را با موفقیت به پایان میرساند بنابراین محمد در کنار او می ایستد تا او را خوب بشناسد زیرا متوجه می شود که او جوانی دیندار است و از کار و تلاش او تعریف میکند و از او می پرسد که کجا زندگی میکند و در مورد شرکای او در مسکن دانشجویی میپرسد و از او دعوت میکند تا در خانه به دیدارش بیاید و در هر مشکلی که در تحصیلاتش در رشته کیمیا پیدا می کند آماده است به او کمک کند. 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 #رمان_شهدایی #هر_روز_با_یاد_شهداء #شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

روزه در ماه شعبان #امام_على(علیه السلام) فرمودند: روزه‌ #ماه_شعبان ، وسواس سینه و پریشانى‏ هاى قلب(دلشوره) را از بین مى ‏برد. صَومُ #شَعبانَ یَذهَبُ بِوَسواسِ الصَّدرِ وَ بَلابِلِ القَلبِ. 📚تحف العقول، ص ۱۰۲ 📚خصال، ص۶۱۲ ❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷

🌷سالگرد شهادت یکی از رزمندگان فاطمیون در سوریه #سید_حمزه_علوی یکی از رزمندگان باسابقه‌ٔ فاطمیون بامداد شنبه ۱۴ بهمن در سوریه به شهادت رسید. 🥀علوی متولد ولایت پروان افغانستان بود که سابقهٔ حضور در سال‌های جهاد افغانستان علیه شوروی سابق و همچنین دفاع از انقلاب اسلامی در جنگ ۸ ساله را داشت. مراسم وداع و تشییع این شهید در مشهد برگزار خواهد شد.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._

🌷کجایید ای شهیدان خدایی... بعد از عملیّات والفجر چهار وقتی از ارتفاعات کنگرک بر می گشتیم من و محمدحسین یوسف الهی (رزمنده و عارف لسگرثارالله-ع) تنها داخل یک ماشین بودیم همه بچّه ها بار و بنه را جمع کرده و رفته بودند و ما آخرین نفرها بودیم. 🥀توی ماشین صحبت می کردیم و می آمدیم محمد حسین گفت رادیو را روشن کن به محض این که رادیو را روشن کردم سرود کجایید ای شهیدان خدایی شروع شد. 🌷با شنیدن این سرود یک مرتبه محمّدحسین ساکت شد مستقیم به جاده نگاه می کرد یک دستش روی فرمان و دست دیگرش هم روی شیشه ماشین بود چنان محو سرود شده بود که دیگر توجهی به اطرافش نداشت. احساس می کردم که فقط جسمش اینجاست گویا یاد رفقای شهیدش افتاده بود. 🥀حال و هوایی که در آن لحظه داشت ناخوداگاه مرا هم دنبال خود می کشید وقتی سرود تمام شد باز هم در حال و هوای خودش بود و تا رسیدن به مقصد دیگر هیچ حرفی نزد. 🌱کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را در گشایی کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی ؟ کجایید ای در زندان شکسته بداده وامداران را رهایی 🌿کتاب حسین پسر غلامحسین راوی: محمد علی کار آموزیان🌷#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی

#شهید_فریدون_احمدی سرگذشت عجیبی نسبت به بقیه دارد. شهید احمدی که یک بار قصد رفتن به سوریه را در سال 92 داشت با مخالفت خانواده نتوانست به مقابله با تروریست‌های تکفیری بپردازد. پس از چند سال وقفه این پاسدارکرمانشاهی در سال 94 به صورت داوطلبانه عازم سوریه و در همان اولین اعزام اسیر می‌شود. شهید احمدی در طول 14 ماه اسارت شدیدترین شکنجه‌های تروریست‌های تکفیری و سلفی را تحمل می‌کند تا در آخر به درجه رفیع شهادت نائل می‌آید. در وصف سختی‌هایی که شهید احمدی در طول اسارت کشیده همین بس که هنگام اعزام وزنشان به 103 کیلو می‌رسیده و پس از گذشت چند ماه از اسارت 60 کیلو بیشتر وزن نداشته است. پیکر شهید فریدون احمدی پس از چهار ماه، 13 خرداد ماه ۹۶ در استان کرمانشاه با حضور پرشور مردم تشییع شد. از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر و دو فرزند دختر به یادگار مانده است. یادش گرامی و راهش پر رهرو #اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهاده_فی_سبیلک ❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء ❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._