🍀
ما مهربان نیستیم، ما مهرطلب هستیم.
ما جلوی آدمها تعریفشان را می کنیم ولی پشت سرشان همه جور حرف می زنیم!
ما وقتی به کسی می رسیم برای اینکه خودمان را خوب جلوه بدهیم همه چیز را تحمل می کنیم اما حاضر نمی شیم درد و رنجِ ایستادن پای حق خودمان و آنچه را که درست است بپذیریم!
برای همین دروغ می گوییم، تعارف می کنیم، سازش می کنیم، پنهان می کنیم و غرق در فریب و تزویر و تظاهر و تعارف می شویم، تا به همه بگوییم خانمها أقایان من خوبم!
#دلنوشنه💔
باکسی نباش که هر لحظه مجبور باشی #خودت را به هر اجباری لای لحظه هایش جا بدهی...
با کسی باش که لحظه هایش را روی مدار #ِتو تنظیم کند..
با کسی که #مشغله هایش را بخاطر تو #دوست داشته باشد... که تو را بخواهد.. که #اولویت اولش باشی... !
#ارزشِ تو خیلی بالاتر از #یدک بودن است..
جنس #اعلا باش.. جنس اعلا که یدک نمی شود!!!
یاد بگیر که هر ماندنی #ارزشش را ندارد..!
یاد بگیر گاهی #تنها بودن، #ترجیحِ #خودت باشد...!
خیلی وقت ها #غرور واقعا چیزِ خوبیست...!
بوی مـاه مهـر میآید!
بوی خاطرات کودکی و دلخوشیهای ساده و نقلی
ذوق و اشتیاق کودکانه برای دفتر و مداد و کیف و لباس نو ...
بیتابی روز اول مدرسه، روزی ڪه همه چیز بوی تازگی و آغاز میداد
هوا هوای همان روزهاست !
اما کمی دلگیرتر ...
چشمانم را میبندم و به پدر و مادری فکر میکنم ڪه این روزها توان خرید ندارند و کودکانی ڪه قرار نیست شوق آغاز مهر را تجربه کنند
خواستم بگویم جشن عاطفهها
فقط مخصوص نیازمندان نیست!
شرایط تغییر کرده و خوب ڪه نگاه کنیم، اکثر خانوادهها امروز در ساده ترین هزینه هایشان ماندهاند
هوای همدیگر را داشته باشیم ...
کاش هر کس در حد توانش
به هر بهانهای، دلخوشی کودکی باشد
این ساده ترین و با ارزش ترین کاری ست ڪه میتوانیم انجام دهیم!
کودکان معصوم اند
باور کنید با همین چیزهای ساده، دلخوش میشوند و برای آموختن و رشد کردن، انگیزه میگیرند
لازم نیست همهٔ ما برای پیداکردن خانوادههای محروم، تا حواشی شهر برویم
این روزها در دل شهر
فقر و فشار اقتصادی بیداد میکند
و پدران شرمنده و کودکان چشم انتظار
همین حوالی اند
شاید یک خانه، کوچه یا خیابان آن طرفتر
نیکوکاری، ثروت زیاد نمیخواهد،
قلبی مهربان و دستانی بخشنده میخواهد
یـادمـان نـرود ...
ما اهالی سرزمین عشق و عاطفهایم
اجازه نخواهیم داد سختیها و مشکلات
مهربانی و همدلی را از دلهایمان دور کند
نبض انسانیت در سرتاسر این آب و خاک میتپد و خون وحدت و یکپارچگی، هنوز هم در رگهای غرور انگیز ایرانمان جاریست
اجازه نخواهیم داد
زخم هایمان از یکدیگر دورمان کند
اجازه نخواهیم داد مهربانی و انصاف
در سرزمینمان بمیرد
ما به اصالتمان وفاداریم !
در تمام کوچهها و خیابانها
بذر دوستی و حمایت میپاشیم
هیچ تلاشی ارزشمند تر از تلاش در راه علم و آگاهی نیست
زمانه سخت بگیرد
ما هوای دلهای هم را داریم ...
به امید لبخند و اشتیاق جانانهٔ تمام کودکان این سرزمین
و به امیـد روزهـای بهتـر ...
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
Moghadam-Shab1Moslemieh1397[01].mp3
3.4M
▪️سایه ات باز به روی سرم ان شاءالله
◾️ نوحه زمـیـنـه زیبا #اربعین
🎧 کربلایی جواد مقدم
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
4_5866293974733423260.mp3
7.13M
#اربعین #کربلا
❤️ نوحه زمینه جانسوز #رقیه
💠 شبی که من جا موندم و وجودم و ماتم گرفت 😭
🎤🎤 حاج محمود کریمی
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
فرزند علامه جعفری میگوید:
با توجه به اینکه سالها علامه در نجف تحصیل کرده بود در هیأت عزاداری نجفیهای مقیم تهران شرکت میکرد.
این هیات مدّاح بسیار خوبی داشت به نام هوشنگ ترجمان که استاد دانشگاه نیز بود و از لحاظ هنر شعری تبحر داشت و شعرهایی که در هیأت میخواند خودش میسرود.
علامه جعفری به ایشان خیلی علاقه داشت و در این هیأت با شور و علاقه خاصی حضور مییافت و من و برادر بزرگم دکتر غلامرضا جعفری را هم با خودش همراه میبرد.
این هیات در دهه اول محرم بعد از ساعت ۱۲ نیمه شب شروع میشد و ما در این ایام تا نزدیکیهای اذان صبح به همراه پدر در هیأت بودیم.
برادرم دکتر غلامرضا جعفری که در آخرین ساعات عمر علامه جعفری نزد ایشان در بیمارستان بود نقل میکند:
چون علامه دچار سکته مغزی شده بود و قدرت تکلّم نداشت در آخرین لحظههای عمرشان با ایما و اشاره از من میخواستند که چیزی را برایشان بیاورم،
ولی من هر چه تلاش میکردم نمیفهمیدم که ایشان چه خواستهای دارند!
یک پارچه سبزی بود که یکی از دوستان علامه چند ماه قبل از کربلا آورده بود و به ضریح مطهر امام حسین علیهالسلام متبرک شده بود.
من متوجه شدم که علامه آن پارچه را میخواهند.
به سرعت از بیمارستان خارج شدم تا آن پارچه را بیاورم، رفت و برگشت حدود یک ساعت طول کشید و من وقتی به بیمارستان رسیدم ایشان تمام کرده بودند و دکترها پارچه سفیدی را به سرش کشیده بودند.
از اینکه نتوانسته بودم این خواسته استاد را به موقع اجابت کنم خیلی متاثر شدم
پارچه سفید را کنار زدم و پارچه متبرک شده را روی صورت علامه گذاشتم
در کمال تعجب مشاهد کردم که ایشان چشمانشان را باز کرده و لبخندی زدند و برای ابد چشمان مبارک را بستند.
🍃اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبداللهِ الْحُسَيْنِ🍃
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهـی
هر آنڪه دست نیاز بہ سوی تو بلند کرد
امیـد دارد ڪه امیـد تویی
عشـق تویی، مهـربان و بخشنـده تویی
خودت آرزوهایی ڪه
از قلبش گذشـت را برآورده فرما
نگـران فـردایت نبـاش
مـا اولیـن بارسـت ڪه
بنـدگی میکنیـم
ولی او قـرنهاست ڪه
خـدایی میکند
🌙شبتـون خـدایـی🌟