مرداحساس را کشف کرد و زن عشق را،
مرد کار را کشف کرد و زن خانه داری را،
مرد پول را اختراع کرد و زن خرید را،
از آن زمان، مرد چیزهای بسیار زیادی کشف و اختراع کرد،
و زن همچنان در حال خرید است!😐😂😂
💢 توفیق کشتن قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها 💢
🌷إن أمير المؤمنين (عليه السلام) قال للثاني يا مغرور ! إني أراك في الدنيا قتيلا بجراحة من عبد ام معمر، تحكم عليه جورا فيقتلك 💥توفيقا
🌱امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام خطاب به دومی فرمود:
ای مغرور!🔥
همانا تو را می بینم که در دنیا به واسطه ضربت و جراحتی که از عبدی که تو از روی ظلم و جور بر او حکم می رانی کشته می شوی و این 💥توفیقی است که خداوند نصیب او می گرداند.
📚 بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث جلد 30 صفحه 276
📚مستدرك سفينة البحار جلد 9 صفحه 213
📚 مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني جلد 2 صفحه 44
📚 مدينة المعاجز، السيد هاشم البحراني جلد 2 صفحه 244
اَللَّهُمَّ العَنِ الجِبتَ وَ الطّاغوت وَ النَّعثَل وَ عَذّبهُم عَذاباً شَدیداً
🌹اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
5_6289425588570554498.mp3
2.02M
✅ ماجرای مسلمان شدن کارگر یهودی
🔹 فرقی بین ارباب و غلام نیست
همه یک اندازه از بیت المال سهم دارند.
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #حاج_اقا_دانشمند
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @haram110 📚✾•
خوب است آدمی
جوری زندگی کند که آمدنش
چیزی به این دنیا اضافه کند…
و رفتنش چیزی از آن کم …!
حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد
باید که جای پایش در این دنیا بماند
آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود.
نیامده ایم تا جمع کنیم
آمده ایم تا ببخشیم,
آمده ایم تا عشق را ؛
ایمان را ؛
دوستی را ؛
با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم
آمده ایم تا جای خالی را پر کنیم
که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس!
بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت
آمده یم تا بازیگر خوب صحنه زندگی خود باشیم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @haram110 📚✾•
💎قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود، اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه ی عسل کفایت نمی کند و مزه ی واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد... اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد...
بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک میشود...
این است حکایت دنیا
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @haram110 📚✾•
✨﷽✨
✅داستان واقعی امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
✍️پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @haram110 📚✾•
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
✅ ای کاش از الطاف پنهان حق سر در میآوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم.
🌸 دعای غریق🌸
نجات از شبهه و ثبات ایمان
🔹حضرت امام صادق (علیه السلام) به یاران خود فرمودند: بزودی با شبهاتی مواجه میشويد و سرگردان میمانید. در حالیکه علم برای دیدن حقیقت و امام حاضر برای کسب هدایت ندارید. از اين شبهات نجات پيدا نمیکند مگر کسیکه دعای غريق را بخواند:
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 « يَا الله يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّب الْقُلُوبِ ثَبّتْ قَلْبِی عَلَى دِينِكَ »🌸
🔹خداوندا! ای بخشنده! ای مهربان! ای کسیکه گردش قلبها در دست توست! قلبم را بر دين خودت، ثابتقدم بدار
@haram110
🌹🌹 ⏪ عدم فحشا در خانواده با سوره مبارکه نور⏩ 🌹🌹
@haram110
ﻋَﻦِ ﺍﻟﺎِﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺼﱠﱠﺎﺩِﻕِ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻗﺎﻝ: ﺣَﺼﱢﱢﻨُﻮﺍ ﺃﻣْﻮﺍﻟَﻜُﻢْ ﻭَ ﻓَﺮُﻭﺟَﻜُﻢْ ﺑِﺘِﻠﺎﻭَﺓِ ﺳُﻮﺭَﺓِ ﺍﻟﻨﱡﱡﻮﺭِ ﻭَ ﺣَﺼﱢﱢﻨُﻮﺍ ﺑِﻬﺎ ﻧِﺴﺎﺋَﻜُﻢْ ﻓَﺎِﻥﱠﱠ ﻣَﻦْ ﺃﺩْﻣَﻦَ ﻗَﺮﺍﺋَﺘَﻬﺎ ﻓِﻲ ﻛُﻞﱢﱢ ﻳَﻮْﻡٍ ﺃﻭْ ﻓِﻲ ﻟَﻴْﻠَﺔٍ ﻟَﻢْ ﻳَﺰْﻥِ ﺃﺣَﺪٌ ﻣِﻦْ ﺑَﻴْﺘِﻪِ ﺃﺑَﺪﺍً ﺣَﺘّﻲ ﻳَﻤُﻮﺕَ.
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﻮﺭ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﺼﻮﻥ ﻭ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎً ﺭﻭﺯﻱ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻮﺭﻩ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺋﺖ ﻛﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻓﺤﺸﺎ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ.
📚«ﻧﻮﺭ ﺍﻟﺜﻘﻠﻴﻦ، ﺝ 3، ﺹ 583»
@haram110
🍃🍃🍃
💫داستان شب🌙
♦️مرد ڪور♦️
روزے مرد ڪورے روے پله هاے ساختمانے نشسته و ڪلاه و تابلویے را در ڪنار پایش قرار داده بود؛روے تابلو خوانده مے شد:«من ڪور هستم،لطفا ڪمک ڪنید.»
روزنامه نگارخلاقے از ڪنار او مے گذشت،نگاهی به او انداخت فقط چند سڪه در داخل ڪلاه بود.او چند سڪه داخل ڪلاه انداخت و بدون اینڪه از مرد ڪور اجازه بگیرد تابلوے او را برداشت آن رو برگرداند و اعلان دیگرے را روے آن نوشت و تابلو را ڪنار پاے او انداخت و آن جا را ترک ڪرد.
عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد ڪه ڪلاه مرد ڪور پر از سڪه و اسڪناس شده است.مرد ڪور از صداے قدم هاے او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان ڪسے است ڪه آن تابلو را نوشته،بگوےد بر روے آن چه نوشته است؟
روزنامه نگار جواب داد:چےز خاص و مهمے نبود،من فقط نوشته شما را به شڪل دیگرے نوشتم و لبخندے زد و به راه خود ادامه داد...
مرد ڪور هیچ وقت ندانست ڪه او چه نوشته است ولے روے تابلوے او خوانده میشد:
امروز بهار است ولے من نمیتوانم آن را ببینم!!
🍃🍃🍃